To become spring, accept the risk of winter
برای بهار شدن ، ریسک زمستان شدن را بپذیر
To become presence, accept the risk of absence
برای حضور ، ریسک غیبت را بپذیر
We are lost in this city, where we shouldn’t be at all
ما در این شهر گم شده ایم ، در جایی که اصلا نباید حضور داشته باشیم
Where we searched for flowers, and found nothing but snow
جایی که دنبال گُل میگشتیم ، چیزی جر برف پیدا نمیکردیم
It’s this city of tears
این شهر پر از اشک است
That has gone into mourning
این موضوع به غم و ماتم تبدیل شده است
Still beating with my heart
هنوز قلبم میتپد
But with undercurrent of woe
اما همراه این همه غم و اندوه....
I belong to the mountains
من متعلق به کوه ها هستم
And always did so
همیشه این کار و میکردم
I belong to the mountains
من متعلق به کوه ها هستم
And always will do
همیشه این طور بوده
They were my first love
آنها (کوه ها) اولین عشق من بودن
Where they end, I begin
جایی که به پایان میرسند ، من شروع میکنم
Bury me deep inside their womb
من را درون رَحِم خودتون دفن کنید
The only place I ever felt home
تنها جایی که احساس میکنم در خانه خود هستم
Cause home is not just the place where I was born
چون خانه تنها محل زاده شدن من نیست
Also, the place where I want to get buried
همچنین ، جایی است که در آن دفن خواهم شد
The place beyond the pines where distance has no meaning
جایی ، آن سوی کاج ها که فاصله هیچ معنایی ندارد
Where we still sing those old songs that remind us of our fall
جایی که در آن ترانه های قدیمی را که سقوطمان را به یاد می آورد میخوانیم
We are torn between nostalgia for the familiar
بین نوستالژی قوم و خویشمون گیر افتادیم
And an urge for the foreign and strange
و خواستار غریبه ها و بیگانه ها هستیم..
We are tied to bridges that cave in or burn
ما به پل هایی خو گرفتیم و گره خوردیم که فرو میپاشن یا میسوزن
Sometimes we are homesick most for places we’ve never known
گاهی اوقات دلتنگ جاهایی میشیم که تا به حال ندیدیمشون و نمیشناسیمشون
If only the sea was merciful
کاش حداقل دریا مهربان بود
Wash me away to the silencing shores
و مرا به ساحل تاریک و ساکت خود میبرد
If only the sea was merciful
کاش حداقل دریا مهربان بود
As merciful as a morning in winter
مهربان ، همانند صبح زمستانی
My dear, you can cut all the flowers
عزیزم ، تو میتوانی تمام گُل ها را بچینی
But you can’t keep spring from rising
اما نمیتوانی جلوی آمدن بهار را بگیری
It’s strange why autumns is so beautiful
عجیبه که چرا پاییز انقدر زیباست
Yet everything starves, everything dies
با این وجود ، همه چیزها میمیرن
( پاییز با اینکه انقدر زیباست اما همه چیز و میکشه )
…everything dies…
همه چیز میمیره...
Cause home is not just the place where I was born
Also, the place where I want to get buried
The place beyond the pines where distance has no meaning
Where we still sing those old songs that remind us of our fall
Cause though I’m often in the depths of misery
با این حال ، من اغلب اوقات در اعماق فلاکت هستم
There’s still calmness, there’s still music inside me
هنوز آرامش وجود دارد ، هنوز موسیقی درون من جریان دارد
Just wish Decembers would wipe memories away
ای کاش دسامبر ها حافظه را پاک میکردند
( ای کاش حافظه هامون تو ماه دسامبر پاک می شد )
Like they mercilessly wiped away the last years
دقیقا همانطور که بی رحمانه سال های گذشته را پاک کردند
If only the sea was merciful
Wash me away to the silencing shores
If only the sea was merciful
As merciful as a morning in winter