شواهدی وجود دارد که نشان میدهد علت گرایش ما انسانها به یک سری عقاید عجیب و غریب، به میراث فرگشتی (evolutionary heritage) ما بر میگردد.
به طور کلی انسانها به دو طریق مختلف به تبیین و توضیح پدیدههای موجود در جهان میپردازند:
🟣 برخی اوقات ما به علل یا عوامل طبیعی (natural causes) متوسل میشویم یا برای اینکه رویدادی را توصیف کنیم، به قوانین (laws) موجود در طبیعت اشاره میکنیم. چرا سیب از درخت افتاد؟ چون باد شدیدی میوزید و آن را از شاخه درخت جدا کرد. چرا در شب گذشته، آب موجود در لولهها یخ زد؟ چون دمای آب به زیر صفر رسیده بود و طبق یکی از قوانین طبیعت، آب در صفر درجه یخ میزند.
🟢 اما مسأله به همین جا ختم نمیشود. ما انسانها یک روش دیگر برای توضیح رویدادها نیز داریم و آن نسبت دادن آنها به عوامل بیرونی (agents) است. چرا سیب از درخت افتاد؟ چون Ted گرسنه بود و میخواست آن را بخورد و از این رو درخت را تکان داد. چرا Mary سویچ ماشینش را روی طاقچه گذاشت؟ چون میخواست جلوی چشمانش باشد و فراموش نکند آن را بردارد.
روانشناسی به نام جاستین برت (Justin Berrett) در این خصوص میگوید: در طول زمان ما انسانها طوری فرگشت یافتهایم که حساسیت بسیار زیادی نسبت به عوامل بیرونی داشته باشیم. ما در محیطی پرورش یافتهایم که عوامل زیادی در این دخیل بودهاند، مانند: اعضای خانواده، دوستان، رقبا، شکارچیان، شکار و ... . درک درست ما نسبت به این عوامل و تشخیص دوست از دشمن در مواقع لزوم، نقش چشمگیری در بقا و تولید مثل ما داشته است. هنگامی که اجداد ما صدای خش خش برگ درختان یا بوتهزار را میشنیدند، به طور غریزی به سمت محل تولید صدا بر میگشتند. نسبت دادن این صدا به یک عامل بیرونی که در اینجا یک شکارچی است، نقش مهمی در بقا و زنده ماندن آنها ایفا کرده است. ممکن است در اکثر موارد، علت این صدا تنها باد بوده باشد. اما آن دسته از اجداد ما که آن را به باد نسبت دادند، به احتمال زیاد خورده شدند و هرگز نتوانستند ژنهای خود را به نسلهای بعدی منتقل کنند.
بنابراین یک توضیح در خصوص اینکه چرا مردم به مواردی مانند روح، فرشته، شیطان، جن، خدایان و امثال اینها اعتقاد دارند، میتواند همین مسأله باشد. از این مسأله در روانشناسی تخت عنوان hyperactive agency detection یاد میشود که در حقیقت سیستمی است برای کشف و ردیابی عوامل بیرونی و به طور فعال در همه ما وجود دارد. شاید در واقعیت، برخی از این عوامل نامرئی مانند روح، جن و ... وجود داشته باشند، اما اگر وجود چنین سیستم و ردیابی را در سیمکشی مغز انسان بپذیریم، دیگر نمیتوان استدلال کرد که چون تعداد زیادی از مردم به وجود چنین عواملی باور دارند، پس نمیتوان همه آنها را متوهم نامید و در نتیجه چنین عواملی واقعا وجود دارند. یا عبارت دیگر، نمیتوان مرسوم بودن یا متداول بودن این عقاید را به معنای درست بودن آنها تلقی کرد.
Stephen law
Believing bullshit: how not to get sucked into an intellectual black hole 2011
منبع