این بهترین هدیهی روز کارگر بود. دورتموند، پاریس ژرمن را شکست داد. میلیونرهای پاریسی، امباپه،کولو موانی، دمبله...ترکیبی که بیش از یک میلیارد یورو ارزش دارد و ستارگانی که از سرتاسر اروپا و جهان گرد هم جمع شدهاند.
متاسفانه بازی برای تمام طرفداران پاریس در ساعت خوبی برگزار نمیشد. باید فکری به حال تنظیم ساعت بازیهای اروپایی پی اس جی با ساعت قطر کرد...
همه چیز به شکلی غیر عادی به گذشته شبیه است. به فصل 2012/13. فصلی که دورتموند، از گروه مرگ به عنوان سرگروه صعود کرد. درست مثل امسال. دورتموند در یکچهارم نهایی، در یک بازی دراماتیک حریفی اسپانیایی را شکست داد. مثل امسال. دورتموند در نیمه نهایی، بار دیگر با غول همگروه خود مواجه شد. آن سال رئال مادرید و امسال پی اس جی...
سرگرمیهای تاریخی، در برابر دیوار زرد به اشکال دیگری نیز ظهور میکنند:
حالا دورتموند سابقهی شکست دادن پرافتخارترین تیمهای لیگ داخلی اسپانیا، انگلیس، ایتالیا و فرانسه را در لیگ قهرمانان دارد.
در بازیهایی که همگی رنگ و بوی خالص بازی فوتبال را دارند. کارگران در برابر ملاکان. قهرمانان محلی و ناشناخته بوروسیا در مقابل سوپراستارها.
پسری به نام رنه ترتشوک مقابل اریک کانتونای بزرگ.
لارس ریکن، مقابل ستارگان یوونتوس.
لواندوفسکی (وقتی پسر لهستانی 25 سالهی آن روز، اسم و رسم امروز را نداشت) برابر کهکشانی های رئال مادرید
و نیکولاس فولکروگ قهرمانی دیرهنگام برابر پاریسن ژرمن.
منچستریونایتد، رئال مادرید، یوونتوس و پی اس جی، رکوردداران قهرمانی در لیگ داخلی خود هستند.
خبری از عکس روی جلد مجلات، مصاحبهها، معشوقه ها و.... نیست. قهرمانان کارگران معدن زغالسنگ از جایی دیگر میآیند...
منچستریونایتد، نیمه نهایی 1996-97
رکورددار قهرمانی فوتبال انگلیس با 19 قهرمانی
قهرمان: رنه ترتشوک
هنوز هم خیلیها مرا با آن گل به یاد میآورند. آن بازی، میتوانست هر سرنوشتی داشته باشد. دو بار توپ به تیر دروازهی ما خورده بود. یک بار مارتین کِری توپ را از روی خط دروازه بیرون کشید. باید کاری میکردیم. بدون اندوخته ای مناسب در وستفالن، بازی برگشت در الدترافورد برایمان دشوار میشد...
ترتشوک، راه چاره را پیدا میکند. پاس عرضی پائولو سوزا، هافبک همه کاره دورتموند به او میرسد و ترتشوک با شوتی از فاصلهی 20 متری به تور دروازهی منچستریونایتد میچسباند.
ساعت کار تمام شده!
در سال 2010، schwalzgelb به سراغ قهرمانان قدیمی باشگاه میرود و و مصاحبهای از ترتشوک، دربارهی گذشته، حال و آینده سوال میپرسد.
بوروسیا، جایی ست که من موفقترین سالهای زندگی ام سپری کردم.
او اکنون ساکن برلین است و روزهای آغازین فوتبال خود را در زادگاهش ولفن، واقع در زاکسن انهالت گذرانده. یک شهر صنعتی با ریشههای کارگری در شمال شرقی آلمان. و در سالهای نوجوانی ترتشوک، در آلمان شرقی. ترتشوک، فوتبال را در تیم هالشن آغاز میکند. و در سال 1992 راهی وستفالن میشود. در 24 سالگی و زمانی که دیوارها میان دو آلمان فرو ریخته.
ترتشوک، یکی از دهها بازیکنی است که از غرب به شرق و از شرق به غرب میروند. زندگی در دورتموند دنیای دیگری برای اوست:
متاسفانه، زندگی روزمره باعث شده من از دوستان قدیمی ام در دورتموند فاصله بگیرم... در دسامبر 2009 برای جشن یکصد سالگی باشگاه به وستفالن دعوت شدم. در آنجا اشتفان فروند و هاینریش را دیدم. ما در برلین همسایه هم هستیم اما مدتها بود همدیگر را ندیده بودیم.
