Shadow Mamotببخشید چارچاری میام اهاری تو.ایت وان خامسا...روی وایب ویرایش عددی پادکس نظریت...دردی همیشه تو یادداشت های zofa همیشه رو پا مینوشتم دوست دارم هنوزم تو سایه ها فردی...میپامت...👹🌹💖
.
.
.
شبحی محکوم در دفتری محتوم...کشف قعر دست های قابله ها...هجو موازی دنیای دیوها،کولی های طول در ریاضی نفس گیر شمارش هر کام به کام سیگار پشت سیگار...در نیمه های اذکار پریشان هر کوی با پاچه های بریده....
و کجاوه دندان شکن واژگان بریده بریده در باد...در انزوای دنج هر جغرافیا،هجمه های رمیده در ریاضت پیوند قاب ها،محزون در تصاویر بارها و بارها در چارچوب قدیمی پریده رنگ دیوار....
بزمه ها اما به جرم ارتداد سهمگین چوپانان،ننگین فضاینده بهتی،انگاشته در پرچین جاده ،بی هدف،بی انتهای ورق،بی شکرانیه مقیاس هر ذهدان پا به پا نفس به نفس پایکوبان خفته در قفس در خواب...
بر سفالی سقف های هر بام اما،در تاریک شاهراه در انتظار ناقوس دیوانه وارهر عدم،قدم به قدم بی نشاط در کندی شریان های هر بدن کفن به کفن...
همیشه اما مارش صف پیادگان کسره های مرفوع در غلطیدن پیچ انگشتها گره میافتد...در عصیان معانی قامت مجسمه های دیوار کلیسایی به سبک گوتیک یا در جرقه ای ناچیز حتی،در اخرین سخنان مقطع مردار راهبه ای رنجور در اطاقکی ممنوع...،دزدانی که برهنگی روح مرا میجویند و سرچشمگی تو را...!
اری شبح اتفاق میافتد...در ایهام موهای بافته بُلُندی که اهل خانه گاهی تنها و گاهی با زن و بچه هایشان جمع میشدند دورش و او حالا دیگر جزعی از اساس خانه شده بود...در دفتری محتوم جغرافیای سهمگین هر موی...نه بیهوده است...راوی ناموسخ...!!!