"آنها، در آینده بهتر از این خواهند شد... اکنون، یک پسر 10 ساله که در عربستان به دنیا آمده، شانسی برای فوتبالیست شدن ندارد اما پس از این راه برای او گشوده خواهد شد."
جیمی هیل تابستان 1976 |
یک شب گرم در تابستان 1976. در مونترال، بازیهای المپیک تابستانی در حال برگزاری است و نمایندهی فوتبال آسیا، قهرمان جام ملتهای آسیا و فاتح مسابقات جوانان آسیا، ایران موفق به صعود به دور بعدی میشود.
و در هتل کن در ملاقات میان یک شاهزاده و یک پسر جوان یک لاقبا، هیچکدام مسابقات المپیک را پیگیری نمیکنند. مرد ثروتمند شاهزاده عبدالله بِن ناصر، نوهی بنیانگذار عربستان سعودی و پسر فرماندار سابق ریاض است. و آن پسر لاغراندام، ایمون فرزند یک کارگر چاپخانه و یک فوتبالیست اهل منچستر....
هر دو نفر در حال بازگشت از یک کازینو هستند. عبدالله بِن ناصر آن دست را باخته و ایمون، اصلا علاقهای به قمار ندارد اما... هر دو حس یک برنده را دارند؛ شاهزاده آنقدر پول دارد تا هزاران دلار دیگر را هم ببازد و خم به ابرو نیاورد و ایمون.... از امضای یک قرارداد بزرگ شادمان است. پسری که تا دو سال قبل در تیم پلیموث و در دسته سوم فوتبال انگلیس بازی میکرد، حالا میتواند با یک جت فرست کلاس، در بهترین هتلهای اروپا، با یک شاهزادهی جوان همکلام باشد:
"من، در واقع ما به تو علاقه مندیم پسر!"
بوی سیگار و جانی واکر شاهزاده هنگام صحبت کردن در فضا پخش میشود.... او ایمون اوکیف را برای بازی در الهلال عربستان انتخاب کرده.
اولین بازیکن اروپایی شاغل در لیگ عربستان سعودی در دههی 1970...
ایمون اوکیف (سمت چپ) و شاهزاده عبدالله بن ناصر به همراه همسر خود
درست در همان سالی که استاد د. اسداللهی در کیهان ورزشی مقالهای مطول پیرامون کوچک بودن آسیا برای فوتبال ایران مینویسد و تیم ملی، با شکست کویت و آن دینارهای شاه کویت برای ماریو زاگالو به سومین قهرمانی پیاپی آسیا میرسد و در آوردگاه المپیک مونترال فوتبال ایران با کاپیتان پرویز قلیچ خانی نامی برای خود در میان بزرگان دست و پا میکند، مردی قدبلند، با ریش بزی نامتعارف، موهای صاف و چشمانی رنگی، مسافر همسایهی ما در کرانههای جنوبی خلیج فارس است.
بازیکن، مربی، داور، کارشناس تلویزیونی و حالا سفیر فوتبال در عربستان سعودی. جیمی هیل آنجاست.
دستاوردهای جیمی هیل در فوتبال، چیزی فراتر از 300 بازی در فولام در کنار جانی هاینز، 52 گل و بعدتر نشستن روی نیمکت کاونتری سیتی و رساندن آنها از دسته 3 به دسته 2 و سپس دسته اول است.
در سالهای میانی دههی 60، هیل با گر هم آورن بازیکنان همفکر خود، نبردی را علیه اتحادیه فوتبال انگلستان آغاز میکند که چهرهی فوتبال را برای همیشه تغییر میدهد. جیمی هیل، رییس اتحادیهی بازیکنان انگلیسی میشود و قوانین تازهای برای کف حقوق و دستمزد و دخالت بازیکنان وضع میکند. با تهدید به اعتصاب و با جلسات مکرر با سران اتحادیه.
جیمی هیل پای به صحرای عربستان میگذارد
سپس نوبت سفر بعدی میرسد. از روی نیمکت کاونتری به صندلیهای استودیوی itv.
جام جهانی 1970 مکزیک، علاوه بر هیجان بازی پادشاه پله در زمین، نمایشهای اووه زیلر و گرد مولر در خط حملهی ژرمنها، حضور انگلستان به عنوان تیم مدافع عنوان قهرمانی و .... جذابیت بدیع و تازهای به مخاطبان دنیای فوتبال ارائه میکند. چیزی که تا پیش از آن هرگز سابقه نداشته. آغاز یک پیوند ماندگار میان فوتبال و تلویزیون. یک برنامهی تلویزیونی ویژهی مسابقات، حضور کارشناسان، بازیکنان قدیمی و .... مجری برنامه: بله بازهم جیمی هیل
در همان سالها در سوی دیگری از جهان تغییراتی بزرگی در حال وقوع است. تشکیل اوپک در سال 1960 و سپس بحران نفتی سال 1973، اقتصاد کشورهای حاشیهی خلیج فارس را در بازهی سالهای 1970 تا 1980 به شکوفایی خیره کنندهای میرساند.
