طرفداران پر و پا قرص سانتی مانتالیست، با برچسب "ضدفوتبال" و بازی دفاعی مفرط، انتقام خود را از لحظات دردناک حذف رائول، مندیتا و سالگادو در دور گروهی، شکست زیدان، آنری و پیرس در یکچهارم نهایی، وداع ندود، کولر و میلان باروش در یک قدمی فینال و کوتاه ماندن دست لوئیز فیگو و کریستیانو رونالدو در بازی نهایی از یونان 2004 میگیرند.... انصافا سیاهه ی محبوبی از دلبران است و تحمل فراغشان ناممکن و نوشتن و حرف زدن از کسی که َومارشان را پیچیده کاری دشوار.
برای نزدیک و نزدیک تر شدن به شاهکار یونان 2004، به سراغ نزدیکترین فرد به سرمربی تیم میرویم . نفر دست راستی اتو ریهگل. دستیار و مترجم او.
یوانیس توپالیدیس کمک مربی یونان در دوران اتو ریهاگل، یک آلمانی یونانی متولد اشتوتگارت و ساکن اتن حرفهای ناشنیده ای برای گفتن دارد....
....
توضیح: هلنیزم: قبول کردن آداب و رسوم یونانی توسط غیر یونانیان
|
آغاز راه
در اکتبر 2001، ریهاگل سرمربی تیم ملی یونان شد. در همان روزها بود که یک روز صبح تلفنم زنگ خورد....
- شما
- اتو ریهاگل صحبت میکنه. میخواستم با شما ملاقاتی داشته باشم!
گمان کردم یکی از دوستان سرکارم گذاشته. اما آن تماس واقعی بود. و من چند روز بعد، در بازی برابر انگلیس دستیار ریهاگل شده بودم.
هنوز هم برای بسیاری عجیب است اما در طول هفت سال حضور او در یونان، تیم مربیگری ما، فقط دو عضو داشت. من و خود اتو! معمولا تیمهای مربیگری خصوصا در تیمهای ملی از 7، 8.تشکیل میشود اما ریهاگل به خود اعتقاد داشت. وقتی در تصمیمی به قطعیت میرسید دیگر اجازهی دخالت به کسی نمیداد. و در سایر موارد، هر کاری را به همراه هم انجام میدادیم. آنالیز، تمرین، بدنسازی.
یورو 2004
پیش از آغاز تورنمنت، ما از یک گروه انتخابی دشوار صعود. کردیم. اسپانیا را در ساراگوسا شکست دادیم و بالاتر از آنها و اکراین به عنوان سرگروه به پرتغال رفتیم. میدانستیم که برای جنگیدن به آنجا خواهیم رفت. یک نماینده قدرتمند برای کشور یونان و تیمی که شکست دادن آن راحت نیست. البته نه به عنوان قهرمان!
در بازی افتتاحیه همه منتظر چیدن بلوکهای سیمانی مقابل دروازهی نیکوپولیدیس بودند. اما اتوهمیشه مثل یک روباه ترفند تازهای داشت. ما در آن بازی از دقیقه اول بازی در لاک دفاعی فرو نرفتیم و این پرتغالیها را سردرگم کرد. پس از 7 دقیقه، پائولو فریرا گیج و مبهوت مرتکب اشتباهی شد و کاراگونیس با شوت خود گل اول بازی را زد. سپس این سیتاریدیس بود که که رونالدوی جوان و سریع را کلافه کرد. این آغاز یک تورنمنت معرکه برای ما بود..
بازی بعدی برابر اسپانیا، یک آشنای قدیمی بود. ما در دو بازی دور انتخابی با آنها بازی کرده بودیم. با گل مورینتس انگار رویای یونان خیلی زود تمام شدو جرقه خاموش. اما و در نیمهی دوم این کاریستیاس بود که دروازهی کاسیاس را گشود. این بزرگترین خوش شانسی ما بود.
سرانجام و پس از بازی با روسیه و صعود از گروه، کشور غرق در شادی شد. مردم بیشتر از این شادمان بودند که در اولین حضورمان در این مسابقات زنگ تفریح رقبا نشدیم. اگر در بازی یکچهارم از فرانسه میباختیم، بازهم کسی ما مزمت نمیکرد. با این حال و پیش از بازی با فرانسه، همه چیز ترسناک بود؛ بارتز، لیزارازو، آنری، زیدان، توران، ویرا.... بهترینها آنجا بودند. 21 بازی بدون شکست و مدافعان عنوان قهرمانی. ریهاگل پیش از بازی به بچهها گفت:
"نباید از آنها بترسید... آنها، از ما قوی تر نیستند چون مثل ما، دو پا دارند!"
ریهاگل برای این بازی به سراغ تاکتیک یارگیری نفر به نفر کرد. شعار او این بود که باید بازیکنان کلیدی ح یف را از کار بیندازید. زاگگراکیس، به بهترین شکل زیدان را به بند کشید. پس از یک ساعت و ناامیدی زیزو، زاگوراکیس خود به حمله میآید. با حرکتی عالی از لیزارازو عبور میکند و با ارسالی دقیق توپ را روی سر کاریستیاس ارسال میکند... آن ضربهی سر، کار فرانسه را تمام کرد...
