هر کدام از ما خاطرات تلخ و شیرینی از فریادی برای گل شدن یک توپ وسط مهمانی نوروزی را داریم. و سر زدن مدام به نتایج زنده در مسافرت. و تماشای بازیهای قدیمی در تعطیلات.
میخواهیم خاطراتمان را به سنت ویژه نامههای نوروزی کیهان ورزشی و دنیای ورزش و البته به رسم سالهای قبل سایت، پای یک هفت سین کوچک و درکنار توپ فوتبال به اشتراک بگذاریم.
گپ و گفتی با نویسندگان تحریریه. کمی آنطرفتر از وقایع روزمره. اخبار و تحلیلها و بازیها و نتایج. کمی طولانی تر و مفصل تر. در رخوت روزهای تعطیلی فوتبالی و زیبایی نوروز، خواندن نظرات و خاطرات و به اشتراک گذاشتن آن، شیرین و خواندنی خواهد بود. بله، ما همدیگر را داریم
قسمت اول مصاحبه ها به اميرحسين صدر عزیز اختصاص دارد. بی توضیح اضافی، به سراغ سوالها و جوابها خواهیم رفت.
با تشکر ویژه از امیرحسین خان صدر به خاطر پذیرفتن مصاحبه و پاسخهای از عمق جان به تمامی سوالات طولانی. بله، همگی دعوتیم....
UITNODIGING (نوشتهی روی کارت پستال عکس اصلی پست، به زبان هلندی، به معنای دعوت)
سلام.... سال نو مبارک....
آقای صدر عزیز، همهی ما، عید نوروز را با جملات و خاطراتی از برادر عزیز شما به یاد میاوریم. دکتر حمیدرضا صدر عزیز ، در آنسوی نیمکت و یا اگر به عنوان کارشناس در روزهای پایانی سال خورشیدی در تلویزیون حاضر بود،همیشه متنی برای تبریک عید، جمع بندی سال قبل و آرزوهایی برای ما داشت. چه خاطراتی از نوروز "برادران صدر" در یاد شما هنوز زنده و پررنگ باقی مانده؟
سوال سختیه، کدامیک ؟، زیاده حقیقتا…
می تونم بگم حمید فارغ از بازدیدهای زورکی عید بود. معتقد بود چرا باید جایی بره که در طول سال اون ها رو نمی بینه!
مثل همیشه نکته ایی در منطقش نهفته بود!
شاید اگر بخوام به یک مورد فوتبالیش اشاره کنم، در کمبود دائمی بازی های زنده، در ایام تعطیلات نوروزی فقط رادیو انگلیسی و برنامه اعلام نتایج Live score بود که اگر غفلتی می شد و در ساعت معینی گوش نمی کردیم از همه چیز بی خبر می ماندیم. تا روزنامه روز و روزهای بعد تا در گوشه ایی فقط نتایج را کنترل کنیم.
البته برگ برنده ایی داشتیم؛ به خبرگزاری پارس زنگ می زدیم. انقدر تماس داشتیم، با مسئول بخش ورزشی آشنا شدیم، روزهای اول آنقدر شور من/ما رو می دید، آزادی عمل دوستانه ایی به ما داد و تلفنی رفیق شدیم. حق و مهر و سلامتی, یار خود و عزیزانش باشه اگر در قید حیات هستند، متاسفانه نامشان را با گذشت این همه سال فراموش کردم.
هیچگاه از ما سوال نکرد ولی همیشه از علاقه وافر ما کمی حیران بود و حیران ماند. سالی بود که ساعت تحویل سال، بعد از ظهر بود. بابا برای درمان با مامان در لندن بودند و ما در منزل اعظم جون، خاله کوچکم بودیم. بدنبال نتیحه بازی تکراری جام حذفی بودیم. فقط مجسم کنید، هیچ جزییاتی در کار نبود. ترکیب تیم، اتفاقات، گل ها، کارت ها و….همه آنچه که یک دیدار فوتبال در بر دارد. فقط نتیجه را می فهمیدیم و اگر جرات می کردیم می پرسیدیم کی گل زده؟
مقایسه با امروز از زمین تا آسمان بود. این دوران انقدر منابع دارید و مسابقات شب و روز در جریانه که حق انتخاب داریم!
ولی باز هم نق می زنیم.
با تلفن به خبرگزاری پارس و دوست نادیده عزیزمون دقیقا پیش از تحویل سال نتیجه بازی را پرسیدم؛ با شنیدن نتیجه و اعلام آن در برابر میز هفت سین با برادرانم به آغوش هم پریدیم و فریاد کشیدیم…و سال تحویل شد!، خاله جون مهربان هم مانند دوستمون در خبرگذاری پارس حیران مانده بود و احتمالا زیر لب خطاب به مادرم می گفت؛
"خواهر جان، چه خل و چل هایی بار اوردی"
رقص برابر هفت سین برای پیروزی فراموش ناشدنی ماند.

سال 1402، با تاجگذاری مطلق من سیتی آغاز شد. کیش و مات بایرن در فروردین، رئال مادرید، اینتر، لیگ، اف ای کاپ.... به نظر شما جایگاه تیم گواردیولا در تاریخ فوتبال کجاست؟
هر تیم بزرگی دوران سازی خود را داشته است که با نگاه به تاریخ فوتبال کاملا مشهود است و دائما به آن رجوع می شود. تیم تاریخ ساز ملی مجارستان با پوشکاش در دهه ٥٠، سانتوز برزیل با په له، رئال مادرید و ٥ عنوان قهرمانی اروپا، یوزه بیو و بنفیکا در دهه ٦٠ برو بیایی داشتند. سپس با اشاره ایی اجمالی کرایف ایاکس امستردام دوران خود را ساخت. بایرن بکن بائر، لیورپول و بعدها میلان ساکی و بارسلونا با گواردیولا و مسی و بقیه ستارگان. به همه این موارد اشاره کردم تا به زمان حال برسیم، به اکنون، به حالا، به امروز؛ شکی نیست با چند عنوان دیگر سیتی گواردیولا در ان سیاهه بالا جای خواهد گرفت؛
در مطالب متعددی در باره سیتی به گواردیولا مفصلا پرداخته ام. یکی از آن ها با عنوانش "بدون تاج و تخت نمی شود" بود اگر اشتباه نکنم. ان ها در حال حاضر سلطان اروپا هستند، مطمئن باشید مادرید از برخورد با ان ها در مرحله یک چهارم لیگ قهرمانان که چند روز پیش انجام شد مسلما دل خوشی ندارد، چناچه سیتی. بی جام یا با جام و کسب دو باره جام قهرمانی اروپا، سیتی و گواردیولا تاریخ و دوران خود را پیش از این در ثبت و احوال فوتبال مُهر زده اند.
