۵۰ سال پیش، بایرن مونیخ برای اولین بار از عنوان قهرمانی خود در جام باشگاههای اروپا دفاع کرد. فینال ۲۸ مه ۱۹۷۵ مقابل لیدز یونایتد نقش بسیار کوچکی در خاطره جمعی از دهه طلایی ۱۹۷۰ دارد. با این حال، این فینالی بود که پیامدهای ماندگاری داشت. مجله «۵۱» اعضای بایرن مونیخ با اولی هوینس و بیورن اندرسون به گذشته نگاه میکند.
پس از یک «فصل فاجعهبار»: آخرین فرصت در پاریس
باواریاییها خودشان جام را به پاریس منتقل کردند. جام که در یک چمدان بزرگ مشکی بستهبندی شده بود، بخشی از بار قهرمان فعلی بود - و به محض ورودشان به موضوع جنجال تبدیل شد. راننده اتوبوس فرانسوی در فرودگاه از گرفتن این چمدان بزرگ خودداری کرد ("من کامیون نیستم!"). باواریاییها مجبور شدند سخت تلاش کنند تا او را متقاعد کنند که این کار را انجام دهد. مشکل بعدی زمانی پیش آمد که به هتل رسیدند: جام مورد نظر در گاوصندوق مجلل هتل جا نمیشد. بدون هیچ دردسری، جام در کمد لباس سپ اشمید، سرپرست باشگاه فوتبال بارسلونا، قرار گرفت تا اینکه سرانجام آن را به یوفا تحویل داد. در آن فصل، که "از همان ابتدا فاجعه بود" (ویلهلم نودکر، رئیس باشگاه فوتبال بارسلونا)، همیشه یک جای کار میلنگید.
برای بزرگداشت این سالگرد، فینال جام اروپا در جایی برگزار شد که ایده برگزاری این رقابتها ۲۰ سال قبل مطرح شده بود: در پاریس. | © WITTERS
در سالهای گذشته، تیم تحت رهبری فرانتس بکنباوئر همه چیز را برده بود: سه عنوان قهرمانی متوالی لیگ، جام باشگاههای اروپا و برخی از بازیکنان حتی جام جهانی را بالای سر برده بودند. حالا دیگر رمقی برایشان نمانده بود. در پایان ماه مه ۱۹۷۵، در حالی که سه هفته به پایان فصل بوندسلیگا باقی مانده بود، بایرن در جایگاه دهم لیگ به فینال جام باشگاههای اروپا سفر کرد. واضح بود که اگر آنها لیدز یونایتد را شکست نمیدادند، فصل بعد در فوتبال اروپا بازی نمیکردند. از نظر مالی، این موضوع به ضررشان تمام میشد. روزنامه زوددویچه سایتونگ محاسبه کرد که این باشگاه در آن زمان ۴۰ درصد از درآمد خود را از جام باشگاههای اروپا کسب میکرد: «بایرن مونیخ چارهای جز استفاده از این آخرین فرصت ندارد.»
مربی دتمار کرامر تمام تلاش خود را در نیمکت ذخیرهها به کار گرفت. در نهایت، باواریاییها به رهبری "بوله" روث (تصویر زیر) جام را بالای سر بردند. | © ایماگو
اولی هوینس: «ما با اعتماد به نفس به پاریس رفتیم. قصد داشتیم از عنوان قهرمانی دفاع کنیم.»
بیورن اندرسون: «نگران این نبودم که ممکن است ببازیم. اما تنش بیشتر از حد معمول بود، میشد آن را در همه حس کرد. یادم میآید شب قبل از بازی با فرانتس در اتاق ماساژ نشسته بودم. او زیاد صحبت میکرد، که غیرمعمول بود.»
یونگ هونگ: «کاری که تیم ما در آن زمان میتوانست انجام دهد این بود که در مواقع حساس به میدان برود. به این ترتیب به فینال پاریس رسیدیم. از طرف دیگر، در بوندسلیگا اغلب کار سخت بود. بعد از موفقیتهای بزرگ در سال ۱۹۷۴، بازیکنان کمی خسته بودند و واقعاً نمیتوانستند در بعضی بازیها به خودشان انگیزه بدهند.»
باب آواکیان: «این یک مسئله ذهنی بود. برای من متفاوت بود. من تازه اکتبر ۱۹۷۴ به مونیخ رسیده بودم و احساس میکردم در اوج آمادگی برای فینال هستم.»
