Puya شاید کلیشه ها چندان چیز های مطلوبی نباشن؛
اما همچنان پاسخ بسیاری از سوال های اساسی بشر جوابشون همون کلیشه های اعصاب خورد کنیه که به سادگی و به دور از پیچیدگی به همچین سوالاتی جواب میدن.
نبوغ بدون تلاش مستمر نتیجه ای در بر نخواهد داشت،همون جواب همیشگی، اما حقیتی شاید تلخ و بدور از صحبت های انگیزشی منابع زرد نبوغ احتمالا اهمیت والا تری نسبت به تلاش داره، به طوری که احتمالا بدون وجود نبوغ « که هنوز معنای لغوی دقیقش و نحوه بدست اوردنش کشف نشده» تلاش در حیطه های بسیار زیادی هیچ اهمیتی نخواد داشت.
البته موضوعی داریم تحت عنوان « میزان نبوغ».
به این معنا که مطمئنا کسی که به موفقیت نرمالی در حیطه مورد علاقه خودش« ما اینجا شغل در نظر میگیریم » فقط علتش تلاش نبوده، نبوغ با استعداد مورد نیاز برای موفقیت نسبی رو داشته.
به عنوان مثال، یه نویسنده ژانر وحشت رو فرض کن که با تلاش مستمر تونسته به دانش کافی ای در باب داستان نویسی دست پیدا کنه،
میدونه چطوری کاراکتر پردازی صحیحی داشته باشه، چطوری اتمسفر صحیحی بسازه، و ....
اما اونقدری نبوغ سرشار و خالصی نداره که بتونه ایده های جدید و بکری در اثار ژانر وحشت خلق کنه و لقب مولف یا جریان ساز رو بگیره، میتونه با اشراف داشتن به نکات داستان نویسی یه رمان منسجم از همون داستان های کلیشه ای مثل خونه ی جن زده، دختر تسخیر شده و ..... بسازه و بطور کلی با استفاده درست از کلیشه ها موفق بشه اما نتونسته یه داستان جدید و بکری که نمونش دیده نشده رو خلق بکنه.