آیا وقتش رسیده منچسترسیتی، در کنار من یونایتد، لیورپول و آرسنال به جرگه ی بزرگان تاریخ انگلستان بپیوندد؟
منچستر سیتی سال ها پیش از این در میان تیم های مطرح انگلستان جای داشته است. آرسنال با اون همه عظمت هنوز جام قهرمانی اروپا در قفسه جام های خود ندارد. این از جایگاه ان ها چیزی کم نمی کند، آرسنال تیم مهمی در تاریخ فوتبال انگلستان محسوب می شود.
بطور حتم با ورود مردان عرب، قصه تغییر کرد و جوایز ربوده شده سیتی در این دوران نشان از صعود ان ها به قله دارد، چطور می شود ان ها را نادیده گرفت؟
شاید داستان تخلفات سایه سیاه خود را
انداخته است، اما در میدان نبرد باید کور باشیم تا نبینیم، انچه که سیتی با مربی استثنایی خود انجام می دهد.
فاتحان تاریخ با فتوحات خود در صفحات و کتاب های تاریخ ماندنی شدند.
همیشه با نگاه غرور امیز مادرید در تمامی سطوح، از روسا تا هواداران و تعداد جام های اروپایی ان ها، خصوصا ٥ تای اولیه ان مسئله داشته ام. ان ها از ان پیروزی های قابل احترام با بهترین بازیکنان جهان در ان دوران در بحث ها و دیدگاه های خود تا امروز "باتونی" برای توی سر زدن رقبای خود ساخته اند. گویی همه چیز به ان ها تعلق دارد، گویا تاریخ را فقط ان ها ساخته اند و هیچکسی حق ابراز وجود ندارد. بدون شک برای پیشتازان در هر مقام و مسلکی احترام واجب است، و در فوتبال ان ها این شانس را داشتند تا در جا، گام بلندی به سوی افتخار و غرور در اروپا بردارند. اما این به ان معنا نیست که بقیه بدون تاریخ و گذشته هستند. تاریخ سازی بستگی به فرصت ها و جفت و جور شدن بسیاری از عناصر داره، و مادرید در ان دوران با وجود و حضور عناصر لازم فوتبال اروپا را به تسخیر خود در اورد.
اما در طول اعصار، فاتحان زیادی پس از ان ها قدعلم کردند، از اینرو چگونه می توان ان ها را به بی اصالتی، و عدم داشتن هرگونه گذشته ایی محکوم کرد. همه ان ها از انچه که باید استفاده کردند و دوران و تاریخ خود را ساختند.
باور کنید ٢٠ سال بعد از این زمانیکه دوران سیتی گواردیولا سال هاست خاتمه یافته است، هیچکس جرات ان را ندارد بگوید سیتی تاریخ ندارد!
همه بی چون و چرا قبول می کنند در ان دوران پیشتاز بی رقیب و سرسختی بوده است!، اگرچه پذیرش هیچیک از ما ذره ایی اهمیت ندارد وقتیکه صفحات تاریخ با ان ها مهربان تر خواهد بود و صفحات ویژه ایی را به ان ها اختصاص خواهد داد.

در تابستان، هری کین، کاپیتان تیم ملی انگلستان، راهی بایرن مونیخ شد. انتقالی که با توجه به سابقهی رقابت دو کشور نکات زیادی در آن نهفته است. به نظر شما هری باید در لندن می ماند یا به دنبال جامها در مونیخ میرفت (البته اگر جامی در کار باشه!) ؟
هری کین، چی بگم، بین خودمون باشه هنوز از رکوردهای او در تعجبم!
در حالیکه در میان رکورداران و گلزنان تاریخ انگلستان، کین برای من در میان ١٠ انتخاب اول من قرار ندارد. او به راحتی رکورد وین رونی را شکست، رکوردی که رونی پس از دهه ها از چارلتون گرفته بود.
حقیقتا قابل تقدیر است. چنانچه شکستن رکورد کسی چون جیمی گریوز به عنوان بهترین گلزن تمامی اعصار تاتنهام هاتسپرز و انچه او تا اینجای کار برای بایرن انجام داده است و رکورد اووه زیلر بزرگ را در اولین فصل حضور خود در بوندسلیگا فرو ریخت.
از اینرو من که هستم تا انتقادی از او داشته باشم. فقط امیدوارم دست خالی نماند، بایرلورکوزن الونسو جدی تر از این حرف ها در لیگ پیش می روند.
اگرچه دلبستگی زیادی به مردان تک باشگاهی دارم، یا آنان که وفاداری را به هر چیز دیگری ترجیح می دهند ولی شاید این تصمیم درستی برای کاپیتان فعلی انگلیس بود. چالشی نو، که برخلاف بسیاری از بازیکنان انگلیسی که سابقه بازی در خارج از کشور را داشتند و دارند با موفقیت حداقل انفرادی همراه شده است. اگرچه کین نشان داده مهاجم کشنده ایی است و دیگر مسئولیت های تیمی، بازیکنی در سطح جهانی است اما باید اعتراف کنم در میان لیست مهاجمان محبوبم جایی ندارد.