در ۱۷ مه ۱۹۷۴، بایرن مونیخ در ورزشگاه هیسل بروکسل، قهرمان اسپانیا، اتلتیکو مادرید را شکست داد و برای اولین بار قهرمان جام باشگاههای اروپا شد. میتوانید مستند ما در مورد این پیروزی را دوباره اینجا تماشا کنید:
زخمها و «حقههای کثیف» از لیدز
بایرن تا قبل از مسابقه به ورزشگاه سفر نکرد. دتمار کرامر آخرین جلسه تمرینی را عصر قبل لغو کرده بود. مربی FCB توضیح داد که از هتل تیم در لیس-شانتیلی، شمال پاریس، سه ساعت با اتوبوس راه بوده است. آن شب، ورزشگاه پارک دو پرنس کاملاً پر شده بود - ۴۸۳۷۴ تماشاگر، از جمله ۸۰۰۰ هوادار بایرن، که حداکثر تعداد مجاز توسط یوفا بود. همانطور که روزنامه باشگاه نوشت، باشگاه بایرن به راحتی میتوانست با ۴۰۰۰۰ بلیط برای فینال کار خود را تمام کند.
لیدز یونایتد نیز فصل ناامیدکنندهای را در لیگ دسته اول پشت سر گذاشته بود و در جایگاه نهم قرار داشت، بدترین جایگاه این تیم از زمان صعود به دسته اول در سال ۱۹۶۴. این تیم به مربیگری جیمی آرمفیلد، که مانند دتمار کرامر در آن فصل به عنوان مربی انتخاب شده بود، در سالهای قبل دو قهرمانی انگلیس (۱۹۶۹، ۱۹۷۴) و جام حذفی (۱۹۷۲) را کسب کرده بود. با این حال، موفقترین دوران سفیدها تا به امروز شامل مجموعهای از جامها بود که با اختلاف کمی از کسب آنها بازماندند. از سال ۱۹۶۴، آنها فصل را پنج بار به عنوان نایب قهرمانی به پایان رسانده بودند، سه فینال جام حذفی و یک فینال دیگر در جام برندگان جام اروپا را باخته بودند. پاریس آخرین فرصت برای نسل طلایی پیر لیدز بود تا دوباره به همه نشان دهد که چه تواناییهایی دارند. کاپیتان بیلی برمنر اعلام کرد: "ما بایرن را در هم خواهیم شکست."
خروج زودهنگام: بیورن اندرسون در دقیقه ۴ به شدت مصدوم شد. مقصر این صحنه، تری یوراث، حتی کارت زرد هم نگرفت. | © ویترز
BA: «از همان اول میشد فهمید که لیدز چقدر برای این بازی هیجانزده است. چند کلمه ناخوشایند رد و بدل شد.»
یونگ هونگ: «انگلیسیها واقعاً چند حقه کثیف در آستین داشتند. آنها خیلی فیزیکی بازی میکردند.»
BA: «اما ما برای آن آماده بودیم. لیدز به عنوان یک تیم «سنگین» شناخته میشد. دتمار کرامر همچنین از ما خواسته بود که قبل از بازی کلی سرزنی تمرین کنیم. بازی واقعاً یک نبرد نفسگیر بود. بعد از دو دقیقه آرنج برمنر به صورتم خورد. حتی فرانتس بکنباوئر هم دچار پارگی شد. اما من اهمیتی ندادم - تا اینکه کسی با پای کشیده به زانویم برخورد کرد. بعد از چهار دقیقه، بازی برای من تمام شد.»
یوهوم: «خطای تری یوراث واقعاً زننده بود.»
BA: «اگرچه بازی در آن لحظه واقعاً متوقف شده بود. داور برای ما یک ضربه آزاد سوت زده بود و من میخواستم توپ را پس بگیرم. تنها چیزی که بعد از آن به یاد دارم این است که روی زمین دراز کشیده بودم و بول (بول) روث و گرد مولر با وحشت به پای راستم اشاره میکردند. همه چیز پیچ خورده بود. من را با برانکارد به رختکن بردند، جایی که کسی زانویم را باندپیچی کرد و چند مسکن به من داد. 15 دقیقه بعد، روی نیمکت نشسته بودم و به زودی اولی هوینس، که او هم درست قبل از پایان نیمه اول مصدوم شده بود، به من ملحق شد.»
یوهانس هیوستون: «در مورد من به خاطر خطا نبود. من قبلاً در نیمهنهایی تکل شده بودم. آن تکل برای لحظهای درد داشت، اما بعد به بازی ادامه دادم. زمین پاریس خیلی خوب نبود، کاملاً شنی بود و کفشم گیر کرد. هیچ انگلیسیای نزدیک من نبود. اما فوراً فهمیدم که همه چیز تمام شده است.»
BA: «فکر نمیکنم تری یوراث قصد داشته باشد اینقدر به من آسیب برساند. در هر صورت من آدم کینهتوزی نیستم. تا جایی که من میدانم، او بعداً در زندگینامهاش نوشت که این یک خطای بد از جانب او بوده که به خاطر آن امروز به زندان میرود. من خودم از آن زمان هرگز او را ملاقات نکردهام.»
