مطلب ارسالی کاربران
به مناسبت عید نوروز ... ایا داستان این عید توسط مافیای مسی تحریف شده ؟ ایا کریص بزرگ در به وجوود اوردن این عید باستانی نقش داشته .با ما همراه باشید با اخرین کارمان تا خداحافظی از سایت .
چند روزی بود که نبودم . مافیای مسی مکان ما رو در بیابان صاحارا پیدا کرده و حمله ای وحشت افکنانه به دفتر ما داشتند.( جزییات رو در اینده دور اراعه خواهم داد)
خوشبختانه من زنده فرار کردم . اما قرار به مکانی دور برم و یک و نیم سال در انجا ساکن باشم ( که اینترنتم ندارد )
اما در راه سفر میخاهم یکی از مهمترین حقیقت های از کریص بزرگ رو به شما بگم .
داستان مسی مار دوش و کریص دادگر.
در گذشتگان دور در ایران پادشاهی زندگی میکرد به نام جمشید . این پادشاه با داد و عدل بر مردم حکمفرمایی میکرد . در کشور همسایه ( ارژانتین) پادشاهی بود کثیف و بد تینت به نام مسی. این پادشاه با کمک شیطان پدر خود را میکشد تا به قدرت برسد بعد به ایران حمله میکند و جمشید را میکشد و دختر وی ( که نامش جورجینیا بود ) را به اثارت میگیرد . بعد ابلیس بر روی دوش مسی کود میریزد تا دو مار سیاه از دوش وی در اید . زان پس مسی دست نشانده شیطان میشود و کار های نادرستی انجام میدهد ( ماننده اب ریخت در کود مردم )
مار های دوش مسی وی را ازار میداند . اینبار شیطان با قیافه پژشکی به سوی مسی می اید و به وی میگوید که برای اینکه مار ها ارام شود اون باید دو جوان را بگیرد و کودشان را تخلیه کند و به مار ها بدهد تا مار ها ارام شوند .
زان پس مافیای مسی کثیف جوانان ایران را میگرفتند و کودشان را تخلیه میکردند و خوراک ماران مسی میکردند .
روزی مسی در خواب میبیند که دو مرد قوی و یک زن با بیل به جان وی افتاده اند و یکی از مردان با بیل خویش کود روی سر مسی میریزد و او را میکوشد.
مسی سریعا پیشگویان را دعوت میکند . انها میگویند که تعبیر خواب این است که پادشاهی مسی رو به پایان است و قرار است پسری پاک کود و تینت به پادشاهی ایران برسد .
مسی ماردوش دستور میدهد هر پسری که به دنیا می اید را بکوشند .
همان زمان مادر کریص بزرگ که وی را بار دار بود از این موضوع با خبر میشود ( در مورد پدر کریص، وی توسط مافیای مسی گرفتار شده بود و کودش را از تنش بیرون کرند و ان را به ماران مسی دادند )
مادر کریص ان را به همراه گاو خویش ( برمایه ) به کوه دماوند میبرد و به دست مردی پاک روش میسپارد .
کریص از شیر برمایه میخورد و بزرگ میشود و از مادر خویش سراق پدر خویش را میکرد .
ادامه داستان را فردا خواهم گفت . فعلا بدرود