سال قبل در مصاحبهی نوروزی، به نامهای جوانی چون بلینگام، موسیالا و گارناچو اشاره کردید. و امسال هر سه نفر قدمهای موفق بلندی رو برداشتن. ستارههای جوان 1402 چه کسانی بودند که چشمهای شما رو گرفتن؟
در جا، چهره و نام او به عنوان اولین نفر در ذهنم نقش بست.برای جلب اعتماد پپ گواردیولا در ١٨ سالگی حتما باید بازیکن خاصی باشید،
جوانترین بازیکنی که در اولین بازی خود در لیگ قهرمانان گل زده، ملی پوش نوجوان انگلیسی که انتظار می ره که جایگزین همیشگی و طولانی مدت کایل واکر در سیتی و تبم ملی باشه؛ ریکو لوییس، حقیقتا بازیکن فوق العاده ایی است.
تعدادشون کم نیست؛ پاریس برونر در دورتموند فوروارد خوبی خواهد شد، لامین یمال یا جمال در بارسلونا یا وارن زئیر امری در پاری سنت ژرمن و کنان ییلدیز در یوونتوس مشخصا مایه اش را دارند. الکس اسکات از بورنموث و فرگوسن در برایتون احتمالا خوش اتیه هستند….لیست براحتی در تمامی پست نا میتونه ادامه پیدا کنه…
در میان جوانان جاافتاده تر کول پالمر از چلسی هر روز بهتر میشه، از طرفداران او هستم. بازیکنی که یه چیز متفاوتی داره و اصلا بنظر نمیاد بازیگر خوبی باشه ولی هست! همین جریان رو جذاب تر می کنه!

امسال بار دیگه بحث سوپرلیگ داغ شد. و شما مطلبی راجع به اون نوشتید که واکنشها نسبت اون پر از جنجال بود. به عنوان کسی که در فوتبال قانون بوسمن، 16، 24، 32 و حالا 48 تیمی شدن جام جهانی، تاسیس لیگ برتر، لیگ قهرمانان و تمام این تغییرات کلیدی رو دیدید، برای موافقان و مخالفان سوپرلیگ چه پیامی دارید؟
زندگی روی زمین حداقل ٤ میلیارد سال پیش آغاز شده و هر سال در حال تکامل و تحول است. اصل و اساس بقای ما در این کره خاکی!
تغییرات لازمه هر چیزی است، و به هیچوجهی با اون مخالفتی ندارم، اساس مخالفت من برپایه انحصاری شدن و منافع و سود بیشتر و بیشتر برای بزرگان است و در این راستا سهم کمتر و کمتر برای کوچک ترها، خط فاصله ها بیشتر شده و من با این موافق نیستم. این فقط در باره سوپر لیگ نیست، حتی در انگلیس بزرگترها از پرداخت خیلی چیزها مثل در امد تلویزیونی برای دسته های پایین تر امتناع می کنند و طی سال های اتی با ورشکستگی و نزول بسیار بیشتری روبرو خواهیم شد، مبنای مخالفت من بقای تیم های کوچکتر و هوادران ان ها است.
سوپر لیگ طرح طمعکارانه ای است و این ناراحتم می کند در حالیکه با تغییرات کانلا موافقم. مثلا شخصا با فرمول فعلی لیگ قهرمانان مشکل دارم. و این قابل تغییر است. یا دیدارهای مقدماتی بیشمار قبل از تورنمنت ها جهانی یا اروپا که باید کاهش پیدا کند؛ پیروزی ١٤ گله فرانسه در مقابل گیبرالتار چه حاصلی برای هر دو تیم درگیر دارد. باید فرمولی ایجاد بشه که تیم های ضعیف تر در گروه های چهارنفره در مصاف هم قرار بگیرند و بعد از صعود با رقابت با تیم های سطح بالاتر بپردازند.
این مورد دقیقا در مورد دیدارهای لیگ قهرمانان هم صدق می کنه. متاسفانه فیفا و یوفا طرح های دیگری دارند. تقریبا هر. روز خدا در حال حاضر مسابقاتی در جریان است که جز فشار و خستگی و صدمه دیدگی حاصلی برای کسی ندارد.
جام حهانی قضیه کمی متفاوت است؛ هر چهار سال یکبار کشورهای بیشتری شانس صعود در بزرگترین تورنمنت فوتبال را دارند و این بالطبع مثبت است. حضور در این مسابقات نه تنها کمکی به فوتبال ان ممالک خواهد داشت بلکه تاثیرات اجتماعی ان برای ملیت های کوچکتر، منظورم در زمینه فوتباله البته، و مردمان ان سرزمین شور و حالی وصف ناپذیر ایجاد می کند که خوب فوق العاده است.
ناپولی در نیمهی اول سال فاتح سری آ شد. چقدر این قهرمانی با قهرمانی قبلی اونها با مارادونا قابل مقایسه خواهد بود؟
فکر می کنم مفصل در این رابطه نوشتم.
وقتی صحبت از ماردونا میشه طبیعتا قضیه کاملا فرق می کنه. انچه او با ناپولی انجام داد تکرار ناشدنی است؛ اولین قهرمانی با اعجوبه ارژانتینی به خودی خود تافته جدا بافته ایی از ان می سازد. ولی قهرمانی دوباره پارسال ناپولی طلسم مارادونا را شکست و این در نوع خود شورانگیز بود، متاسفانه ذره ایی از انچه از ناپولی سال پیش دیدیم در این فصل وجود نداشت، در حال حاضر فکر می کنم پشت سر اتلانتا در مقام هفتم یا هشتم هستند و این برای مدافع قهرمانی جایگاه مناسبی نیست. ناپولی و سیسیل همیشه مسائل خودش را داشته است ولی به هر شکل با حضور مارادونا در تاریخچه این تیم، نام سیسیل و ناپولی در دفاتر فوتبالی منگنه شده است.
