روزهای سخت. از آنفیلد تا الندرود. از لیورپول تا لیدزیونایتد. سال 2020 برای هر دو تیم با تعبیر رویای قدیمی به پایان رسید؛ مرسیسایدیها سرانجام قهرمان لیگ شدند و یورکشایریهای به لیگ برتر بازگشتند. پس از 2 سال اما انگار اوضاع خوب نیست. هر دو تیم غرق در بحران. مصدومیتها، بدبیاریها و ... بحران برای قهرمانان دههی 70. برای یاران پادشاه بیلی برمنر و شاه کوین کیگان...
|
کلاپ و جسی مارش هر دو با واقع بینی به بحران نگاه میکنند. کلاپ از دشواریهای رقابت با من سیتی میگوید که شاید در یک بازی و یک فصل توان رقابت با آنها را داشته باشداما رقابت سال به سال با غول تحت حاکمیت یک مالک- دولت به این راحتیها نیست. در سوی دیگر تیغ تیز، روی گردن جسی مارش قرار گرفته. مردی از شمال شرقی ایالات متحده. مردی که به خاطر ویژگیهای منحصر به فرد اهالی شهر ریسین در ویسکانسین آمریکا مورد توجه مردم شمالغربی انگلستان قرار گرفته. متواضع و فروتن و خوش اخلاق. مارش صبوری را در برابر سوالات مداوم خبرنگاران درباره امنیت شغلی خود به ویژگیهای مردم ریسین افزوده.
. ابرهای سیاه سقوط بار دیگر در الندرود و آنفیلد سایه انداخته. لیورپول- لیدز، جدالی که فصل قبل زمزمههای اخراج بیلسای بزرگ را در الندرود به راه انداخت و حالا نبردی برای رهایی هر دو تیم از بحران است. بازی که نیم قرن قبل، مهمترین جدال در فوتبال انگلستان بود. قهرمانان در ومبلی. فاتحان سرخ مرسیساید. قهرمانان سفید یورکشایر. لیورپول- لیدز یونایتد. آگوست 1974.
فتح قله. از قعر چاه. از دستههای پایینتر. یکی اسکاتلندی. یکی انگلیسی. در دههی 60. تیم خود را ساختند. از دستههای پایینتر تا پلههای پرافتخار ومبلی. ستارگان. گلها. جامها. بیل شنکلی و دان ریوی حالا به ته خط رسیدند. پس از ورق زدن تاریخ لیدز و لیورپول. پس از یک دهه رقابت بر سر جامهای انگلیسی. رقابت فصل 1965/66. پیروزی لیدز در آنفیلد. پیروزی لیورپول در الندرود. دومین فتح لیگ به دست بیل شنکلی در آنفیلد. سه فصل بعد باز هم کورس قهرمانی میان لیدز، لیورپول است. اینبار برتری لیدز. با گل مایک جونز. نخستین قهرمانی تاریخ باشگاه لیدزیونایتد در انگلستان. دوران درخشان دان ریوی. قهرمانی بعدی در فصل 1973/74 از راه میرسد. باز هم رقابت شانه به شانه با لیورپول. لیورپول نایبقهرمان و فاتح اف ای کاپ. آخرین فصل حضور شنکلی و دان ریوی روی نیمکت دو تیم.
فصل تازه در راه است. پیزلی و کلاف داستانهای جدیدی را در لیورپول و لیدز خواهند نوشت. دان ریوی از نیمکت لیدز به نیمکت تیم ملی انگلستان میرود و شنکز بزرگ برای همیشه با جایگاه کاپ وداع میکند. روز 10 آگوست 1974، بازی چریتی شیلد برگزار خواهد شد. جدال لیدزیونایتد و لیورپول. شنکلی به صورت افتخاری روی نیمکت لیورپول خواهد نشست. صبح روز بازی...
- سلام دان، بیل هستم. خواستم برایت در بازی فردا آرزوی موفقیت کنم. فردا در تونل میبینمت دان.
- دان ریوی: نه من را نمیبینی. فردا من آنجا نیستم. برایان آنجاست. من در جایگاه سلطنتی ومبلی هستم. شاید آنجا من را ببینی.
- بیل شنکلی: شوخی نکن دان. من را دست ننداز مرد. چرا جایگاه سلطنتی؟ تو باید در تونل باش. با پسرانت. تو به تونل تعلق داری نه جایگاه.
- دان ریوی: نه. آن تیم دیگر تیم من نیست. مربی آن تیم برایان کلاف است.
