به نام خدا
قالب:غزل
وزن: بحر رجز مثمن سالم
.
تاریک میگردد سحر جایی که شب سلطان شود
مسکوت ماند حرف دل ، جایی که حق زندان شود
.
از اشک دریا میشود ، هرکس که او آگه تر است
معشوق شادی میکند ، گر خون ما باران شود
.
گرگ هوس را از دلم ، یک عمر بیرون کردهام
حالا بگو یک راه حل ، گر گرگ دل چوپان شود
.
آدم شدن در عصر ما ، کاری است بس سخت و شگرف
انسان که حیوان میکشد ، روزی خودش حیوان شود
.
این روز ها در شهر ما ، هرکس خودش قاضی شده
باید هراسید از همه ، حرف بشر میزان شود
.
افسوس در صحرای دل ، شادی فقط باشد سراب
دردا که در این روز ها ، تزویر ما قرآن شود
.
در روزگار جاهلی ، هر شخص فکر خویش است
اینگونه رویای بشر ، یک خانه ، قرصی نان شود
.
ماکان اگر شعری بگوید اینچنین حیرت نکن
باشد غزل بر درد ما ، اندوهِ دل ، پایان شود
.