ترتشوک، سال به سال در دورتموند پیشرفت میکند. تحت تاثیر مربی بزرگی به نام اوتمار هیتسفیلد.
اوتمار شگفت انگیز بود. معجونی از آرامشلذب و شور. موفقیت، سلامتی ذهن و روح. او به طرزی عجیب استرس خود را در میادین بزرگ کنترل میکرد و اجازه نمیداد ما در زمین فشاری را تحمل کنیم.
در بازی با من یونایتد، هیتسفیلد با چالش بزرگی روبروست: ماتیاس سامر برنده توپ طلا در سال قبل، مصدوم است. این در حالیست که منچستریونایتد با اریک کانتونا در لیگ برتر پیش میتازد و با غلبه 4-0 برابر پورتو به بازی نیمه نهایی رسیده. ترکیب پسران کلاس 92 فرگوسن، گیگز، اسکولز، بات و برادران نویل و دیوید بکام، در کنار. وی کین و اریک کانتونا به دنبال نخستی موفقیت اروپایی میگردند. علیرغم تلاشهای شیاطین سرخ، گل ترتشوک سرنوشت بازی را تغییر میدهد :
آنها ستارگان بزرگی داشتند. باید بازیکنی چون کانتونا را با آن لباس یونایتد از نزدیک میدیدید. اما دورتموند نیز ستارگان خود را داشت.
چندتایی از ما در تابستان قبل یورو 96 را برده بودند. اندی مولر، کاله ریدله، رویتر و اشتفان فروند. در کنار آنها ما سوزا، لمبرت و بازیکنان عالی دیگری را داشتیم. بازیکنانی که دیوانه وار میجنگیدند. و البته استادیومی که به ما انرژی میداد. در یک شهر 600،000 نفری هر هفته 80،000 نفر به وستفالن میآمدند.
به رنگ آتش
با گل دقیقهی 76 ترتشوک، و بسته نگه داشتن دروازه، دورتموندی اندوختههای عالی برای سفر هفتهی بعد به الدترافورد به همراه دارد. جایی که ترتشوک، بازی را از روی نیمکت آغاز میکند اما خیلی زود با اشتفان رویتر تعویض میشود و برای حفظ نتیجه با هافبکهای من یونایتد میجنگد. گل دقیقهی 8 دورتموندی ها در الدترافورد پاسخی ندارد و دورتموند با همان گل مسافر بازی نهایی میشود. جایی که قهرمان دیگری از فرقهی بوروسیا، مهیای درخشش برابر پرافتخارترین تیم فوتبال ایتالیاست. دورتموند، در برابر یوونتوس تورین. و لارس ریکن..
یوونتوس، فینال 1996-97
رکورددار قهرمانی سری آ با
قهرمان: لارس ریکن
مردم به محض دیدن من، شروع به توصیف حس و حالشان هنگام به ثمر رسیدن آن گل میکنند. یکی مشغول نوشیدن آبجو بوده، یک نفر در توالت و یک نفر به من توضیح داد که در آن لحظه با عصبانیت فریاد کشیده که برای چه از آنجا شوت میزنی احمق!؟
اما از میان آنها یک داستان برایم ماندگارترین است:
پسری بعد از آن که من گل زدم، طرفدار کناری خود را در آغوش کشیده... یک دختر غریبه. مثل هر نفر بغل دستی در استادیوم. اما آنها پس از آن آغوش با یکدیگر هم صحبت شدهاند. دوست شدند، ازدواج کردند و صاحب فرزندی شدند که اسمش را لارس گذاشتند!
در تالار مشاهیر لیگ قهرمانان و درمیان لحظات ماندگار بازیهای فینال، یک گل خاص همیشه در کنار والی زیدان، پروازهای مسی و رونالدو و ضربهی روبن قرار میگیرد. بازیکنی که هرگز کارنامه و افتخارات سوپراستارهای نامبرده را ندارد اما خالق مهمترین لحظه در تاریخ باشگاه دورتموند است. وقتی لارس ریکن با یک شوت عجیب از بالای سر آنجلو پروازی دروازهی یوونتوس را در فینال لیگ قهرمانان گشود.
ریکن در آسمان
چند روز قبل از آن بازی، یووه قهرمانی در سری آ را جشن گرفته بود. سری آ در میانه دههی 90. محل رفت و آمد بهترین بازیکنان دنیای فوتبال. لبا حداقل چهار یا پنج تیم مدعی برای قهرمانی. در عوض ما فصل خوبی را نداشتیم. عناوین داخلی را از دست داده بودیم و تنها امیدمان لیگ قهرمانان اروپا بود. جایی که تقریبا هیچکس خارج از آلمان و حتی در آلمان ما را مدعی قهرمانی نمیدانست.