بکنباوئر در مقابل آلن کلارک: داور سوت نزد. خوشبختانه، آن زمان VAR وجود نداشت. | © WITTERS
کاتزه، بول و «کبرا» گرد مولر
دتمار کرامر، سرمربی بارسلونا، قبل از بازی گفت: «شانس ما این است که 20 دقیقه اول را بدون آسیبدیدگی پشت سر بگذاریم.» تیم او - به استثنای پل برایتنر (رئال مادرید) و جانی هانسن (مصدوم)، که مانند فینال سال قبل بودند - در ابتدا خط دفاعی را محکم نگه داشتند. موقعیتهای تیم انگلیسی عمدتاً از طریق شوتهای از راه دور و چند ضربه سر به دست آمد که بیشتر آنها خارج از چارچوب بودند. و وقتی این اتفاق نمیافتاد، همیشه کاتسه (گربه) سپ مایر حضور داشت. دروازهبان بارسلونا در دقیقه 65 بهترین سیو خود را انجام داد و شوت برمنر را از فاصله نزدیک مهار کرد.
با این حال، تنها یک دقیقه بعد، مایر مغلوب شد. پیتر لوریمر، مهاجم لیدز، با یک ضربه سر ضعیف، توپ را مستقیماً وارد دروازه کرد. انگلیسیها جشن گرفتند، داور میشل کیتابجیان به دایره مرکزی اشاره کرد، اما کمک داور پرچم خود را بالا برد. بکن باوئر این موضوع را به کیتابجیان گوشزد کرد - و پس از رد و بدل شدن کوتاه بین دو داور، داور تصمیم خود را تغییر داد. آفساید! تصاویر تلویزیونی حقانیت او را ثابت کرد: دو بازیکن انگلیسی هنگام شوت لوریمر، هرچند منفعلانه، در آفساید بودند، اما این موضوع در سال ۱۹۷۵ اهمیتی نداشت. این اولین تصمیم داوری نبود که هنوز در لیدز امروز درباره آن صحبت میشود. در دقیقه ۲۷، تیم یورکشایر از قبل از یک هندبال بکن باوئر در محوطه جریمه شکایت کرده بود. در دقیقه ۳۸، قیصر سپس با یک تکل لغزنده در محوطه شش قدم، آلن کلارک را از بازی خارج کرد. کیتابجیان در هیچ یک از این دو موقعیت در سوت خود دمید.
در نهایت، بول روث و گرد مولر بازی را عوض کردند. روث با یک شوت زمینی از فاصله ۱۷ متری (دقیقه ۷۲) نتیجه را ۱-۰ کرد و مولر ده دقیقه بعد (دقیقه ۸۲) اختلاف را به دو گل رساند. این تنها شوت او در چارچوب در کل مسابقه بود. روزنامه تایمز نوشت: «او به سرعت یک کبرا، برگشت و توپ را وارد دروازه کرد.»
یوهانس هیوستون: «باید صادق باشید: ما خیلی خوش شانس بودیم. انگلیسیها ۹۰ دقیقه سعی کردند گل بزنند؛ ما با تمام وجودمان دفاع کردیم. سپ مایر یک سیو فوقالعاده داشت، فرانتس بکن باوئر هم کلی مو از دست داد چون با تمام وجودش برای هر ضربه سر حمله میکرد.»
BA: «لیدز تمام تلاشش را کرد تا به گل برسد - اما این ما بودیم که از معدود موقعیتهایمان گل زدیم. فوتبال گاهی اوقات ناعادلانه است.»
یونگ هونگ: «میتوانید از این زاویه هم به آن نگاه کنید: تیم ما باتجربه، استراحت کافی و زرنگ بود - و در نهایت کار را انجام داد.»
۱-۰ به نفع لیدز؟ داور گل را مردود اعلام میکند. بیلی برمنر (چپ) و تری یوراث باورشان نمیشود. | © ویترز
هواداران لیدز خشمگین شدند
با این حال، در نهایت، فینال ارتباط چندانی با ورزش نداشت، همانطور که روزنامه زوددویچه سایتونگ بعداً نوشت: «در حالی که جو زمین در پارک دو پرنس قطعاً کمی تند بود، رفتار هواداران بیادب لیدز آنقدر بد بود که درگیری بین دو تیم فوتبال به یک رسوایی تمام عیار تبدیل شد.» پس از گل اول، قوطیها، بطریها و سطلهای صندلی به سمت زمین پرتاب شدند و هواداران از روی نردهها بالا رفتند و سعی کردند به داخل آن بدوند. در نهایت، پلیس از راه رسید. شورش پس از بازی در خیابانهای پاریس ادامه یافت و شیشههای مغازهها شکسته شد و ماشینها به آتش کشیده شدند.
