هوای بوشهر همیشه بوی دریا میدهد. بوی شور، بوی آفتاب سوزان جنوب، بوی خاکی که به گرمای تنپوشهای جنوبی چسبیده و بوی ماهی تازه از قایقهای صیادی. در کوچهپسکوچههای این بندر، جایی میان بادهای خلیج و صدای قایقهای ماهیگیری که با موجها میرقصیدند، پسری رشد کرد که نه دنبال شهرت خیرهکننده بود، نه پولهای وسوسهانگیز. او فقط... توپ میخواست. توپی که تمام دنیایش را در خود خلاصه میکرد.
مهدی طارمی، پسر سادهی محلهی شغاب، از خانوادهای با ریشههای عمیق در ورزش، اما دور از زرق و برق و تجملات دنیای حرفهای. پدرش، علی طارمی، خود روزگاری فوتبالیست بود، اما مسیر حرفهایاش به دلایل مختلف کوتاه ماند. حالا، تمام امیدها، تمام رؤیاهای تحققنیافته، به مهدی گره خورده بود. اما مهدی نه مربی خصوصی داشت که تکنیکهایش را صیقل دهد، نه زمین چمن مخصوصی که در آن بدون دغدغه تمرین کند، و نه حتی کفشهای برند و گرانقیمت. فقط جورابهای گرهخوردهای که به جای توپ استفاده میشدند و قلبی پر از رؤیاهای بزرگ و دستنیافتنی.
🔸 شروعی آرام، رویاهایی بلندتر از آسمان
در همان کودکی، یک جمله مثل زمزمهای تلخ مدام در گوشش تکرار میشد:
— «فوتبال مال بچههای تهران و اروپاست، نه ما که تو جنوبیم... اینجا فقط باید ماهی بگیری و زندگی کنی.»
اما مهدی با هر نفس کشیدن، با هر ضربهی پایش به توپ، میدانست که فوتبال، با لهجه شروع نمیشود. فوتبال با شوت شروع میشود. با ارادهای که از عمق جان میآید.
و او آنقدر شوت زد که پایش تاول زد، تاولهایی که نشانهی عزم راسخ او بودند. آنقدر تمرین کرد که نور کمجان چراغهای زمین خاکی برایش نور ماه شد، و صدای تشویق چند دوست، برایش همهمهی ورزشگاههای بزرگ. او حتی در ذهن خود، بارها و بارها گلهای سرنوشتساز را در استادیومهای پر از تماشاگر به ثمر رساند.
🔸 اولین سفر به مرکز: آزمون بزرگ
وقتی بالاخره با هزار امید و آرزو به تهران رفت، کسی نمیدانست این پسر لاغراندام بوشهری کیست. در راهآهن، در میان ازدحام جمعیت و بیتفاوتیها، حتی نیمکت هم برایش جا نداشت. احساس غریبی و تنهایی سراسر وجودش را فرا گرفت. از خودش پرسید:
«نکنه اونا راست میگفتن؟ که ما جنوبیها فقط باید رویا ببافیم و هرگز به واقعیت نرسیم؟»
لحظهای تردید، مثل سایهای سرد، بر دلش نشست. اما خیلی زود، همان ارادهی پولادین بوشهری، او را به جلو راند. راهی که هیچکس باور نداشت، راهی که پر از چالش و سختی بود، به مقصد رسید. مقصدش پرسپولیس بود؛ تیم محبوب میلیونها ایرانی.
در همان فصل اول، مهدی با گلهای پیدرپی، استعداد ناب خود را به رخ کشید. او گل میزد و گل میزد، اما چیزی بیشتر از گلها در او بود که دل هواداران را به دست آورد: وقار در پیروزی، صبر در شکست، و لبخندهایی که از ریشهی خاک جنوب میآمد، نه از شهرت زودگذر پایتخت. او به سرعت به "آقای گل" لیگ تبدیل شد و نامش بر سر زبانها افتاد.
🔸 سقوط از امضای اشتباه: درس تلخ زندگی
همهچیز عالی پیش میرفت، مهدی در اوج محبوبیت و موفقیت بود، تا اینکه... اشتباهی عجیب و ناخواسته، مسیرش را تغییر داد. امضای همزمان با دو باشگاه (پرسپولیس و ریزهاسپور ترکیه) باعث محرومیتی سنگین شد. چهار ماه دوری از میادین، نقدهای بیرحمانه و تند، تیترهای سنگین و کوبنده در روزنامهها، و طعنههای تلخ برخی هواداران که تا دیروز او را میپرستیدند.
