چون شما فرض کن ازدواج میکنی حالا چه سنتی چه خودت عاشق میشی
خب سنتی توسط خانواده هاتون آشنا میشین خب اینکه خانوادتون کی باشه جبره یا اختیار؟ (البته بنظرم احتمال اختیاری بودن این هست!)
خودت اصلا از یکی خوشت میاد اتفاقی!
مثلا میشینی تو ی قهوه خونه با ی نفر آشنا میشی همونجا میری صحبت میکنی و تهش بهش ازدواج ختم میشه
میدونید چقدر سناریو های محتمل میتونسته برای اون روز رخ بده؟!
هزاران احتمال
اصلا شاید اون روز حالت میتونست خوب نباشه از خونه نری بیرون یا شاید بخاطر اتفاقی افسرده شدی رفتی حال و هوا عوض کنی یا شاید جای دیگه چون رستورانش گرون بوده رفتی اونجا میبینید همین یک چیز تو رو با ی نفر آشنا کرد و ازدواج و تشکیل خانواده و نسلی که اندر نسل ادامه پیدا میکنه.. در صورتی که شاید اگه شانسی میرفتی ی مغازه دیگه عاشق یکی دیگه میشدی یا شاید اصلا عاشق هیچکس نمیشدی!
تو فکر میکنی اختیارت بوده ولی در واقع این اتفاقات روزگار بوده که دست به دست هم داده تا این بشه
من اصلا کاری با اینکه چه آدمی در چه محیطی به دنیا میاد کار ندارم (اصلا شاید اون اختیار بوده و ما یادمون نمیاد شاید از روحمون پرسیدن میخوای کجا باشی گفتیم ایران!) به هر حال ولی بحث من همین الانه که زندگی میکنیم..
گاهی حتی حس میکنم اراده هم جبره..
یعنی اون شخصی که اراده داره برای موفقیت چنین قدرتی درونش قرار داده شده...
کلا من متفاوت فکر میکنم یعنی بنظرم شاید اینکه کجا و در چه خانواده ای به دنیا اومدیم اختیار بوده و این اتفاقات روزمره و سرنوشت ما هست که جبره..