هواداران انگلیسی خشمگین بودند: آنها احساس میکردند داور آنها را از قهرمانی لیگ محروم کرده است. و این اولین بار نبود. تصمیمات داوری پیش از این در فینال جام حذفی ۱۹۷۰، مسابقات مقدماتی لیگ ۱۹۷۱/۷۲ و فینال جام برندگان جام اروپا ۱۹۷۳، جامها را از آنها گرفته بود. کیتابجیان، داور مسابقه، تیر خلاص را به آنها زد.
BA: «در مقطعی، میتوانستید ناامیدی انگلیسیها را حس کنید. در جایگاه تماشاگران هم همینطور. هواداران صندلیها را کندند و به زمین پرتاب کردند. حتی اتوبوس تیم ما هم بعداً مورد اصابت قرار گرفت.»
یوهانس هیوستون: «به هواداران ما هشدار داده شد که در شهر مراقب باشند - چون انگلیسیها بعد از بازی دیوانه شدند. هر کسی که آلمانی صحبت میکرد مورد حمله قرار گرفت. خیلی وحشیانه بود.»
« در مقطعی، میتوانستید ناامیدی انگلیسیها را حس کنید. در جایگاه تماشاگران هم همینطور. هواداران صندلیها را کندند و به زمین انداختند. »
بیورن
در حالی که انگلیسیها به ناامیدی خود دامن میزدند، بایرنیها در هتل جشن گرفتند. روزنامه زوددویچه سایتونگ گزارش داد : «شب به روز تبدیل شد.» «بازیکنان سابق تیم ملی فوتبال بایرن مونیخ که باشگاه آنها را به همراه تمام کارمندان و مسئولانش با هزینه شخصی به فینال دعوت کرده بود، بسیار سرسخت بودند.» هلموت اشمیت، صدراعظم آلمان، تبریک خود را از طریق تلگرام ارسال کرد. رئیس جمهور ویلهلم نودکر گفت: «هر کسی که در مورد معجزهای که به دست بایرن مونیخ افتاده صحبت میکند - فکر میکنم اشتباه میکند. مهم نیست چند فرصت دارید، بلکه مهم این است که چگونه از آنها استفاده میکنید.»
روزنامهها پر از ستایش بودند: برای سپ وایس و کلاوس واندر، که جایگزین هوینس و اندرسون مصدوم شدند و بهترین بازی عمرشان را انجام دادند؛ و برای «سه ستون» (SZ) موفقیت: سپ مایر، فرانتس بکنباوئر و یوپ کاپلمن
حالا فقط تماشاگر: اندرسون و هوینس هرگز واقعاً از مصدومیتهایشان بهبود نیافتند. | © ایماگو
BA: «با وجود مصدومیتم، وقتی جام قهرمانی را در ورزشگاه به ما دادند، آنجا بودم. حتی نمیدانم چطور توانستم این کار را انجام دهم. در ضیافتی که بعداً در هتل برگزار شد، بازخوردهای مثبت زیادی دریافت کردم. اما در مقطعی از بازی بغض کردم و نتوانستم جلوی اشکهایم را بگیرم، چون متوجه شدم که مصدومیت جدیای داشتهام. همه چیز در زانویم پاره شده بود: رباط صلیبی، رباط جانبی داخلی، مینیسک، کپسول مفصلی، همه چیز.»
یوهوم: «من هم زانویم ورم کرده بود. اما فقط آن را باندپیچی کردیم و من یک لیوان شراب یا آبجو خوردم. البته که بردمان رویایی بود که به حقیقت پیوست. اما اگر خودت زیاد بازی نکرده باشی، واقعاً احساس نمیکنی که جزئی از آن هستی.»
BA: «من کمی در مورد اتفاقات بعد از بازی بیاطلاع هستم. مثلاً نمیدانم چه اتفاقی برای مدالم افتاد. بعد از مراسم اهدای جوایز ناپدید شد و تا به امروز هنوز مفقود است.»
یوهیموویچ: «روز بعد به مونیخ برگشتیم و با هواداران در مارینپلاتز جشن گرفتیم. بعد به بیمارستان رفتم. زانویم تخلیه شد و ۸۰، ۹۰ سانتیمتر مکعب خون از آن بیرون آمد. مینیسکم آسیب دیده بود - تنها مشکل این بود که پزشکان آن را تشخیص نمیدادند. امروز، آنها فقط آرتروسکوپی انجام میدادند و داخل زانو را نگاه میکردند، اما آن زمان این امکان وجود نداشت. تنها زمانی که بعد از تعطیلاتم اصرار کردم، عمل جراحی انجام دادم.»