پس از آن برد برابر فرانسه، همه دیوانه شدند. در رختکن نیز ما شروع کردیم به باور کردن چیزهایی بیشتر. طرفداران زیادی دسته دسته از اتن راهی پرتغال شدند. اما ریهاگل، سختگیرانه اجازهی جشن گرفتن با خانواده را به بازیکنان نمیداد...
در بازی با چک، علیرغم رکورد گلزنی باروش، دغدغهی اصلی اتو، یان کولر بود. ریهاگل، در اقدامی عجیب، میهاس کپسیس، مدافعی که 20 سانتی متر از کولر کوتاهتر است را به جای دلاس در خط دفاع میگذارد و دلاس در پست لیبرو، وظیفهی جمع کردن عمق دفاع را بر عهده میگیرد. کارل بروکنر، سرمربی چک نیز مردی کارکشته است و بازیتند و آتشین آغاز میکند. برای بریدن نفس ما و گلی زود هنگام و خلاصی از گردابی که برایشان تدارک دیدهایم...
حربهی ریهاگل، اجازه نمیدهد موقعیتهای فراوانی نصیب باروش و کولر شود. مصدومیت ندود به ما کمک بیشتری کرد و تمام راههای ارتباطی آنها برای تدارک حملات قطع شد. با ورود به وقتهای اضافه، ما از نظری ذهنی برتری داشتیم... تا لحظهی ضربهی سر دیگری از کاریستیاس و صعودمان به بازی نهایی...
وقتی یان کولر با اندوه به تیر دروازه تکیه زده بود، من هنوز فینالیست شدنمان را باور نداشتم. در شرف حملهی قلبی بودم. من بیمار شده بودم. تب داشتم و از استرس و بیخوابی زیاد آنتی بیوتیک مصرف میکردم. اما استقامت اتو شگفت انگیز بود. او به راحتی گرمکنش را میپوشید و کارهایش را منظم انجام میداد. شبها، تماما به تماشای فیلم بازی رقبا میگذاشت. اتو، غرق در ویدیوها بود، آنها را به عقب بر میگرداند، سرعتش را کم و زیاد میکرد و ناگهان مرا صدا میزد:
"بیا این نکته را راجع به آنها یادداشت کن"
دربارهی تمرینات او هم چیزهای عجیبی برای من وجود داشت. او تنها دو نوع تمرین داشت: تمرینات مربوط به تناسب اندام، و تقسیم بازیکنان به دو تیم و مسابقه آزاد. او به من میگفت :
"یک رقصنده چه میکند؟ میرقصد.... پس بازیکنان ما هم باید فوتبال بازی کنند. در طول بازی تمرینی است که آنها چیزهای جدید را خواهند آموخت."
فینال، بازی عجیبی بود. یک دنیای دیگر. همه جا صحبت از ما بود. ریهاگل دربارهی آن بازی به من گفت:
"هر چیز ممکن است.... حالا، ما میتوانیم به هر چیزی برسیم. میتوانیم برزیل را شکست دهیم. فقط به یک استراتژی نیاز داریم و کمی هم شانس.... "
هر چه از بازی میگذرد، رویای پررنگ تر میشود. طراوت روزهای آغازین تورنمنت پرتغال میزبان، به ترس از آن "مزاحمان کوچولو" تبدیل شده. در آستانهی گذشت یک ساعت از بازی گذشته و اسکولاری، مهیای ورود بازیکنان تازه نفس برای رهایی از مخمصه است که ناگهان.... بله کاریستیاس بازهم آنجاست.... سومین ضربهی سر.... جملات گزارشگر یونانی آن بازی بعدها به بخشی از فولکلور فوتبال کشور تبدیل شد:
"یونان قهرمان اروپاست...
همه دیوانه وار جشن میگرفتند. جز اتو. او هم شاد بود، اما آرام. هرگز مثل بقیه نبود...
حتی پس از فینال. ما در رختکن بطریها را گشوده بودیم و بالا و پایین میپریدیم سپس او وارد شد، همهی ما را در آغوش گرفت و وقتی نخست وزیر به رختکن آمد با او خوش و بش کرد. ریهاگل، تبدیل به افسانه شده بود. قهرمانیهای بین المللی با تیم ملی آلمان یا بایرن مونیخ کار بزرگیست اما مربیان زیادی قادر به انجام آن بوده و هستند. اما کاری که ریهاگل با تیم ملی یونان انجام داد...
با این حال انتقادات از او خارج از یونان زیاد بود. به خاطر بازی بستهی دفاعی. نمیفهمم چرا؟ انتظار داشتید برابر لوئیز فیگو، پائولتا، کریستیانو رونالدو، نونوگومژ و روی کاستا یکسره حمله کنیم؟
و نکتهی آخر آنکه دستیاری اتو، سوای مسائل در زمین، جذابیتهای دیگری نیز داشت. او علاقهی وافری به استفاده از اصطلاحات و لغات عامیانه در صحبت با بازیکنان داشت. من در ترجمه سعی میکردم آن کلمات را ترجمه نکنم و به بازیکنان مفهون آن را برسانم تا حس پدرانه اتو به پسرانش منتقل شود. نیازی به ترجمهی لغت به لغت نبود و آنها حس هم را دریافت میکردند.... مترجمی در ملاقات بین مرکل و پاپاندرئو رییس جمهور یونان) تفاوتهایی با مترجمی اتو ریهاگل دارد! با این حال، من فقط بخشی از آن فیلنامه بودم... سناریویی که کارگردان آن اتو ریهاگل بود...