در مجموع کدام تیمهای کوچک شما رو به وجد آوردند؟
همیشه، همین دیروز پیروزی کاونتری در دقیقه ١١٠ برابر وولوز مرا از صندلیم باند کرد.
موفقیت خیرونا یا مبارزه لوتون و اورتون برای بقا برایم طعم دیگری دارد. چنانچه پس زدن بایرن مونیخ در المان با ظهور قدرتمند لوررکوزن و مربی اسپانیایی ان ها، آلونسو!
پیروزی یک تیم کوچک با شور و شوق جنکجویانه و مبارز در برابر تیمی قویتر همیشه مجذوبم کرده است، همیشه!
در دوران نوجوانی و جوانی هر بار که بر روی سکوهای امجدیه نشستیم، ارزوی شکست پرسپولیس و تاج را داشتیم. مهم نبود ابومسلم مشهد یا نیروی اهواز در مقابل ان ها بازی می کند یا راه اهن و بانکملی و دارایی!
به این دلیل عمدتا زجر زیادی متحمل میشدیم ولی یک پیروزی یک صفر در اینجا و اونجا تا چند ماهی شارژمون می کرد!
فرصتی برای رویاها
در آلمان در نیمه اول سال، دورتموند در نیمهی اول سال، خیز ناموفقی برای پایین کشیدن بایرن برداشت و در نیمهی دوم سال، با ظهور آلونسو لورکوزن این حمله تکمیل شد. نظر شما راجع به 11قهرمانی پیاپی بایرن چیه؟ و الونسو، به عنوان کسی که به این هژمونی پایان خواهد داد؟
عالیه، حتی خود طرفداران بایرن هم از تکراری بودن سریال قهرمانی خسته شدن، امیدوارم لورکوزن تا پایان راه با موفقیت پیش بره، که میره، تا از انگ Neverkusen هم رهایی پیدا کنه.
برخورد احتمالی ان ها با لیورپول در فینال اروپا لیگ اگر هر دو تیم با موفقیت تا اون مرحله صعود کنند، مانند تنبر هندی و ذغال اخته، اب دهان رو راه میندازه. ژابی الونسو از مربیان خبره و معروف اینده خواهد بود، این تازه اغاز راه اوست.
اما لیگ برتر. کورس سه اسبه ی قهرمانی شما رو یاد کدوم فصلهای لیگ میندازه؟
بحث های زیادی در این رابطه داشتیم، اگر تا دو سه هفته پایانی ادامه پیدا کند نمونه بهتری از این نداشتیم. بالطبع در دوران لیگ برتر سیتی و لیورپول رقابت های بی نظیری داشتند که تا بازی اخر و لحظات پایانی هم ادامه داشت که تنها با اختلاف یک امتیاز خاتمه یافت، با حضور آرسنال خوشبخت خواهیم بود اگر در هفته پایانی هر سه تیم شانس قهرمانی داشته باشند. نمونه ان را هنوز در این قرن نداشتیم!
استثنایی خواهد بود و طی ان دل خیلی ها خواهد شکست!، از عواقب زجر دائمی که پیش از ان در باره هوادران فوتبال از ان گفتم!
دربارهی آرسنال آرتتا. چه چیز آنها را به اینجا رساند؟ و آیا باید به عنوان یک مدعی اصلی به شمار آیند؟
صد در صد!، فکر میکنم جواب من در بالا مستتره. آرسنال آرتتا تیم جوان و دوست داشتنی است که با بازیکنانی عالی، زیبا فوتبال می کند. آرتتا فوتبالیستی بدی هم نبود و درس هایش را تحت نظر استادش، گواردیولا خوب اموخته است. و این حسن بزرگی محسوب می شود. بازیکنان و مربیان پرشور را درست دارم ولی آرتتا در کنار زمین هنوز کنترل لازمه رو نداره و احساساتش را بدجوری بروز می دهد. می فهمم در بعضی موارد اجتناب ناپذیره ولی دائما بی تابه، صبر نداره و زود جوش میاره. با دیدارهای باقی مانده پیش رو در لیگ برتر و قهرمانان هر طور شده باید بیشتر بر خودش مسلط باشه و فشار اضافی بر تیم و بازیکنان خود وارد نکنه!
بازگشت ان ها پس از فصل پیش در حالیکه خیلی ایرو ریزی در دیدار با سیتی فرو ریختند تحسین برانگیزه.
جوانان بدجوری هار و گرسنه هستند و این از عوامل پیشروی و صدرنشینی ان ها است.
و قرمزها وقتی خبر وداع کلوپ رو شنیدید اولین حس و فکر شما چی بود؟
از دست دادن شخصیتی چون کلوپ برای هر تیم و لیگی غم انگیزه. حتی از کسانی که دل خوشی از لیورپول ندارند سوال کنید. از اینرو از شنیدن این خبر خوشحال نشدم. خاطرتون هست زمانی که ونگر، فرگوسن، مورینیو و بنیتز در لیگ انگلستان بودند؟، همه چیز شکل و شمایل دیگری داشت. همزمانی حضور ان ها در یک دوران خیلی خاص و ویژه بود تقریبا به بزرگی تیم هایی بودند که رهبری ان ها را به عهده داشتند. برخورد ان ها مانند برخورد دو تیم همیشه دیدنی بود.
نسل جدید، مربیان خوبی دارد که فوتبال را خوب می فهمند ولی لزوما نشان از شخصیت بزرگ ان ها ندارد. ادم های خاص همیشه چیزی بیشتر از دانش و حرفه خود در چنته دارند و همین انان را از بقیه متمایز می کند. کلوپ از ان دسته ادم هاست. یک مجموعه کامل. باور نکردنی است با بازسازی تیمی جوان پایش را از انفیلد بیرون می گذارد. ارثیه خوبی برای فرد بعدی به جای گذاشته است ولی پر کردن جایگاه کامل او با گیرایی که دارد اصلا ساده نیست. نمونه دم دست ان یونایتد و مربیان پس از فرگوسن است. همه چیز را امتحان کردند، ولی کار نکرد. حتی فردی مانند مورینیو هم در اوادترافورد به جایی نرسید.