همه گفتند:
— «تموم شد. بازیکنی که فکر کرد اروپا رو توی جیبشه، زمین خورد و دیگر هرگز بلند نخواهد شد.»
اما طارمی ساکت ماند. نه عذرخواهی نمایشی کرد که دل کسی را به دست آورد، نه وارد جنگ رسانهای شد که خود را تبرئه کند. او فقط برگشت به تمرین. سختتر از همیشه، با انگیزهای مضاعف. در آن چهار ماه، او نه تنها از نظر جسمی، بلکه از نظر روحی نیز قویتر شد. او یاد گرفت که چگونه با فشارها کنار بیاید و چگونه به جای حرف، با عمل پاسخ دهد.
و وقتی برگشت، دوباره گل زد. مثل همیشه. حتی بهتر از همیشه. او ثابت کرد که سقوط، پایان راه نیست، بلکه میتواند سکوی پرتابی برای اوج گرفتن باشد.
🔸 از قطر تا پرتغال: فتح قارهها
بعد از پرسپولیس، راهی الغرافه قطر شد؛ تجربهای جدید در فوتبالی متفاوت. و بعد از آن، سرانجام رؤیای دیرینهاش را جدیتر کرد: اروپا. مقصدش پورتو بود، یکی از بزرگترین باشگاههای پرتغال.
کسی در پرتغال نمیدانست این پسر لاغراندام ایرانی کیست. شاید فکر میکردند یک بازیکن معمولی دیگر از آسیاست. اما در همان ماه اول، با درخشش خیرهکنندهاش، همه فهمیدند:
«او یک مهاجم عادی نیست. او مهاجم لحظههای ناممکن است. بازیکنی که میتواند در سختترین شرایط، گرهگشا باشد.»
در اولین فصل حضورش در پورتو، بیش از ۲۰ گل به ثمر رساند، در لیگ قهرمانان اروپا درخشید، به تیمهای بزرگی چون یوونتوس گل زد، و ناگهان جهان فوتبال نام مهدی طارمی را شنید. او به سرعت به یکی از ستارههای لیگ پرتغال و لیگ قهرمانان تبدیل شد.
🔸 صحنهای که تاریخ شد: قیچی برگردان رؤیایی
۲۴ فوریه ۲۰۲۱، لیگ قهرمانان اروپا. پورتو مقابل چلسی، یکی از قدرتمندترین تیمهای اروپا. بازی سخت، بازی بسته، و همه در انتظار یک معجزه. و ناگهان... توپ در هوا، در محوطهی جریمهی چلسی. طارمی با یک قیچی برگردان رؤیایی، توپی را که به نظر میرسید به هیچ کجا نمیرسد، با ضربهای استثنایی به طاق دروازه میکوبد. گلی که نفسها را در سینه حبس کرد.
گزارشگر فریاد زد:
«طارمی؟! وای نه، باور نمیکنم... این یه شعر بود! یک شاهکار!»
این گل، نهتنها زیباترین گل فصل لیگ قهرمانان شد و جایزهی پوشکاش را از آن خود کرد، بلکه نماد تمام رنجها، تمام سختیها و تمام ارادهای بود که این پسر جنوبی از بوشهر کشیده بود. نمادی از بلند شدن از خاک و رسیدن به اوج آسمان.
🔸 امروز کجاست؟ الگویی برای نسلها
حالا، طارمی نهفقط یکی از بهترین بازیکنان آسیا و یکی از مهاجمان طراز اول اروپا و جهان است، بلکه الگویی برای صدها نوجوان ایرانیست که در زمینهای خاکی تمرین میکنند و از تبعیض، بیپولی و بیمهری رنج میبرند. او به آنها ثابت کرد که رؤیاها دستیافتنیاند، حتی اگر از جنوبیترین نقطه ایران باشی.
او مهاجمیست که با هر گل، با هر حرکتش در زمین، یادآوری میکند:
"کسی که از جنوب میآید، شاید کفشهای برند نداشته باشد، ولی بال دارد. بالهایی از جنس اراده و امید که او را به پرواز درمیآورد."
🧠 پیام و درس این داستان:
زندگی برای طارمی همیشه صاف و هموار نبود. نه مسیرش ساده بود و نه تصمیمهایش بیاشتباه. او هم مثل هر انسانی، اشتباه کرد، زمین خورد، و نقد شنید. اما او بلد بود یک چیز را:
بلند شدن. دوباره و دوباره. با هر زمین خوردن، قویتر شدن.
و این مهمترین مهارتیست که هر کسی باید داشته باشد — در فوتبال، در زندگی، در عشق، و در مسیر رسیدن به رؤیاها.