عدد 3000 درصدی رشد اقتصاد کشور عربستان سعودی، چیزی نیست که بتوان از آن چشم پوشید. در سال 1976 جیمی هیل در آستانهی 50 سالگی برای امضای یک قرارداد تاریخی راهی عربستان میشود. یک قرارداد شگفت انگیز 25 میلیون پاوندی ( دربارهی بزرگی عدد: 3 سال بعد، ترور فرانسیس اولین بازیکن 1 میلیون پاوندی تاریخ فوتبال است!) وظیفه اشاعه و ارتقای فوتبال در سرزمین عربستان را بر عهده میگیرد. تاسیس یک لیگ جدید، زیرساختهایی تازه برای تیم ملی و اولین حضور در مسابقات انتخابی جام جهانی در سال 1978.... نمایندهی آسیا در آن مسابقات را که میشناسید؟
Caption
نوآوریهای هیل و ورود نام کشوری عربستان سعودی به جغرافیای فوتبال جهان، گوشها را در بریتانیا تیز میکند. در مقابل، شاهزادگان نیز به سوی بریتانیا روی میآورند. در سالهایی که حتی بازی یک ستارهی انگلیسی در خارج از بریتانیا مرسوم نیست، ایمون اوکیف، راهی ریاض میشود.
پس از 4 دهه، پس از یک طوفان بی سابقه در تابستان امسال در الهلال و الاتفاق و هر ال .... دیگر، ایمون در 65 سالگی خاطرات خود از دنیای آن سالها را بازگو میگوید. خاطرات زندگی و تولد در بریتانیای پس از جنگ، با سه برادر، دو خواهر، پدر بزرگ و مادربزرگ در شمال منچستر....
"من هنوز هم نمی دانم چطور آن همه آدم در یک خانهی سه خوابه زندگی میکردیم! پدرم مدیر تیم کاتولیک سنت کلر در ایرلند بود. و مادرم مسئول شستشو و مرتب کردن لباس تیم. من هم در کودکی توپ جمع کن و مسئول واکس زدن کفش بازیکنان بودم."
ایمون 65 ساله در خانه خود حوالی منچستر
خانهی ایمون، در 50 متری پارکی در منچستر بود. جایی که او تا تاریک شدن هوا روی چمن خیس با بچههای محله فوتبال بازی میکرد و رویای بازی در الدترافورد را در سر میپروراند. در 15 سالگی و پس از بازی در تیمهای مدارس منچستر، ایمون به یک قدمی رویای خود میرسد. بازی در تیم جوانان منچستریونایتد افتخار بزرگیست اما رویا، خیلی زوتر محو میشو.
در یک مسابقه برابر آلترینچام زانوی ایمون میشکند و او را تا سالها از فوتبال دور نگه میدارد. سالهای تلخی که ایمون مجبور به خبرنگاری و نوشتن در روزنامهی عصر منچستر میشود. پس از بهبود پاها، ایمون بار دیگر پای به زمین فوتبال میگذارد. بازی برای استالی بریج و آشنایی با مربی ایسلندی به نام جرج اسمیت. دستمزد ایمون با بازی در دستههای پایین کفاف زندگی او را نمیدهد. تعویض مداوم باشگاه. سفر به پلیموت در جنوب منچستر و سالهایی دشوار.
ا تا آنکه آن نامه با خطی ناآشنا به ست او میرسد. نامه ای به زبان عربی برای آقای اوکیف. دعوتنامهی جرج اسمیت، سرمربی سابق او که اکنون در عربستان سعودی سرمربی باشگاه الهلال شده!
"من باید برای تست فوتبال و تست های پزشکی به ریاض میرفتم. نوامبر بود و در منچستر برف میبارید. پس فکر کردم بد نیست به جایی با آب و هوای بهتر سفر کنم!"
خبری از پرواز مستقیم خطوط هوایی قطر و امارات و سعودی، از فرودگاه منچستر به ریاض نیست. ایمون از منچستر راهی لندن میشود. از لندن، با پرواز به قاهره. از قاهره به جده و از جده به ریاض. فرودگاه جده، دنیای دیگری است.