بهتره تا جایی که جا داره فعلا فکر نکنیم و از امروز تا پایان فصل نهایت لذت را از حضور او ببریم.
چرا یورگن کلوپ آلمانی، اینطور به قامت لیورپول تیمی در شمال انگلستان خوش نشست؟
تصور من بر اینه که کلوپ پیش از انکه پایش را به انفیلد بگذاره خیلی اساسی به جستچو و تحقیق کاملی در باره لیورپول ، نه فقط انار و ارقام و جام ها و افتخارات، فرهنگ، جامعه و اجتماع انگلیس و مردمان مرسی ساید و فاصله زیاد ان ها با پایتخت و تمامی نکات ریز و درشت دیگری، دست زده بود. حضور اولیه او در باشگاه و انچه از اغاز در صدد تزریق ان بود نشان می داد؛ بی گدار دل را به اب نزده است.
باور داشت لیورپول تیم با فرهنگ و تاریخ داری است، باورداشت می توان به اوج برگشت، باورداشت می توان همه چیز را تغییر داد. و همه با جان و دل او را به عنوان باور کردند و پذیرفتند. یکی از خودی ها شد، و از چشم مردم لیورپول، یکی از ما. از انجا به بعد همه چیز راحت تر شد و با نبوغ، ایده های تازه، فوتبالی جذاب، انتخاب و خریدهای مناسب با بودجه نه چندان اشرافی، همه چیز مانند نکه های “لگو Lego” سرجایش نشست و بنای مستحکمی ساخت که بسادگی فرو نمی ریخت.
یوزگن، لطفا مشتت را به آسمان بکوب
آیا فینال لیگ کاپ آخرین جام یورگن است؟
فکر نمی کنم، امیدوارم نه، بکی از دو عنوان لیگ برتر یا اروپا کاپ را خواهند برد. کدامیک؟، مطمئن نیستم، امیدوارم اولی باشد، پایان خاصی برای بدرقه مردی که مُهرَش را در مرسی ساید و انکلستان کوبید. فکر می کنم در مطلبی نوشتم دوست داشتنی ترین المانی که پایش را در جزیره گذاشته است!
چه کسی رو بهترین جایگزین کلوپ میدونید؟
مطمئنن اگر دست طرفداران تیم ها بود حتما همه گواردیولا را برای تیم خود می خواستند! باید یکی از جوانان باشد، بالطبع نام ژابی الونسو با سابقه بازی در لیورپول گرد لبان می چرخد.
و آرزوی شما برای سال جدید قرمزها؟
چرا فقط قرمزها؟، دائما در باره تیم های بزرگ در همه جا می خونیم و می شنویم. ای کاش در مورد تیم های دیگری و اصلا در لیگ دیگری بود. یا در انگلیس جالبتر بود از ابی پوشان مرسی ساید صحبت کنیم یا از فارست بگیم با ٤ امتیاری که از انها سلب شد، یا لوتون تاون معرکه کوچک که برای بقا در لیگ برتر جانانه می جنگد!
ولی به هر حال سوال شما رو بی پاسخ نمی گذارم؛
از همه مهمتر مربی جدید است، انتخابی درست، حیاتی است تا همه چیز درست ادامه پیدا کند. انگار که اب از اب تکان نخورده است. اگر این چنین پیش بره، لیورپول خیلی خوش شانس خواهد بود.
در ضمن بازگشت به لیگ قهرمانان خبر خوبی است. به قول مربی اسپارتا پراگ، لیورپول به لیگ قهرمانان تعلق داره!
سال 1402، زمستان تلخ و شیرینی برای فوتبال ایران بود. بعد از بازی جلوی ژاپن چه حسی داشتید؟
حتی اگر خود را منجمد کنیم و سعی کنیم اهمیتی ندهیم، تحت هر شرایطی پیروزی تیم ملی سرزمین همیشه افتخار امیزه!
نیمه دوم مقابل ژاپن عالی بودیم…
و بعد بازی با قطر؟
دردناک بود، هنوز شوت جهانبخش که قصد داشت با چشمانش چند سانتی، توپ را جابجا کند در گوشه ذهنم هست.

نظر شما راجع به این نسل تیم ملی چیست؟
با کمی کار بیشتر، مربی امروزی و بدون میلیون ها حواشی جنبی که همیشه خارج از میادین در جریانه، بطور مثال جام اسیای امسال متعلق به ایران بود، شک ندارم!
وقایع 1402
اتفاق تلخ
مسلما سکته های متعددمغزی برادر کوچکم، شاهین، بدترین و تلخ ترین بود. خوش شانس بود و خوش شانس هستیم که هنوز این اطراف است. خوشبختانه مغز سالم و قادر به تکلمه ولی متاسفانه هنوز قادر به راه رفتن نیست. برای مردی ورزشکار چون او که فوتبالیست خوبی هم بود، زجر اوره!. عمیقا باور دارم، با خصلت بردباری و جنگجویی که دارد به راه خواهد افتاد.
در این جور مواقع تلخی باخت های فوتبال بی معنا میشه، ولی به هر حال سقوط جوانان آرسنال در برابر سیتی قدرتمند هم تلخی خودش را داشت، چنانچه سقوط لیدز یونایتد و سانتوز برزیل که در خاطرات کودکیم تیمی افسانه ایی محسوب می شد.
و درگذشت و عدم توجه در صفحات فارسی زبان به مرگ ماریو زاگالو و جیانی ریوا و… مزه بد و تلخی خودش را دارد.
