در این قسمت ، مت استیلر نویسنده از دیدار خود با جوئل استرانسکی میگوید.
همسرم از فیلمهای ورزشی متنفر است، اما من مجبور شدم برای تحقیق در مورد این مقاله، دوباره فیلم Invictus را تماشا کنم، بنابراین دروغ گفتم و به او گفتم که فیلم کلینت ایستوود تماماً درباره نلسون ماندلا است، بدون اینکه نامی از راگبی ببرد.
جوئل استرانسکی ، بازیکن سابق تیم ملی آفریقای جنوبی، میگوید: «من هم از آنها خوشم نمیآید.»
«اما من دو بار آن را تماشا کردهام و عاشق داستان مادیبا (نام قبیلهای خوسا که بسیاری از مردم آفریقای جنوبی به نشانه احترام برای ماندلا استفاده میکنند) هستم - او قهرمان مطلق من است. مردی که برای اعتقاداتش خیلی چیزها را فدا کرد، کسی که در نحوه استفاده از ورزش برای متحد کردن یک ملت در زمانی که اگر او نبود، میتوانست بسیار پرآشوب باشد، بسیار بخشنده و بسیار خردمند بود.»
«با این حال، راگبی (رقص در فیلم) افتضاح بود.»
و استرانسکی باید بداند، چون او همان کسی است که پسر ایستوود، اسکات، در فیلم نقشش را بازی میکند، بازیکنی که هر ۱۵ امتیاز آفریقای جنوبی، از جمله گل تساوی در وقت اضافه، را در فینال جام جهانی راگبی مقابل نیوزیلند در ۲۴ ژوئن ۱۹۹۵ به ثمر رساند. این ۳۰ سال پیش بود، اما استرانسکی میگوید از آن زمان، هر دو هفته یک بار - پنج بار در روز، با نزدیک شدن به نقاط عطفی مانند امروز - آن مسابقه را به یاد میآورد.
او با فروتنی اما با لبخندی بزرگ بر لب میگوید: «گل تساوی، گل تساوی است. چه میتوانم بگویم؟ روز خوبی برای ما بود.»
منظور او از ما، تیمش است که در ابتدای تورنمنتی که کشورشان میزبان آن بود، قرار نبود به فینال راه پیدا کنند و مطمئناً به خاطر بازی مقابل تیم دلهرهآور آل بلکز نیوزیلند و وینگر قدرتمندشان، جونا لومو، مورد توجه قرار نگرفتند. اما مهمتر از آن، استرانسکی به معنای همه مردم آفریقای جنوبی نیز هست.

ماندلا نه تنها با متقاعد کردن همکارانش در حزب حاکم، کنگره ملی آفریقا (ANC)، برای کنار گذاشتن نام و نشان تیم، اعتبار خود را به خطر انداخت، بلکه با حمایت فعال از تیم در حالی که برای میزبانی جام جهانی راگبی ۱۹۹۵ آماده میشدند، سرمایه سیاسی قابل توجهی نیز خرج کرد.
آنطور که اینویکتوس میگوید، ماندلا این ایده را هنگام تماشای شکست اسپرینگباکس در خانه مقابل انگلیس در سال ۱۹۹۴ به دست آورد.
آفریقای جنوبی که به مدت دو دهه توسط اکثر کشورها طرد شده بود، در سال ۱۹۹۲ به صحنه بینالمللی راگبی بازگشت و به طور قابل درکی فرسوده بود. اما آنچه تفسیر عجیب مورگان فریمن از ماندلا را تحت تأثیر قرار داد، این واقعیت بود که تعداد کمی از غیرسفیدپوستان در جمعیت، تیم میهمان را تشویق میکردند، درست همانطور که او و دیگر زندانیان در حالی که نگهبانانشان به مسابقات اسپرینگباکس گوش میدادند، این کار را انجام میدادند.
همانطور که کارلین در کتاب فوقالعاده خود توضیح میدهد، ماندلا پیش از این از راگبی به عنوان وسیلهای برای یافتن زمینه مشترک با نهاد حاکم استفاده کرده بود. در اواسط دهه ۱۹۸۰، او از یک سلول کوچک در جزیره روبن به زندانی در سرزمین اصلی به نام پولسمور منتقل شده بود تا مقامات دولتی بتوانند مخفیانه با او ملاقات کنند.