در بدو ورود، یک مسئول سعودی تصویر بدن زنان را از روزنامهی ساندی اکسپرس با قیچی جدا میکند و باقی روزنامه را به ایمون تحویل میدهد. ایمون میگوید، خوب بود که من ساندی اکسپرس را به همراه داشتم و نه یک مجلهی مد و ....
" پس از شوک در فرودگاه، جرج را دیدم که آن بیرون با یک ماشین بیوک بزرگ منتظر من بود. او مرا به یک هتل پنج ستاره با غذا و نوشیدنی سلف سرویس برد. این فقط ی شهر گرم با درختان نخل امتداد یافته تا انتهای یک بیابان سوزان نبود. آنچه بی پایان بود پول و ثروت و تجملات در آن کشور بود...."
ایمون روز بعد راهی زمین بازی میشود. جایی که برایا ولین بار با شاهزاده بن ناصر ملاقات میکند. شاهزاده با تبختر به پسر بریتانیایی لبخند میزند و ایمون سعی میکند هر چه در توان دارد به نمایش بگذارد....پس از یک ساعت عرق ریختن در زمین در مسابقهای تمرینی ایمون در رختکن با شاهزاده ملاقات میکند.
هتل خوب بود پسر؟
بله
پس برو لیستی از هر چیز که میخواهی و لازم داری تهیه کن.
ایمون هم با مشورت جرج فهرستی را تهیه میکند: خانه، دستمزد 40 پاوندی هفتگی، یک خودروی پونتیاک ونتورای نقرهای، مدرسهی خصوصی برای فرزندان، شغلی مناسب برای همسر در نخستین بانک دولتی عربستان...در جلسهی تمرین بعد شاهزاده لیست ایمون را میخواند با لبخند به او اطمینان میدهد که مشکلی نیست.
در زمین بازی الهلال تا نیمه نهایی جام پادشاهی عربستان سعودی، تورنمنتی که طراح آن جیمی هیل است پیش میرود و در آنجا در ضربات پنالتی به النصر میبازد. رفاقت شاهزاده عبدالله و ایمون اما منحصر به زمین بازی نیست.، شاهزاده به طور مداوم ایمون را برای صرف چای و تماشای بازیهای مهم فوتبال جهان از صفحه نمایشهای غول آسا دعوت میکند. هنگام پایان فصل و بازگشت ایمون به انگلستان برای تعطیلات شاهزادهی شیفتهی سفرهای اروپایی نیز همراه اوست. و بعتر سفرهای دور و دراز برای تماشای فوتبال و تفریح و .... به سرتاسر دنیا. همه چیز در جوانی ایمون خوب است اما...
پس از چند سال رویای پر زرق و برق جوانی محو میشود. ایمون احساس میکند در قفسی از جنس طلا محبوس شده. هربار خروج از عربستان منوط به اجازهی شاهزاده عبدالله است. او مجبور است برای ترک عربستان به شاهزاده دروغ بگوید و بیماری پدر را بهانه کند.
پس از یک بگو مگوی حسابی سرانجام شاهزاده مجوز خروج ایمون را با اکراه صادر میکند و ایمون با برداشتن یک ساک دستی کوچک وانمود میکند که به زودی از سفر به انگلستان بر میگردد.... سفری که هیچ بازگشتی ندارد. ایمونف از دست شاهزاده رها شده اما... هنوز یک مشکل باقی مانده: قرارداد او با سعودیها دست و پا گیر است و اجازه نمیدهد کار تازهای در انگلستان پیدا کند.
ایمون، دست به دامان جیمی هیل میشود. و در ملاقاتهایی پیاپی سرانجام با پرداخت تمام بدهی ها از شر شاهزاده و باشگاه الهلال رهایی مییابد تا بار دیگر با لباس تیم ایرلند برابر انگلستان لذت بازی در خانه را تجربه کند.
در روزهایی که شاهزاده عبدالله، با سماجت و جاه طلبی روزافزون، دو بار لیگ را میبرد و این بار به سراغ یک قهرمان جهان میرود شکار آنها ریولینوی برزیلی است... آغاز داستانی که امروز و با اعلام رسمی اتمام بودجهی 6 میلیارد دلاری شاهزادهای دیگر در این پنجرهی نقل و انتقالاتی و ورود یک شاه ماهی برزیلی دیگر به نام نیمار وارد قسمت تازهی خود خواهد شد... کسی نشانی از جیمی هیل این روزهای فوتبال برای رهایی از آن بیابان سوزان را دارد؟