اتفاق شیرین
در دنیای پر دردسر و زندگی پر از وقایع تلخ و ناگوار، هر انچه بد وتلخ نیست مزیتی بشمار میرود. این روزها با جزیی ترین و ساده ترین چیزها قانع هستم. یک البوم جدبز خوب موسیقی هنوزم پروازم می دهد. مطلب یا کتابی خوب تکانم می دهد و به خودم میگم؛ خوش شانس بودی این رو هم خوندی.
هنوز هم یک فیلم خوب هیجان زده ام می کند و سعی می کنم طبق معمول با شور اطرافیانم را مجبور کنم تا ان را ببینند. همه این ها شیرینی خود را دارد بی انکه از چشم دیگران معنایی نداشته باشد.
فوتبال و مسابقات، مطالب ، عکس ها و فیلم و گپ های فوتبالی ما بخشی از شیرینی دندگی ما است، علیرغم همه دردسر ها و سختی های مختلفی که همه به شکلی با ان مواجه هستیم.
هرگز فراموش نکردم، حمید یکبار بهم گفت؛
"امیر جان ما خوشبختیم که علائقمون را جدی گرفتیم وگرنه زندگی بی رنگ و روحی داشتیم"
پیشنهادات نوروزی
-کتاب فوتبالی و غیر فوتبالی:
عصر فوتبال The age of football از مورخ ورزش دیوید گلدبلات و بررسی چگونگی تسخیر فوتبال در جهان.
و کتاب "سن پائولی; فوتبال دیگری ممکن است" که نخوانده بودم و حقیقتا از خوندن ان لذت بردم. چیزی متفاوت. زندگی در هامبورگ و اینکه طرفدار سنت پائولی بودن چی و چگونه است. انسان های ازاده، طرفدار پانک و راک، طرفدار خارجیان، ضد فاشیسم، ضد تبعیض جنسی، ضد نژادپرستی، ضد سرمایه داری….بازم بگم؟
شعار و اندرز ان ها اینه؛ "اگر شما این ها را دوست ندارید، خب، این مشکل شما است"
از طرفداران بی چون و چرای ان ها هستم و امیدوارم به بوندسلیگا صعود کنند!
از کتاب های غیرفوتبالی با گوش سپاردن به پادکست the rest is history به این کتاب رسیدم که کنجکاوی و سوالات تاریخی شما را در برهه های مهم سیراب می کند. جاییکه حکایت های شنیدنی تمامی ندارد.
-بازیهای قدیمی فوتبال
بعد از بازی به شدت تماشایی، گیرا و end to end یونایتد و لیورپول چند بازی از جام محبوبم را معرفی می کنم، از FA Cup, مسلمه که خلاصه بازی ها و گل ها دین کامل را ادا نمی کنه؛ بازی هایی که تا تمامی عمر با شما می ماند:
فقط به ٥ بازی قناعت می کنم؛
منچسترسیتی تاتنهام / فینال ١٩٨١
با صدای جان موتسون و ارژانتینی های اسپرز هر چیزی دیدنی است!
اورتون لیورپول / فینال ١٩٨٩
بازگشت راش از یوونتوس، مرسی ساید دربی در ومبلی لندن
کریستال پالاس لیورپول / نیمه نهایی ١٩٩٠
استیو کاپل منچستری مربی پالاس بود!
اف ای کاپ یعنی این!
اورتون لیورپول دیدار تکراری/ دور پنجم ١٩٩١
اخرین بازی دالگلیش پیش از استعفا از سمت مربیگری
آرسنال منچستر یونایتد / نیمه نهایی ١٩٩٩
همه انچه در باره این دو تیم، فرگوسن و ونگر و رقابت این دوتیم شنیده اید در اینجا خلاصه شده، هر چه هست و نیست!
حتما کل بازی را باید دید!
-بازیکن، مربی یا هر شخصیت فوتبالی که تماشای گلها، مهارتها و داستان زندگیش رو پیشنهاد میدی.
مت لتسیر Matt Le Tissier از سوتهامپتون
و گلن هادل Glenn Hoddle از تاتنهام را ان هایی که کشف نکرده اند باید بجنبند.
و داستان فوتبال و زندگی پل کاسگوین، چگونه خود را نابود کنید یا نابود نکنید؟
بسته به تصمیم شماست!
Clip
-یادداشتهای فوتبالی
در طرفداری به شدت هوادار نوشته های حمید ش. دوست عزیزم هستم.
نویسنده های خوب خارجی یکی دو تا نیستند!
-شهری برای سفر
یزد در ایران و تقریبا همه شهرهای تاریخی اروپا
-فیلم یا سریال ایرانی و خارجی
درگیر "پوست شیر" شدم، به دلیل اینکه راه فراری نداشتم. میتونست خیلی بهتر از اینکه دیدیم باشه. ولی در مجموع بدون هیچگونه پس زمینه ایی، انتظارش را نداشتم و غافلگیرم شدم.
«آناتومی یک سقوط Anatomy of a Fall» از جاستین تریت با بازی استثنایی ساندرا هولر. شخصیت ها که میتواند من و شما باشیم، واقعی! و این همان چیزی است که این فیلم را شکل می دهد. طیف وسیعی از احساسات و روابطی که در زندگی داریم و اینکه عشق می تواند ما را کور کند!
با آغازی آرام و…
اما و در مجموع به خاطر منگه زمان سعی میکنم خود را درگیر سریال نکنم که دنبال کردن آن وقت فراوانی از انسان میگیرد. به همین دلیل بیشتر فیلمها و مستندهای تک قسمتی را دنبال میکنم.
.
-موزیک و خواننده
بهتره به یک هموطنمون اشاره کنم؛
سینا بطحایی موسیقی الکترونیک با سازهای اکوستیک سنتی تلفیق فوق العاده ایی داره. اگر اینکاره اید حتما خوشتون میاد. برای اون هایی که مطمئن نیستند دو پیشنهاد دارم که حتم دارم مایوس نمی شن؛
“نفس زندگی Breath of Life”اجرای زنده و اوریجینال و تهران Tehran اجرای زنده. شبتون رو میسازه!
