بذارید یه داستان بگم براتون...💕
روزی روزگاری درزمانهای قدیم توی پایتختی دزد میزنه به خزانه پادشاه...
پادشاه برا پیدا کردن دزد خزانه جایزه گذاشت...
مردم و سربازها همه دربدر دنبال گرفتن دزد و بردن جوایز بودن هرچه گشتن فایده ای نداشت نه دزدی نه سرنخی...
یه پیرمرد دانا و غریبه وارد شهر شد و جریان تکاپوی مردم رو شنید در همین حال دید که از خیابان اصلی شهر پیری با خدم و حشم پشت سرش داره عبور میکنه که روی نوک انگشتان دوپا راه میره پرسید این کیست؟
جواب دادن ایشون شیخ شهر هستن ...
گفت چرا اینگونه راه میره ؟
جواب دادن بخاطر اینکه حواسش باشه پای اون سر مورچه ای نره...
به یکباره مردغریبه شتابان خودش رو به کاخ پادشاهی رساند و گفت من اجازه نیخوام با پادشاه ملاقات کنم براستی که دزد خزانه رو من پیدا کردم...😂
فورا اونو پیش پادشاه بردن و جریان رو بازگو کرد و گفت من شیخ شهر رو دزد خرانه میدونم.
پادشاه گفت مردک چه میگویی او امین کل ملت و پادشاه هست...
با اصرار غریبه پادشاه گفت من قبول میکنم که از شیخ بازجویی بشه اما اگه اشتباه کرده باشی تاوانش برای تو فقط اعدام هست.
خلاصه...
شیخ شهرو فرا میخونن و زیر شکنجه اعتراف به دزدی از خزانه میکنه 😂
پادشاه از تعجب شاخ در میاره و میگه غریبه فورا راز این کشف رو بازگو کن چطور پیداش کردی...
غریبه میگه بمحض ورود به شهر دیدم فردی روی نوک پا راه میره جریان رو که پرسیدم گفتن بخاطر اینه...
بهش شک کردم که هیچ نیازی به اینهمه ریاکاری توی راه رفتن و عبور از خیابون نیست مگر اینکه بخواد هویت و ماهیت خودش رو پشت این رفتار پنهان کنه بنابراین مطمئن شدم آدم سالمی نیست و چون توی این مدت دزد خزانه پیدا نشده ۱۰۰درصد خود شیخ ریاکار دزد پادشاه هست.
النکته:
هرکی رو دیدین رو نوک پا راه میره شک نکنید بلکه یقین داشته باشید دزد اموال مردم هست.
و من الله توفیق.
#علیرزا دبیر
#شیخ شهر