عمو سدراداشتم جمعمون و قانع میکردم که استاد یه درسی جز 10 تا ادم مادرجنده برتره که تو زندگیم دیدم بعد فهمیدم پشت در وایساده بود اخرش انداختم
یبارم جلو خاله و دختر خاله و اینا سریال گذاشته بودم حواسم نبود کارکتره یه حرکت کصشر زده بود بلند گفتم عجب کصمغزیه اولش سکوت بود بعد یهو همه خندشون گرفت خیلی سوتی حساب نمیشه این البته