-پادکست
خوب زیاده…با یک جستجوی سریع در گوگل در هر بابی صدها پادکست هست!
-گلهای برتر سال قبل که پیشنهاد میکنی نگاهشون کنیم.
گل دیمارکو برای اینتر در سانسیرو مقابل فیورنتینا در همین فصل ٢٤-٢٠٢٣
و البته قیچی گارناچو در برابر اورتون در همین فصل که حتما هزار بار دیدید!
DiMarco goal
-اگر بخواهید به کسی یک کیت فوتبال هدیه عید دهید انتخاب شما چیست؟
کیت لیورپول با امضای اصل کنی دالگلیش یا پیراهن قرمز شرابی آرسنال در اخرین فصل هایبوری، رنگ پیراهنی که در اولین فصل در هایبوری هم با ان رنگ بازی کردند.
عکسها:
-عکس برتر سال
از فصل پیش، برای من این عکس از بازی آرسنال و بورنموث در ورزشگاه امارات و برتری آرسنالی ها با گل دقیقه 97 نلسون است.
لانگ شاتی كه همه چیز رو درباره ورزش حمعی/فوتبال بیان می كنه؛ و وقتی روی هر كدام از بازیكنان زوم كنی میشه یه قصه جدا!, كارزاری است، تصویر با شما حرف می زنه، نشان از رویدادی مهمی دارد، دنیای فوتبال در ان خلاصه شده، تلاش و مبارزه ایی كه با موفقیت همراه بوده و تلاش و مبارزه ایی كه با شكست همراه شده است, emotion is all over!
تصویر با اثار نقاشی فراموش نشدنی چون
"نبرد گرونوالد Grunwald” و شورش قاهره از لوئیس جیرودت بدون شمشیر و نیزه برابری می كند.
Caption
-عکسی در تاریخ فوتبال که بهش علاقه دارید؟
بعد از دیدن عکس برای نخستین بار و سپس خوندن کتاب عالی "دو برادر" از جاناتان ویلسون همیشه دوست داشتم در مورد این عکس نادر و کم دیده شده بنویسم. سالیان سال بعد از ان دیدار این عکس حقیقتا زیر خاکی، از زیر خاک های کشوهای اتاق تاریک کوپر بیرون امد.
تصویری مبهم از در آغوش گرفتن جک و بابی چارلتون در لحظه ای ناب از دو برادر که یکدیگر را در آغوش گرفته اند. محبت آشکار، چند لحظه ایی پس از سوت پایان فینال جام حهانی و پیروزی انگلیس در فینال ١٩٦٦. یک عکس فوری نادر از دو برادری که رابطه پیچیده ایی داشتند.
عکس از آلبرت کوپر است. یکی از عکاسان ورزشی شمال روزنامه سان، که برای عکاسی به ومبلی فرستاده شده بود. او به کنار زمین دسترسی ندارد، روی تخته ای در پشت جایکاه ایستاده بود. دور از بازی, اکشن و مبارزه بدون سهپایه با لنز ٣٠٠ میلیمتری f5.6 ،Novoflex. با این اوضاع کوپر تقریباً موفق نشد هیچ عکس مهمی در آن روز بگیرد، تا اینکه در پایان بازی در حالیکه طرفداران در اطراف او از خوشحالی به اسمان میپریدند و سکوی های موقت بشدت تکان میخورد، در ان لحظه که تا امروز هم برای فوتبال انگلیس تکرار هم نشده است، این عکس را از برادران گرفت. جک و بابی به زانو در امده اند و یکدیگر را از ته دل در اغوش گرفته اند.
همه می فهمیم، تقسیم یکی از لحظات خوش زندگی با برادرت. بزرگترین پیروزی آنها! فوق العاده است، صمیمی، پر از احساس ناب.
شاید بعدها برادران چارلتون به بن بست رسیدند اما در فرهنگ ما رابطه برادرانه جایگاهی داشت و دارد.
دو برادر
-پیشنهادی برای قاب کردن روی دیوار
این رو آن روی میز کار در کالج جملات متفاوتی به چشم می خورد. بعد از درگذشت حمید در روبروی چشمان قرار دارد و هر بار که روی صندلیم تکیه بزنم به من چشمک می زند؛
“Stop worrying – nobody gets out of this world alive.
نگران نباشید، هیچ کس زنده از این دنیا بیرون نمی رود."
یک زمین چمن یا بهشتی گمشده
زمین چمن، فکر ندارد، خود بهشتی است. با برادرانم تمامی عمر در ان چریدیم و به چریدن تا پایان ادامه خواهیم داد.
و آرزوهای شما، فوتبالی یا غیر فوتبالی برای سال 1403
هر چه خوب است ارزانی مردمان سرزمین عزیزمان..
و سخن پایانی، یک مصراع، بیت یا یک شعر ؛
با اشاره به عشق ناب برادرانه، بهترین و مناسب ترین تصمیم این است تا از این طریق عید را به «حمید رضا» با متنی که برای عید برای مادرم نوشته، به او و همه شما عزیزان تبریک بگویم. مطلبی است که احتمالا در اینجا و اونجا بارها بازچاپ شده است. یکبار دوست خوبم، پژمان تحت عنوان؛ نوشتهای برای مادر با آن قلم جادویی؛ «بهشت ارزانی تو باد آقای صدر عزیز» نوشت؛
"تن حمیدرضا صدر هم به خاک سپرده خواهد شد.تنی که دیگر تحمل ماندن و درد کشیدن را نداشت. آنچه که میخوانید مطلبی است که حمیدرضا صدر به بهانه بهار برای مادر نوشته بود. مادری که عشق همیشگی زندگی بود و در نهایت زودتر از او عزم سفر اختیار کرد . خواندن این مطلب از آنجا اندوهبارتر است که خیلی سریع میرسی به اینجا که چه قلمی را از دست دادیم."