لارس ریکن متولد دورتموند است. پسر دورتموند. کسی که از 6 سالگی فوتبال بازی میکند. از 14 سالگی، و از اینتراخت دورتموند به بوروسیا میپیوندد و در 17 سالگی تحت نظر اوتمار هیتسفیلد در بوندسلیگا به میدان میرود. در سال 1997، یک سال پس از تولد 20 سالگی، لارس ریکن مهمترین میدان فوتبالی خود را تجربه میکند. فینال لیگ قهرمانان در مونیخ، روی نیمکت بوروسیا :
شاید نشستن روی نیمکت باعث شد آن گل را بزنم! وقتی روی نیمکت بودم میدیدم مه پروتزی گلر یووه مدام از دروازه بیرون میآید. هنگام نواخته شدن سوت پایان نیمه اول پروتزی 35 متر از دروازه دور شده بود. به هرلیش که کنارم نشسته بود، گفتم اگر به زمین بروم از هر جایی که بشود شوت میزنم، نگاه کن او مدام آن جلوست.
ریکن از زمین به آسمان!
ریکن، بلوغ خود را دورتموند مدیون هیتسفیلد است. مربی که با روشهای خاص خود جوانان را شکوفا میکند :
همیشه در بازیهای خارج از خانه و در هتل، من با ماتیاس سامر هم اتاق میشدم. این خواستهی هیتسفیلد بود تا به رشد من کمک کند. سامر، دام از تاکتیک و آنالیز رقبا حرف میزد. نمیدانم اجازه دارم بگویم یا نه، ولی گاهی در کار اوتمار دخالت هم میکرد...
پسر ساله، در فینال مونبخ داستان خود را مینویسد. وقتی دورتموند، با نمایش عالی کارل هاینتس ریدله، یک کالا هیروی حقیقی دیگر تیم، 2-1 از یوونتوس پیش است و بیانکونری با حملات دلپیرو، زیدان، کریستین و الن بوکشیچ میتواند کار را به تساوی بکشاند. ششوت لاریسا ریکن از میانههای زمین حریف و گشودن دروازهی پروتزی، قهرمانی دورتموند را مسجل میسازد و چند سال به عنوان گل او، به عنوان گل قرن تاریخ باشگاه انتخاب میشود. چیزی که برای ریکن مهمترین اتفاق زندگی نیست...
خب، بله به عنوان یک پسر محلی بوروسیا به این انتخاب میبالم اما برای من همان خطرات طرفداران طعم و مزهی دیگری دارد. اینکه میدانم من نیز بخشی از بهترین خاطرات آنها هستم.
رئال مادرید، نیمهنهایی 2012/13
رکورددار قهرمانی اسپانیا با 32 عنوان
قهرمان:لواندوفسکی
اگر در نیمه نهایی چهار گل به رئال بزنی، چیز خاصی است. هرگز فراموش نمی کنی. بهترین گل؟ سومی - این یکی.
خونسرد، متمرکز...
در ماه مارس 2013، مسئولان مجلهی فورفورتوی انگلیس دست به کار میشوند؛ مجلهای که از نام آن هم پیداست متعهد به سنتهای فوتبال انگلیس و سوژههای مربوط به آن است، عکس یورگن کلاپ و پسران جوان دورتموند را روی جلد میبرد و گزارش مفصلی از پیشرفت باشگاه آلمانی، دوگانه بزرگ کلاپ در برابر بایرن و نظر بزرگان فوتبال راجع به آنها مینویسد. یک ستون از ان شماره ویژه به مهاجم شماره 9 دورتموندی ها اختصاص دارد:
رابرت لواندوفسکی
مهاجم لهستانی در اولین فصل خود با مشکل مواجه شد زیرا باید به عنوان شماره ده، پشت سر مهاجم نوک به میدان میرفت.، اما این تجربه، برای فصل 2012/13 به درسی گرانبها برای لوا بدل شد.
او حقیقتا یک مهاجم فرصت طلب است که حالا اصول بازی بیرون محوطه را نیز آموخته. رویای او بازی در انگلیس است، بنابراین دورتموند می داند که احتمالا نمی تواند او را نگه دارد.
اگرچه پیش بینی آخر فورفورتوی به شکلی ناقص به حقیقت پیوست اما لواندوفسکی کمتر از یک ماه بعد میخش را محکمتر از همیشه در فوتبال اروپا کوبید. پسر ترکه ای لهستانی که با نمایشی بینظیر در بزرگترین آوردگاه ممکن نام خود را بر سر زبانها انداخت و کاری کرد که صبح فردای بازی نیمهنهایی در سرتاسر جهان یک گفتگو شنیده شود:
"بازی اون پسره شما 9 دورتموند رو دیدی؟"
"عجب بازیکنی بود.... جلوی رئال... نیمه نهایی..."