آنچه در روایت کارلین دیده میشود این است که ماندلا ظرفیت فوقالعادهای برای یافتن گرمی در افراد داشت. او به بهترینهای فرهنگ آفریکانر احترام میگذاشت و میدانست که اگر آفریقای جنوبی یک نوع استبداد را با نوع دیگری جایگزین کند، آیندهای نخواهد داشت. او به دنبال راههایی برای اثبات به اقلیت سفیدپوست بود که حکومت اکثریت آنها را از بین نمیبرد و اسپرینگباکس به نمونهای ایدهآل تبدیل شد.
فیلم ایستوود تا حد زیادی و (نسبتاً) وفادارانه بر اساس یک چهارم آخر کتاب کارلین ساخته شده است. اکنون برای هشدارهای لو رفتن داستان خیلی دور هستیم، اما اسپرینگباکس مسابقات را خوب شروع میکند، اعتماد به نفس پیدا میکند، از یک ترس عظیم در برابر فرانسه در نیمهنهایی جان سالم به در میبرد و سپس در یک مسابقه کشتی فینال، نیوزیلند را با نتیجه ۱۵ بر ۱۲ شکست میدهد.
اگر بخواهیم نکتهای را بررسی کنیم، میتوانیم به این موارد اشاره کنیم: اسپرینگباکس هرگز در آن جام جهانی کاملاً بیگانه نبود، ماندلا هرگز پیچیدگیهای اتحادیه راگبی را کاملاً درک نکرد و همچنین نسخهای از شعر «شکستناپذیر» ویلیام ارنست هنلی را به پینار نداد تا به عنوان گفتگوی تیمی قبل از مسابقه از آن استفاده کند، بنابراین موتیف تکرارشونده فیلم که این دو نفر ارباب سرنوشت و کاپیتان روح خود هستند، نمونهای از اغراق هالیوودی است.
به هر حال، ماندلا در واقع متن سخنرانی «مردی در میدان» تئودور روزولت را به او داد که بیشتر در مورد نادیده گرفتن سر و صداهای خارجی و تلاش برای عظمت، صرف نظر از نتیجه است.
اما بقیهاش؟ بله، ماندلا واقعاً همه را با استقبال از تیمهایی که پیراهن شماره ۶ اضافی پینار را پوشیده بودند، غافلگیر کرد. یک هواپیمای ۷۴۷ خطوط هوایی آفریقای جنوبی قبل از شروع بازی دو بار با نوشته «موفق باشید بوکه» (به زبان آفریقایی به معنی بوکس) در زیر آن، در زمین بازی غوغا کرد و پینار دو جمله پس از بازی را که هیچ فیلمنامهنویسی نمیتوانست بهتر از آن بنویسد، بیان کرد.
در پاسخ به سوال خبرنگار کنار زمین که پرسید بازی در مقابل جمعیت انبوه آن روز در ورزشگاه الیس پارک ژوهانسبورگ چگونه بود، پینار با گفتن این جمله او را اصلاح کرد: «ما ۶۰ هزار هوادار پشت سرمان نداشتیم - ما ۴۳ میلیون آفریقای جنوبی داشتیم.»
و سپس، وقتی ماندلا جام را به او داد و گفت: «فرانسوا، از کاری که برای کشورمان انجام دادهاید بسیار سپاسگزاریم»، او پاسخ داد: «نه، از شما متشکرم، آقای رئیس جمهور، از کاری که برای کشورمان انجام دادهاید.»

تیم آفریقای جنوبی در سال ۱۹۹۵ تنها یک بازیکن غیر سفیدپوست به نام چستر ویلیامز داشت، اما وقتی آنها در سال ۲۰۰۷ دومین جام جهانی راگبی این کشور را بردند، شش بازیکن در تیم و دو بازیکن در ترکیب اصلی بودند، از جمله برایان هابانا که در فینال ۱۹۹۵ به عنوان یک هوادار ۱۲ ساله حضور داشت. برای برخی، این سرعت تغییر برای کشوری که طبق سرشماری سال ۲۰۲۲، سفیدپوستان کمی بیش از هفت درصد از جمعیت آن را تشکیل میدهند، به اندازه کافی سریع نبود.
اما تغییر واقعی و غیرساختگی در راه بود. و نسل جدیدی از قهرمانان برنده جام جهانی، این تغییر را بیش از پیش تقویت میکردند.
دلپورت میگوید: «تیمهای (اسپرینگباکس) این روزها بر اساس شایستگی انتخاب میشوند.» «همیشه چند سیاستمدار وجود خواهند داشت که در مورد آمار جمعیتی صحبت کنند، اما بازیکنانی که الان میآیند از سنین پایین در معرض راگبی خوب، تغذیه خوب و مربیگری خوب قرار گرفتهاند. همه در شرایط برابر بازی میکنند.»
«این موضوع از اواخر دهه ۹۰ و اوایل دهه ۲۰۰۰ شروع شد، زمانی که مدارس مختلطتر شدند. در برخی مناطق، ترکیب نژادی به این معنی است که مدارس بیشتر سفیدپوست و بیشتر سیاهپوست خواهند بود، اما مدارس برتر راگبی بسیار متنوع هستند.»
آدامز موافق است.
او میگوید: «فشار سیاسی بزرگ برای یکپارچهسازی تیم پس از سال ۱۹۹۵ آغاز شد و زمان برد. اما من میگویم هر بازیکنی که در بیش از ۱۰ سال گذشته برای اسپرینگباکس انتخاب شده، بر اساس شایستگی در آنجا بوده است. ما به روش صحیحی تغییر کردهایم.»
از نظر استرانسکی، هم راز موفقیت آفریقای جنوبی به عنوان یک ملت راگبی و هم تبدیل شدن اسپرینگباکس به تیمی که واقعاً نماینده آفریقای جنوبی است، همین مدارس هستند.
او میگوید: «فکر نمیکنم دیگر بتوان درباره «مدارس سفیدپوستان» صحبت کرد. مدارس سفیدپوستان وجود ندارند، آنها کاملاً یکپارچه هستند. خب، برخی از آنها مبتنی بر زبان خواهند بود، بنابراین برخی مدارس آفریکانس را خواهید یافت که در آنها بچههای سیاهپوست زیادی نخواهند بود. و سپس مدارس آفریقاییزبان بدون بچههای سفیدپوست وجود خواهند داشت. اما اگر به مدارسی که راگبی دانشآموزان را در این کشور هدایت میکنند نگاه کنید، همه آنها کاملاً چند نژادی هستند.»
|