BA: «من مستقیماً از فرودگاه به بیمارستان رفتم و همان شب تحت عمل جراحی قرار گرفتم. وقتی از بیهوشی به هوش آمدم، از پا تا زیر بغلم در گچ بود. به این ترتیب سه هفته و نیم را در رختخواب گذراندم. فقط پای چپ، دستها و سرم سالم بودند. دکتر گفت که احتمالاً دیگر هرگز فوتبال بازی نخواهم کرد. این ضربه سختی بود - و انگیزه من برای تحقق این امر بود.»
« من هم زانویم ورم کرده بود. اما فقط آن را باندپیچی کردیم و یک لیوان شراب یا آبجو خوردم. »
اولی هوینس
قهرمانی تا به امروز
نه ماه بعد، در فوریه ۱۹۷۶، اندرسون بازگشت خود را جشن گرفت. اولی هوینس در آغاز دسامبر ۱۹۷۵ به زمین بازگشت. هیچکدام از آنها نتوانستند با کلاس روزهای قبل برابری کنند. اندرسون در سال ۱۹۷۷ افسی بایرن را ترک کرد و چند سال دیگر در زادگاهش سوئد بازی کرد تا اینکه به دلیل مصدومیت مجبور به بازنشستگی شد. هوینس در سال ۱۹۷۹ به دلیل آسیبدیدگی زانو به دوران بازیگری خود پایان داد؛ او تنها ۲۷ سال داشت. دتمار کرامر و تیمش در سال ۱۹۷۶ بار دیگر از جام باشگاههای اروپا دفاع کردند. یوفا به دلیل شورشها، لیدز یونایتد را به مدت چهار سال از تمام رقابتهای اروپایی محروم کرد. این مجازات بعداً به دو سال کاهش یافت. فینال به عنوان «سرقت فینال جام باشگاههای اروپا» در خاطره سفیدپوستان حک شده است. هواداران هنوز هم با جسارت میخوانند: «ما قهرمانیم، قهرمان اروپا.» اما جام به مونیخ بازگشت.
BA: «با اینکه به خاطر مصدومیت بدشانس بودم، اما از بازی در آن تیم بسیار خوشحالم. ما همچنین بعد از آن چند جام بردیم.»
یوهان هیوستون: «بازی تکراری در بروکسل در سال ۱۹۷۴ خاطرهانگیزترین تجربه من به عنوان یک بازیکن بود. هر چیزی که بعد از آن اتفاق افتاد واقعاً نمیتوانست با آن رقابت کند. اما سال ۱۹۷۵ هم مهم بود. ما یاد گرفتیم که در برابر فشار مقاومت کنیم و از عنوان قهرمانی دفاع کنیم. به همین دلیل است که سال ۱۹۷۵ نقطه عطفی در توسعه باشگاه فوتبال بایرن مونیخ بود.»
در تاریخ افسانهای لیدز یونایتد بینظیر است . بازیای که به ندرت احساسات درون ورزشگاه الند رود را برمیانگیزد. و آن بازی فردا نیم قرن قدمت دارد.
جو جردن، که از جمله کسانی است که در آن حضور داشت، میگوید: «فکر نمیکنم کسی آن را فراموش کند. رسیدن به فینال جام ملتهای اروپا زیاد اتفاق نمیافتد و سالهای زیادی گذشته است و متأسفانه بسیاری از بازیکنان دیگر با ما نیستند، اما فکر نمیکنم کسی بتواند آن را فراموش کند.»
«شما به گذشته نگاه میکنید و سعی میکنید آن را تجزیه و تحلیل کنید، اما نتیجه از قبل مشخص است. ما بازی را باختیم و این برای من، برای همه در رختکن و برای همه هواداران لیدز یک ناامیدی بزرگ بود.»
«این بازیای بود که اساساً باید میبردیم، و این کار را نکردیم. شرایط خاصی وجود داشت، اما واقعیت این است که ما بازی را نبردیم و همین است، همین را میتوان گفت، فوتبال همین است.»
این فینال جام باشگاههای اروپا در سال ۱۹۷۵ است، لیدز مقابل بایرن مونیخ در پاریس، آخرین هورا برای تیم بزرگی که توسط دان ریوی در پایان فصل اول پرآشوبشان بدون او ساخته شده بود.
بایرن با نتیجه ۲-۰ پیروز شد، دومین هتتریک قهرمانیهای اروپایی آنها در اواسط دهه ۱۹۷۰، اما این تنها نیمی از داستان است
۵۰ سال از آخرین باری که بایرن مونیخ در فینال جام باشگاههای اروپا لیدز یونایتد را شکست داد، میگذرد.
این بازی جنجال زیادی به پا کرد و بسیاری معتقد بودند که باید یک پنالتی برای لیدز اعلام میشد.
