مطلب ارسالی کاربران
برزخ ...
واراناسی در حوالی رود گنگ، یکی از آن منطقه های مذهبی دنیاست که طی سالهای اخیر به بریتانیایی ها واگذار شده، افسانه های زیادی از این شهر گوش به گوش پیچیده، روایتهای عجیب زیادی از معابد مخوفش داستان شده و کتابهای فراوانی از آنها نوشتند، میگویند محمد سام زمانی که شهر را غارت کرد دستور به از بین بردن تمام نمادهای مذهبی شهر داد ... گفته شده در سه روز سرد و تاریک تمام معابد مذهبی واراناسی ویران شد اما به جز تنها یک معبد ... معبدی کوچک، ساکت و دهشتانک در کنار رود ورونه ... افسانه های محلی میگویند، سالهاست در آن معبد هیچ انسانی جرات به بالا بردن دستانش به سوی خدا ندارد، هیچ جانداری از آن حوالی سالهاست نمی گذرد و سالهاست متروکه ای خفته و تاریک است ...
معبدی بی صدا، که فلوک های بومی اشعار مضحکی برای آن خواندند، تا اینکه چندی پیش جرد لتو و گروهش به آنجا رفته و قطعه زیبایی در وصف این شهر پرهیاهو در آلبوم اخیرشان منتشر کردند ... به هر حال آن معبد چیزی را به یاد من می اندازد، در واقع شبیه به منطقه ای در دل محله چلسی شهر لندن است ... شبیه به ورزشگاهی تاریک و خاص، ورزشگاهی که کمتر کسی در آن جرات فریاد کشیدن دارد، ورزشگاهی که هزاران هزار تماشاگر با لباسهای تیره و سیاه زیر سایه بان بزرگش ایستاده و شما را تماشا می کنند، به مانند سکانسی از چشمان باز بسته کوبریک که کروز وارد آن خانه سلطتنی و پیر شده و خود را میان هزاران انسان تیره پوشی میبیند که به او زل زده اند، ... حتی کمی ترسناکتر از آن ... سالهاست کسی جرات نکرده تا کلنگ به دست گیرد و جان این معبد را نشانه رود، چندی پیش هواداران جلوی تخریبش را گرفتند تا همه چیز بیشتر شبیه به معبد مخوف شهر واراناسی شود ... اینجا در ورزشگاه کسی هیاهو به راه نمی اندازد، کسی دستانش را بالا نخواهد برد، اینجا سالهاست جاندار غریبه ای را زنده در خود ندیده ... اینجا نور خورشید به سختی از لا به لای درز سکوها به داخل سفر میکند، مخوف، تاریک، ساکت ... برزخ بریتانیاست ... اینجا استمفوردبریج است ...