رئال مادرید در فصل 2012-13 با ژوزه مورینیو به دنبال ماموریت ناتمام است. پس از شکست دردناک در نیمه نهایی فصل قبل و در ماراتن پنالتی ها برابر بایرن مونیخ بار دیگر مورینیو با ترکیب ارزشمند خود به نیمه نهایی میرسد. با مثلث رونالدو، بنزما و دیماریا در خط حمله. با اوزیل خدیرا و الونسو در میانهی میدان. این در حالیست که نام پسران دورتموندی تازه در حال زمزمه شدن میان فوتبالیها ست.
چند سال بعد و زمانیکه لوا، دیگر آن پسر شماره 9 لهستانی نیست و در بایرن تحت مربیگری گواردیولا، آنچلوتی و هانزی فلیک به یک فوق ستارهی مدعی بردن توپ طلا بدل شده، به خاطرات آن بازی با رئال اشاره میکند. به گلی که انتخاب او به عنوان بهترین گل آن بازیست. توپی در محوطهی جریمه و سه ضربه برای گشودن دروازه. کنترل، کشیدن توپ به عقب و چسباندن آن به طاق دروازه.
باااام، سقف چارچوب
یک مهارت سالنی عالی:
فضای کمی در اختیار داشتم. پپه از سمت راست به سمتم نیامد و الونسو از چپ. تمرکز زیادی در آن لحظه داشتم. پس نیازی به فکر کردن به اینکه حالا باید چه کنم نبود. میخواستم دروازه را باز کنم.
وقایع آن بازی، همپای تمام اتفاقات آن سالهای دورتموند وقایع عجیبی است. از روز اول و قرار گرفتن نام دورتموند میان رئال مادرید، منچستر سیتی و آژاکس کسی این پایان را برای پسران کلاپ متصور نبود اما آنها پیش آمدند. همه چیز با گل لوای جوان برابر آژاکس شروع شد. مسلما آن شب همهی حواسها به دوئل جذاب سیتی مادرید و برد 3-2 قوی سپید بوده است. سپس دورتموند مقابل من سیتی نمایشی درخشان اما ناکام در کسب نتیجه را دارد. شاید یک اتفاق.
و بعد دو بازی برابر رئال مادرید، والی نصفه و نیمهی اشملتزر و شاهکار رویس و گوتزه در خط حمله. این نیز به جسارت کوچولوها برابر بزرگان ربط داده میشود. و بعد شکست آژاکس با 4 گل، خواباندن مچ سیتی در وستفالن، عبور از شاختار، دراما مقابل مالاگاکه با مالکان عرب خود به دنبال جایگاهی در میان بزرگان است و سرانجام نیمه نهایی. زمان آن رسیده که همه دریابند دورتموند یورگن کلاپ، یک جرقه، اتفاق یا فقط تیم جسور نبوده....
به خودم گفتم وقت زیادی نداری. اگر در این شرایط زیاد فکر کنید، احتمالا همه چیز از دست میرود. باید از قبل ایدهای داشته باشبد و به آن اعتماد کنید. و ایدهی من آن سه ضرب بود و شلیک به طاق دروازه
دقایقی بعد لوا گل چهارم خود و دورتموند را هم از روی نقطه پنالتی میزند، دستها را با نشان داد عدد چهار به آسمان میبرد و سونات پیانوی خود را تکمیل میکند.
پس از آن فصل و شکست در فینال ومبلی با شناخته شدن پسران بوروسیا به تمام جهان، کوچ ستارگان نیز آغاز میشود، بایرن، من سیتی، من یونایتد، رئال مادرید، بارسا، آرسنال، چلسی.، لیورپول... تمام بزرگان اروپایی سهمی از آن تیم بر میدارند.
تا روزگاری دیگر و ظهور نسلی تازه به رهبری یک مرد جوان از قلب دیوار زرد. تا نمایش شجاعانه پسران ترزیچ و مردی که چون لواندوفسکی، قدر لحظه را به خوبی میداند. اینبار برابر رکورددار قهرمانی لیگ فرانسه. اینبار برابر غولهای پاریسی. این بار به دست نیکولاس فولکروگ. شش روز دیگر به تکمیل ماموریت بعدی باقی مانده. به سفر پاریس و از آنجا، یکسره لندن. روزتان مبارک کارگران معدن نوردراین وستفالیا