گل پیتر لوریمر با وجود اینکه در ابتدا به اشتباه آفساید اعلام شده بود، مردود اعلام شد.
روکو دین، نویسنده کتاب «پسران ریوی» میگوید: «میراث آن بازی، ناکامی آن تیم در کسب جام اروپایی که شایستهاش بودند، احساس بیعدالتی و مجازاتهای بعدی یوفا از جمله دلایلی هستند که لیدز هنوز هم چنین باشگاه بزرگی است.»
«من با آن داستانها و احساس تیمی که از آن دزدی شده بزرگ شدم و آن احساس، شور و اشتیاقی را ایجاد کرده که هنوز هم در الند رود وجود دارد. این میراث است.»
هواداران هنوز هر هفته «قهرمانان اروپا» را میخوانند و این چیزی نیست که از بین برود. این فقط مربوط به فینال جام باشگاههای اروپا نیست، زیرا ریشههای عمیقتری دارد. این کل داستان آن دوران است و شگفتانگیز است که چگونه به آن اوج منجر شد.
«این آخرین فرصت برای لیدز بود تا خود را به عنوان قهرمان اروپا در تاریخ تثبیت کند و به نظر ما ناعادلانه از آنها گرفته شد.»
میشل کیتابجیان، داور فرانسوی که پنج سال پیش در سن ۸۹ سالگی درگذشت، پس از اعلام نکردن پنالتی برای خطای فرانتس بکنباوئر روی آلن کلارک و مردود اعلام کردن گل پیتر لوریمر، در قلب این جنجال قرار گرفت.
پس از گل لوریمر، که یک ضربه والی از خارج از محوطه جریمه بود، سردرگمی حاکم شد، زیرا به نظر میرسید داوران گل را اعلام کردهاند و سپس پس از صحبت بکنباوئر با کمک داور، نظرشان عوض شده است. تنها در آن زمان بود که آنها آفساید بیلی برمنر را اعلام کردند.
فرانک گری، که در پست دفاع چپ بازی میکرد، میگوید: «این صحنه به خاطر اینکه خیلی آشکار بود، هنوز هم ادامه دارد. هر کسی که فیلم را میبیند، با خودش فکر میکند: «چرا آن صحنه پنالتی نبود و چرا آن گل گرفته نشد؟»
«اگر VAR آن موقع وجود داشت، به نفع ما میشد، اما آن شب داور چند تصمیم بد گرفت. به عبارت دیگر، بهترین بازی او نبود.»
فرانک گری، مدافع سابق لیدز، گفت که خطای فرانتس بکنباوئر روی آلن کلارک یک پنالتی آشکار بود.
جو جردن (تصویر بازی برای لیدز در سال ۱۹۷۶) میگوید: «این بازیای بود که باید میبردیم»
مسابقهای که تا آن لحظه تحت سلطه لیدز بود، اما ناگهان تغییر کرد. فرانتس روث در ضدحمله گل زد و گرد مولر گل دوم را در حالی که لیدز حملات خود را افزایش میداد، به ثمر رساند.
گری اعتراف میکند: «برای بعضی از بازیکنان مسنتر احساس تاسف کردم. من در آن زمان فقط ۲۰ سال داشتم، میدانستم که ممکن است فرصتهای دیگری برای من وجود داشته باشد و من به اندازه کافی خوش شانس بودم که در یک فینال دیگر بازی کنم و آن را با ناتینگهام فارست مقابل هامبورگ ببرم. اما برای امثال بیلی برمنر، جانی گیلز، نورمن هانتر و برادرم ادی، همه ما واقعبینانه میدانستیم که این آخرین فرصت آنها برای بردن یک جام بزرگ خواهد بود.»
«آنها کارهای زیادی برای باشگاه انجام داده بودند و این میتوانست اوج موفقیت باشد، چیزی که احتمالاً لیاقتش را داشتند. لحظهای باورنکردنی میبود و من واقعاً برایشان متاسفم.»
کتاب دین بر روی 10 فصل برتر فوتبال تحت هدایت ریوی تمرکز دارد و آنها را در ردیف تیمهای بزرگ اما کمتر شناختهشدهی فوتبال قرار میدهد.
دین میگوید: «آنها مطمئناً دست کم گرفته شدند. هیچکس از لیدز به عنوان یکی از تیمهای بزرگ انگلیسی صحبت نمیکند و اگر آنها در آن فینال پیروز میشدند، اوضاع فرق میکرد.»
«در آن 10 سال تحت نظر ریوی، آنها تنها سه بار با مثلث مقدس جورج بست، بابی چارلتون و دنیس لاو به منچستر یونایتد باختند. اگر همه نتایج را به سه امتیاز برای هر برد در نظر بگیرید، آنها از سال 1965 تا 1974 به طور متوسط 1.95 امتیاز در هر بازی کسب کردند، که مشابه لیورپول در 10 سال از 1976 تا 1985 است.»