پژمان بیراه نمی گفت، خیلی از مطالب و مقالات حمید را شخصا برای اولین بار بعد از درگذشت او خواندم. اگر تا پایان به خواندن ادامه دادید میتونین حدس بزنید جه بر سرم اورد.
این متن برای بهار، برای نوروز، برای من و شما، برای مادر و پدرم، خواهران و برادرم و تمامی مردم سرزمین ماست.
روی همه را می بوسم و نوروز و نوروزهای خوبی را برای یکایک شما و عزیزانتون ارزو دارم؛
«روزهای عید را با جمله های او سپری کرده ام. با طنین صدای مادرم. مادرم که می گفت "... می بینی پسر جان، وصله نو بر خرقه همیشگی دوخته ام. سایه تو روی خرقه من افتاده و آن به خود وصله کرده ام. تو به من دوخته شده ای و چون سایه همیشه در پی من خواهی آمد"... و من به او آمیخته شدم چون سایه در پی اش رفتم. همیشه، همه جا.
مادرم پس از تحویل سال مرا در آغوشش جای می داد و می گفت "... بهشت بر تو ارزانی باد پسرجان، همه روزت بهار باد". آن صدا از جان عزیزتر و از همه وحشت های دنیا نیرومندتر بود. من به او تعلق داشتم و او به من. در بیم و امید شریک بودیم و قلب مان از همه به هم نزدیک تر.
با همان جمله ها طعم شیرین عید را در گرمای تابستان و سرمای زمستان مزه مزه می کردیم و رویاپردازی های مان را ادامه می دادیم"... پشت آن باغ های شکوفان، کشتزارهای زرین، کران تا کران موج می زند. سطح کشتزارهای پر آب از دور بسان آینه برق می زند و بچه های شیطان نیمه برهنه درون آن آب بازی می کنند". می گفت بچه ها با بازیگوشی بزرگ می شوند. با دشواری بالا رفتن از درخت، با هنر شنا در یک حوض کوچک، با دویدن دنبال توپ. بعدها با همان جمله راز و رمز "عقل حیران مانده در بازار عشق" را تبیین کردیم.
آن کشتزارهای زرین در کلام فریبنده و پرکشش مادر نهفته بودند. آن بازیگوشی ها، آن بچه های شیطان خوش خیال. ما در آن حیاط ها دنبال توپی که درون حوض می افتاد و لای گل های باغچه گرفتار می شد می افتادیم. خانه های مان بام های مسطحی به پا ایستاده میان درختان توت و آلبالو داشتند، حوض های کوچکی برای آب تنی های تابستانی. روی دیوار خانه های مان شاخه های اقاقی اطراف پنجره های چوبی بالا می رفتند. در آسمان خانه های مان کبوتران سپیدبالی پیچ و تاب می خوردند که نگاه کردن شان برای خوشبختی مان کافی بود. با آن ها دنبال طالع سعد می گشتیم، دنبال یافتن راز فرار از نحوست.
زبان در کامم می خشکد و نمی توانم جمله های دلکش مادر در روز اول عید را تکرار کنم. او از بازارهای روز های کودکی اش حرف می زد. از ماهی های کوچک قرمز، از ظروف مسی، از تشت ها و تاس ها، از سینی ها و تنگ های صیقل یافته براق با نقش های زیبا، از تلالوی آتشین شان، از شمعدانی های برنجی قلمزده و ظروف سفالین، از چینی های فغفوری سپید و آبی، از جام ها و قدح های آبگینه، از بلورهای پرطنین عراقی، از ریاحه عطر و مرهم های شفابخش داده های نباتی، از بوی کندر و عطر، از ترکیب پسته و فندق، از طعم کشمش و نقل، از از آینه های براق، از شمعدانی های نقره، از سفره های هفت سین، از اسکناس های تانخورده لای صفحات قرآن، از سیبی چرخ خورده درون کاسه آب در لحظه تحویل سال.
مادرم کتابخانه قدیمی پدر را حفظ کرده. با همان ترکیب همیشگی، با همان حال و هوا. وارد اتاق وارد که می شوم هیجان نهفته در سکوت کتاب ها و شور آمیخته به وقار کاغذها مرا مات می کنند و تماشای جلد کتاب های آشنا خوشبختانه هنوز تکانم می دهد. همان هایی که پدر آنها را ورق زده. می خواهم با رایحه اشتیاقی که از جلو کتاب های و ورق زدن صفحات شان برمی خیزد سینه ام را پرکنم تا سنگینی گذر زمان که در وجودم ریشه دوانده آب کند. می خواهم جمله های آن روزگاران را دوره کنم "... افسوس که بزرگ ترین عیب دنیا همین بس که بیوفاست، ولی شب دراز است و پایان شب سیه، سپید است. شنونده شکیبا دل، فرجام نیک کارش را خواهد دید و جوینده خرد آن را خواهد یافت".
به کتاب های ردیف شده بغل هم نگاه می کنم. ترتیب چیده شان شان را می شناسم. هر چه باشد جان کنده ام ترتیبی که پدر آن را شکل می داد - از بزرگ به کوچک - حفظ کنم. در دل می گویم "... با من حرف بزنید، مرا همین جا نگه دارید. یاد پدرم بیندازید که با عینکش به حروف خیره می شد و با انگشتانش هر برگی را بسان گنج تازه یافته ای لمس می کرد. مرا برگردانید کنار مادرم. کنار آن سایه، آن خرقه".
نوروز را با زمزمه جمله های مادرم از دل قصه هایش آغاز کرده ام "... ای زادبوم زیبا و دلگشای من، تو در جهان یگانه ای و هیچ اسب تکاوری را یارای آن نیست تا گرداگرد دشت هایت را درنوردد و از برابر کوه هایت عبور کند. در سرزمین های زادبوم من برای همه پناهگاهی هست، همه…
پایان