- بیل شنکلی: نه دان. تو قهرمان لیگ شدی. تو مربی قهرمان هستی نه برایان.
- .... بیل شنکلی: امیدوار بودم با تو به زمین بیایم. امیدوار بودم فرصت خداحافظی با تو را داشته باشم.
- دان ریوی: من خداحافظیهایم را کردهام. حالا دیگر مربی لیدز نیستم. من مربی تیم ملی انگلستان هستم و بازی را از جایگاه میبینم.
- بیل شنکلی: امیدوارم جای خوبی را برای دیدن بازی در جایگاه سلطنتی ومبلی پیدا کنی. سلام من را به اشراف و همسران زیبایشان برسان. خدا نگهدار.
Red or Dead-David Peace
آن روز شنکلی ریوی نیمکت مینشیند. به پاس فتح اف ای کاپ در فصل قبل. قدر شناسی در آنفیلد. مرد معمار. اما در نیمکت لیدز آنقدرها همه عاشق هم نیستند. کدورتها کینهها. وداع با ریوی و ورود کلاف. دشمنان بزرگ. اما کلاف....
"افتخار دان ریوی، تبدیل لیدز به یک خانواده بود. ریوی، لیدز خود را اینطور توصیف میکرد:
“ما با هم متحد بودیم. در برابر رقبا. یکی برای همه و همه برای یکی.."
ریوی برای مربیگری در تیم ملی انگلتستان انتخاب شد و من جانشین او در لیدز شدم. آنها قبلا با من صحبت کرده بودند. برای جانشینی الف رمزی. اما ریوی انتخاب نهایی بود. در جولای 1974، رسما سرمربی لیدزیونایتد شدم. از همان ابتدا معنای خانواده را فهمیدم. یک خانوادهی مافیایی. ریوی مربی انگلستان شده بود اما به آنچه مشخص بود، جای پای او در همه جا دیده میشد. در کشوها. اتاقها و در ذهن بازیکنان. روز نخستین بازی فرا رسید....بیل شنکلی در ابتدای صف بازیکنان لیورپول. و من در کنار او. بازیکنان لیدز پشت سر من. با چهرههای در هم و با اخم. عاشق شنکلی بودم اما دوست نداشتم آنجا باشم. دان ریوی با لیدز قهرمان شده بود، نه من. با دان تماس گرفتم. گفتم این تیم، تیم توست. تو باید اینجا باشی. اما نپذیرفت.”
Clough The Autobiography
در تونل ومبلی. بازیکنان در انتظار. شوخی برمنر با شنکلی. یک گپ کوتاه و ضربهی داور به به شانهی کلاف و شنکلی. زمان حرکت به سمت زمین چمن فرا رسیده. از اینجا به بعد را همه میبینند. از قاب تلویزیون. از قاب عکاسان. همه چیز در برابر دوربینها خوب است. خوب و حرفهای. مثل همیشه. خبری از گلایهها نیست. کلاف و شنکلی وارد میشوند. دوشادوش هم. و صف بازیکنان. دوربین بی بی سی، نمیتواند قلب کلاف را نمایش دهد. و ذهن شنکز را. ورود به دریای سرخ و سفید تماشاگران.
شنکلی دکمههای کتش را باز میکند. فریاد لیدزیها و لیورپولیها.... شنک....لی. شنک...لی. بیل شنکلی در برابر طرفداران. در چهار سمت زمین. دستانی باز. شمایلی که از او میشناسند. عکسها و آن مجسمهی برنزی. معبود سرخ آنفیلد با عاشقانش، نه... با پرستندگانش وداع میکند. حرکت به سمت نیمکت. یک سنت در ومبلی. مربیان در طول بازی، روی یک نیمکت کنار هم مینشینند. شنکلی درکنار برایان کلاف. چرخش دوربین به سمت مرکز میدان. مرکز دنیا. آغاز بازی زیر آسمان آفتابی لندن.
11 مرد سرخ. ری کلمنس. کاپیتان هیوز، اسمیت، تامپسن و لینزی. پیتر کورمک، برایان هال، استیو هایوی و ایان کالاهان. فیل بوءرسما و کوین کیگان. در برابر لیدزیها. دیوید هاروی دروازهبان. گوردون مککویین، نورمن هانتر، پل رینی و ترور چری. کاپیتان بیلی برمنر، پیتر لوریمر، جانی جایلز و ادی گری. الن کلارک و جو جردن. بازی انگلیسی. همانی که میشناسیم. برخورد و برخورد. ارسال و ارسال. لیدزیهای محکم. تامی اسمیت روی پای کلارک. یک تکل خشن. الن کلارک روی پای تامپسن. تلافی. مصدومیت.