«لیورپول هفت عنوان قهرمانی لیگ و چهار جام باشگاههای اروپا را به دست آورد. لیدز دو عنوان قهرمانی لیگ را به دست آورد. فارست دو بار جام باشگاههای اروپا را برد، اما لیدز به مدت 10 سال بر همه چیز تسلط داشت. آنها هر سال مدعی اصلی همه چیز بودند و برای هر جامی سخت تلاش میکردند، اما تا حد زیادی فراموش شدند.»
در آغاز فصل ۷۵-۱۹۷۴، دان ریوی افسانهای، لیدز را ترک کرد تا هدایت تیم ملی انگلیس را بر عهده بگیرد.
جیمی آرمفیلد متقاعد شد که پس از برایان کلاف جانشین او شود و قضاوت فینال را بر عهده بگیرد.
ریوی سرمربی تیم ملی انگلیس شده بود و فصل ۷۵-۱۹۷۴ با ۴۴ روز بدنام زیر نظر برایان کلاف آغاز شد. جیمی آرمفیلد که توسط دوستش ریوی متقاعد شده بود بولتون را ترک کند تا طوفان لیدز را آرام کند، جای او را گرفت.
با این حال، با سوت پایان بازی در پارک دو پرنس، حتی آرمفیلد، که به عنوان یکی از جنتلمنهای فوتبال انگلیس مورد احترام است، دیپلماسی خود را در بوته آزمایش دید.
دانکن آرمفیلد، یکی از پسرانش، میگوید: «هرگز پدرم را بعد از یک مسابقه تا این حد عصبانی ندیده بودم. او در پذیرش شکست مهارت داشت. او عاشق بازی بود و اگر توسط تیم بهتری شکست میخورد، هیچ کینهای به دل نمیگرفت. مثلاً وقتی در فینال جام جهانی ۱۹۶۶ بازی نکرد، گفت که خیلی بهتر شد که ما بردیم.»
«پدر داشت عصبانی میشد. مدال کوچک و بیاهمیتش را برداشت و روی زمین انداخت. میدانست یک چیزی درست نیست و دیدن او در آن حالت، یعنی اینکه یک چیزی درست نیست. او بیشتر برای هواداران و بازیکنان ناراحت بود.»
«او آنها را به صدر جدول لیگ برگردانده بود و آنها با بازی درخشان خود، بارسلونای یوهان کرایف را در نیمهنهایی شکست داده بودند. لیدز بهترین تیم اروپا بود. آنها احساس میکردند فریب خوردهاند و این احساس ناامیدی مدت زیادی طول کشید.»
مدال آرمفیلد از کف رختکن پیدا شد و قرار است به عنوان بخشی از مجموعه او در موزه ملی فوتبال به نمایش گذاشته شود.
هواداران لیدز که به ورزشگاه آمده بودند، نتیجه را خوب درک نکردند. آنها پس از گل بایرن، شروع به به هم ریختن ورزشگاه و پرتاب صندلیها کردند و تا پاسی از شب به شورش ادامه دادند. بابی کالینز، اسطوره لیدز، در درگیریهای بیرون از زمین گیر افتاد و مورد ضرب و شتم قرار گرفت.
از زاویه دیگری هم میتوان به همه چیز نگاه کرد. بیورن اندرسون ۲۳ ساله بود و تنها ۱۰ ماه از دوران حرفهایاش در بایرن مونیخ میگذشت که تکل وحشتناک تری یوراث در دقیقه چهارم باعث شد از درد به خود بپیچد.
هواداران لیدز که از نتیجه بازی خشمگین بودند، صندلیهای داخل ورزشگاه پارک دو پرنس را کندند.
میل اسپورت با بیورن اندرسون (تصویر در سال ۱۹۷۵) در خانهاش در سوئد مصاحبهای انجام داد و در مورد اینکه چگونه آن فینال در حالی که تنها ۲۳ سال داشت به دوران حرفهایاش پایان داد، صحبت کرد.
اولی هوینس، که بعدها رئیس بایرن مونیخ شد اما در آن زمان مهاجم نوک آنها بود، آن تکل را بدترین تکلی که دیده بود توصیف کرد و فیلم نویزدار هم حرف او را تایید میکند. اگر VAR وجود داشت، لیدز مطمئناً بیشتر فینال را با 10 نفر بازی میکرد.
اندرسون از خانهاش در سوئد به میل اسپورت میگوید: «تمام زانویم از بین رفته بود. احساسات زیادی وجود داشت. وقتی از تونل بیرون میآمدم، یادم میآید که بازیکنان لیدز با لحنی خشن و پرخاشگرانه صحبت میکردند.
