مطلب ارسالی کاربران
"آخر این کار یا ولگردی است یا مرگ با گلوله"
ژان پیر ملویل
ژان پیر گرومباخ نام اصلی ژان پیر ملویل، فیلمساز و کارگردان مشهور فرانسوی است. او نامش را به دلیل علاقه به نویسنده آمریکایی هرمان ملویل به «ملویل» تغییر داد. قبل از جنگ خودش جزو دار و دستههای گانگستری بود و زمانی که از جنگ دوم بازگشت برای دریافت اجازهنامهای جهت دستیاری کارگردان اقدام کرد اما درخواست وی رد شد. بدون داشتن این پشتیبانی تصمیم گرفت به روش خودش فیلمسازی را آغاز کند. وی به فیلمسازی مستقل تبدیل شد، استودیوی شخصی خود را تاسیس کرد و با فیلمنوآرهای تراژیک کمینهگرایی (مانند سامورایی یا دایره سرخ) مشهور شد. ستارگان سینما چون ژان پل بلموندو، لینو ونتورا و آلن دلون در فیلمهایش بازی کردند که دلون به احتمالي بهترین نماینده تیپ بازیگر ملویلی است. سبک ملویل در فیلمسازی بشدت تحتتاثیر سینمای آمریکا و اشیای نمادین و بتوارهگونی چون اسلحهها و لباسهایی چون بارانیها بویژه کلاههاست.
سبک مستقل و گزارشگرانه فیلمسازی وی (که جزو نخستین فیلمسازان فرانسوی بود که از مکانهای واقعی در فیلمهایش استفاده کرد) تاثیر عمدهای بر سینمای موج نو فرانسه داشته است. او همچنین نقش یک نویسنده را در فیلم «از نفس افتاده» اثر ژان لوک گدار که از آغازگران جنبش موج نو به شمار میرود، بازی کرده است. تا امروز، وی بهعنوان کارگردانی که فیلمسازان دیگری چون جان وو، رینگو لام، کیرک ونگ یا کوئنتین تارانتینو از وی تاثیر پذیرفتهاند، مطرح باقی مانده است. ژان پیر ملویل، یکی از بزرگترین کارگردانان مولف در سینمای فرانسه به حساب میآید که بیش از هر چیزی به خاطر خلق تبهکارانی دوستداشتنی و جذاب معروف است که حس غمخواری و همدلی مخاطب را نسبت به آنان برمیانگیزند و به دل مینشینند... . در آثار او، تبهکاران افرادی کمالگرا و حرفهایاند که بیش از هر چیزی بر تنهایی خود پایبند هستند، به کارشان ایمان دارند و از مرگ نمیهراسند. ملویل با تاکید بر همین 3 ویژگی تنهایی، کمال و مرگ به ضدقهرمانهای آثارش جنبه اسطورهای میبخشد و از زندگی غمبار آنها حماسهای شاعرانه و باشکوه میسازد. آنچه از جف کاستلو در فیلم «سامورایی» شمایلی ماندگار میسازد، تاکید خودخواستهاش بر حفظ قلمرو شخصی و حریم خصوصیاش است که به کسی اجازه حضور و نفوذ در آن را نمیدهد. کلاه لبهدار، بارانی بلند و تاریکیهای شهر نیز بهانههایی هستند تا او خودش را در پشت آن پنهان کند و در عزلت بیشتر فرورود. این تکافتادگی و کنارهگیری چنان با آگاهی و بزرگمنشی عجین است که خلوت وی را حسرتانگیز نشان میدهد. انگار به نوعی بینیازی از ارتباط با دیگران رسیده که میتواند با چنین آرامش و خویشتنداری عجیب، دنیای رازها، سکوتها و رویاهایش را از دسترس دیگران محفوظ بدارد و خلوت و فردیت خود را تحت کنترل خود درآورد یعنی با وجودی که همه مجذوب وی میشوند اما او هرگز اجازه نزدیکی به خود را به دیگران نمیدهد و همواره فاصلهاش را با دیگران نگه میدارد و همیشه غیرقابل نفوذ و مهارنشدنی باقی میماند. او میداند نقطه ضعف هر قهرمانی درآویختن و دل بستن به چیزی در بیرون از دنیای شخصیاش است و ارتباط و اعتماد به دیگران مسیر بیبازگشتی است که قدرت و اقتدار او را خدشهدار میکند، آزادیاش را از او میگیرد و وی را آسیبپذیر میکند. مراقبهای که در تصویر کردن گانگسترها به کار میبرد منجر به ایجاد کمال و یگانگی در اعمال شخصیتها میشود که در آن هیچ چیز زائد و مزاحمی وجود ندارد و همین مراعات و ملاحظه افراطی، حسی از زیبایی و باسلیقگی را در جنایتهایش میآمیزد که گانگسترهای او را از دیگر گانگسترهای آثار سینمایی متمایز میکند و احترام مخاطب را به آن شخصیت برمیانگیزد بویژه وقتی میبینیم برای ایستادگی بر اصول فردیاش و حفظ جهان ویژهاش چطور به استقبال سرنوشت تراژیک و اندوهبار خویش میرود و با همان خونسردی و آرامشی که از او به یاد داریم، خود را برای مرگ آماده میکند و میکوشد تا مراسم باشکوهی از پایان زندگیاش را برای خود رقم بزند و همانطوری بمیرد که شایسته چنین تبهکاری است. همه آن پنهان شدنها و تعقیب و گریزها نه برای فرار از مرگ بلکه فقط محملی است تا کاستلو به سبک دلخواه و از روی اراده و آگاهی خویش بمیرد. این مرگ و آگاهی و تلاش برای حفظ غرور و عزت نفس هنگام مرگ، او را در نقطهای فراتر از دیگران قرار میدهد و به نوعی تطهیر و پاکسازی وی منجر میشود و اسطوره او را کامل میکند.