به نام خدا
.
قالب: غزل
.
سرودن از تو بر من نیک و زیبا چون نماز است
تو را دیدن به نزدم واجب است و چون نیاز است
.
بیا چیزی بگو دروازه های نور بگْشا
صدایت همچو باران در خیابان دلنواز است
.
ز زلفت میتوانم صد غزل گویم نگارا
که هر تارش ببینی پر ز اسرار و ز راز است
.
بیا خورشید من در تارِ شب های دلم باش
که بی تو صبح بی معنا شود ، شب ها دراز است
.
تو هر کاری که کردی با دلم را کن فراموش
که هر کاری کنی در قلبِ من ره بر تو باز است
.
تو باشی هر خرابه میشود بر من بهشتی
نباشی قصر شاهی هم برایم جان گداز است
.
تو گر بینی ورایِ جسم خاکی را پری رو
ببینی عشقِ تو در کوه این دل بر فراز است
.
اگرچه نیک و زیبا نیست این اشعار ماکان
ولی از عشق باشد هر سخن ، حرفی مُجاز است
.