قفل بازی در دست شاه کِو است. کیگان 23 ساله. یک ضربه از زاویهی بسته. اشتباه هاروی و فرصتطلبی بوئرسما. لیورپول پیش میافتد. 1-0 استیلای لیورپولیها در نیمهی اول. کاپیتان هیوز میدرخشد. رهبری در قلب میدان. شلیک هیوز بر تیر دروازه بوسه میزند. شوتی محکم. گل دوم در کار نیست. پایان نیمهی اول. آغاز داستان بزرگ بازی. در نیمهی دوم تکلهای بی محابا ادامه دارد. پشت محوطهی جریمهی لیورپول، رنگهای سرخ و سفید در هم آمیخته. درگیری. تکل برمنر روی پای کیگان. درگیری کوین کیگان و بیلی برمنر...
ضربهی جانی جایلز به صورت کیگان. داور با یک کارت زرد به دنبال پایان غائله است... آغاز مجدد بازی. آتش اما برافروخته. توپ در یک سو و درگیری در سوی دیگر. کلارک، لنگ لنگان زمین را ترک میکند. کیگان و برمنر رهبران جنگ. داور رابرت متیوسن وارد درگیری میشود. داور بلند قد به سمت بازیکنان. بدون اغماض. بدون ملاحظهی نام غولها. کارت قرمز در مقابل چشمان کوین کیگان. در مقابل چشمان کاپیتان برمنر. لحظهای برای ثبت در تاریخ فرا میرسد. ستارگان یاغی لباسها را در میآروند. لباس سرخ و سفید روی چمن ومبلی. اخراج. فریادها.
کلاف از لحظهی حادثه میگوید:
"در طول بازی، هیچ چیزی برای افتخار کردن وجود نداشت. نقطهی عطف آن، کارهای شرمآور کاپیتان تیم بودکاری که برمنر کرد، رسوایی بزرگی در تاریخ فوتبال انگلستان است. آنها، به حرفهای من و انتقاداتم از رفتارشان در زمین گوش نمیکردند. برمنر آمده بود تا نگذارد کیگان موفق شود. هر جا کیگان میرفت، برمنر به دنبال ضربه زدن به او بود. تا جایی که کیگان، به نقطهی جوش رسید. او لباسش را در آورد و روی زمین پرت کرد. او را درک میکنم. برمنر او را آزار داد و کیگان تصور میکرد که داور در حقش بی عدالتی کرده. ناامیدی او در آن روز برای من قابل فهم است."
Clough The Autobiography
کلاف، رفتار کیگان را منطقی میداند و مقصر را کاپیتان تیم خودش. پس از اخراج، لیدز گل مساوی را میزند. در دقیقهی 70. با پرواز ترور چری. مساوی و ضیافت پنالتیها. هر 5 پنالتی اول دو تیم گل میشود. پنالتی ششم. دیوید هاروی، دروازهبان لیدز پشت توپ. ضربه. به سمت راست. فریب کلمنس. توپ در آسمان ومبلی. هاروی پنالتی را خراب میکند. پس از اشتباهش در گل اول. کلمنس، فارغ از درگیری بازیکنان، به همتایش دلداری میدهد. داستان همیشهی دنیای متفاوت دروازهبانها. داستان. ضربهی نهایی را کالاهان میزند. تیر خلاص لیورپول. گل قهرمانی. شنکلی به سمت پیزلی میرود. نخستین تبریک به مرد وارث. کلاف سردرگم.
"به کمک نیاز داشتم. به کسانی که آنها را بشناسم. به کسی که که قابل اعتماد باشد... "
استیصال کلاف در یکسو. و آن هوادار لیورپولی در سوی دیگر...
"یک طرفدار به سمت شنکلی. یقهی کت او را میگیرد. اشکهایش بند نمیآید. شنکلی را در آغوش میگیرد. آقای شنکلی.... لطفا نرو. ما را ترک نکن لطفا. آقای شنکلی.... خواهشا بمان.... لطفا. "
و تو در انتظار. چشمهای آشنا و عاشقان. در انتظار هیاهوی روزگار شاه کو و پادشاه بیلی. روزگاری که ریوی و شنکز فرصت ساخت یک امپراطوری را داشتند... روزگار طرفداران صبور و بازیکنان یاغی... روزگار لیدز یونایتد و لیورپول...