«من نترسیده بودم، اما حس میکردم که آنها عصبانی هستند و شاید این روش آنها برای آماده شدن برای بازی باشد.»
«نقشه تاکتیکی ما این بود که من مقابل بیلی برمنر بازی کنم و او را از بازی دور نگه دارم. بعد از دو دقیقه، بیلی با آرنج به چشمم زد. حدود یک دقیقه طول کشید تا دوباره بتوانم به طور عادی ببینم و سپس تری یوراث به زانویم برخورد کرد و فینال جام اروپا را از دست دادم. مصدومیت خیلی خیلی بزرگی بود.»
اندرسون از بیمارستان مرخص شد و به مراسم اهدای مدال نرسید و هرگز مدالی دریافت نکرد. او برای گذراندن ضیافت بعد از مسابقه مسکن مصرف کرد و مستقیماً به بیمارستانی در مونیخ رفت و چهار هفته در آنجا بستری شد. او هشت هفته را در گچ گذراند.
جراحش به او گفت که دیگر هرگز بازی نخواهد کرد. اندرسون میگوید: «شنیدن این حرف سخت بود. یادم میآید که فکر میکردم دلیلی برای زندگی وجود ندارد. فوتبال برای من همه چیز بود.»
هیچکس از بایرن به جز هوینس که او هم در فینال مصدوم شده بود و مرتباً در همان بیمارستان بستری بود، به ملاقاتش نیامد. باشگاه حتی بیش از نیمی از پاداش برد اندرسون را به او نداد، چون او فقط چهار دقیقه بازی کرد.
اندرسون دوباره بازی کرد. او در فینال جام باشگاههای اروپا ۱۹۷۶ مقابل سنت اتین، جایی که بایرن هتتریک کرد، روی نیمکت نشست و در فینال جام بین قارهای ۱۹۷۶ مقابل کروزیرو برزیل بازی کرد، قبل از اینکه بپذیرد دیگر هرگز آن بازیکن سابق نخواهد شد.
لیدز حالا در حال اوج گرفتن است و پس از ۵۰ سال فراز و نشیب، دوباره به لیگ برتر بازگشته است.
در همین حال، بایرن هنوز در صدر فوتبال اروپا قرار دارد و به تازگی بوندس لیگا را فتح کرده است.
او به سوئد بازگشت، جایی که معلم شد و قبل از اینکه در بخش توسعه و آموزش جوانان با فدراسیون فوتبال سوئد کار کند و بازیکنان جوانی مانند فردریک لیونبرگ را پرورش دهد، به صورت پاره وقت بازی میکرد.
حالا او دو زانوی مصنوعی دارد و هیچ کینهای به دل ندارد. او میگوید: «وقتی ۷۳ ساله هستید و میتوانید راه بروید و بخندید و از زندگی لذت ببرید، نمیتوانید به چیزهای بد گذشته نگاه کنید.»
«خواندهام که تری یوراث از مصدومیت من پشیمان است، اما من هرگز از او عصبانی نبودم. این به کسی کمکی نمیکند. در آن زمان برای من خیلی مهم بود. من در مسیر تبدیل شدن به یک بازیکن خیلی خوب بودم و بعد از آن به حالت عادی برگشتم.»
«صحبت کردن در موردش مشکلی نیست، اما من چیزی از بازی بعد از مصدومیتم به یاد نمیآورم. گفتند لیدز بهترین تیم آن روز بود، اما من از این موضوع خبر ندارم.»
لیدز در میان استقبال پرشوری به خانه برگشت، دهها هزار هوادار در خیابانها صف کشیده بودند، اما دیگر هرگز مثل قبل نشد.
جایلز آن تابستان به وست بروم رفت. برمنر و هانتر یک سال بعد به ترتیب به هال و بریستول سیتی رفتند. بایرن سعی کرد جردن را بخرد. لیدز حاضر به فروش او نشد، اما روند [انتقال] آغاز شده بود. فروپاشی تیم با محرومیت از مسابقات اروپایی به دلیل شورش، که در فرجامخواهی به دو سال کاهش یافت، تقویت شد.
گری میگوید: «اگر جام باشگاههای اروپا را برده بودیم، میتوانستیم آن بازیکنان بزرگ را با بازیکنان همسطح خودشان جایگزین کنیم. میتوانستیم ادامه دهیم. میتوانستیم داستان متفاوتی داشته باشیم.»
پنجاه سال گذشته و بایرن همچنان در میان اشراف فوتبال اروپا قرار دارد، در حالی که لیدز دوران خوب و بدی را پشت سر گذاشته است. هرچند آنها بار دیگر در مسیر پیشرفت هستند و به لیگ برتر بازمیگردند، اما هنوز هم در مورد شبی که بهترین دورانشان را از دست دادند، آواز