طرفداری | در سی و چهارمین قسمت از کتاب رود گولیت، به مبحث داوری در مسابقات فوتبال پرداختیم و جوانبی را از نظر گذراندیم، که شاید کمتر به آنها توجه شده بود. این قسمت نیز، همین ماجرا را پیش میبریم.
طرز رفتار با داور
داوران اهل جنوب اروپا معمولاً مغرور هستند؛ بنابراین هیچ فایدهای ندارد که با آنها مخالفت کنید. هرگز سر داور اهل جنوب اروپا فریاد نزنید یا در حین اعتراض، حرکات شدید بدنی انجام ندهید تا توضیح دهید که تصمیمش اشتباه بوده است. تا زمانی که در ملأعام به او بیاحترامی نکنید، از یک اعتراض معمولی ناراحت نخواهد شد. داوران به شکایتها عادت دارند، اما حتی فکر ناسزا گفتن را هم از سرتان بیرون کنید. داوران جنوب اروپا فروتنی را تحسین میکنند، بنابراین کمی خودتان را کوچکتر نشان دهید، کمی خم شوید و دستهایتان را جلوی بدنتان جمع کنید.
بازیکنان ایتالیایی دقیقاً همین کار را میکنند؛ در حالی که میتوانند آنچنان غر بزنند و انتقاد کنند که انگار جانشان به آن وابسته است. داوران اسپانیایی هم مشابه همین رفتار را دارند. در انگلیس بازیکنان بلافاصله شروع میکنند به گفتن «تو فلان...» و «تو بهمان...». داوران انگلیسی این حرفها را نادیده میگیرند، اما هرگز سعی نکنید از چنین زبانی برای یک داور اسپانیایی یا ایتالیایی استفاده کنید.
انگلیسیها ذاتاً با شبیهسازی مشکل دارند. اگر فقط یک تکل خشن به بازیکنی بزنید، یک داور انگلیسی به شما میگوید «ادامه بده» و با حرکت دایرهوار دست نشان میدهد که توپ را زدهاید، نه بازیکن را. اما اگر روی زمین دراز بکشید و نمایشی از آسیبدیدگی راه بیندازید، فوراً کارت زرد میگیرید؛ چون هم داور را گول میزنید و هم حریف را، و داورها از این متنفرند.
تمام اینها برمیگردد به تفاوتهای فرهنگی بین اروپای غربی و جنوبی. اگر وارد محوطهٔ جریمه شوید، به عمد دنبال برخورد با مدافع بگردید و بعد شروع کنید به غلت زدن روی زمین تا پنالتی بگیرید، انگلیسیها شما را یک «حقهباز» میدانند، اما یک ایتالیایی اسمش را میگذارد: «Furbo» یعنی «زیرکی».
دیدن اینکه بازیکنان چطور خودشان را با فرهنگ یکدیگر تطبیق میدهند، جالب است. در لیگ برتر، اسپانیاییها، ایتالیاییها و آلمانیها معمولاً نسبت به چیزی که در کشور خودشان انجام میدادند، کمتر شیرجه میزنند. در مقابل، بازیکنان انگلیسی وقتی در لیگ قهرمانان یا لیگ اروپا بازی میکنند، خیلی زود یاد میگیرند چطور شیرجه بزنند.
بدترین دایو های دنیای فوتبال
تأثیرگذاری بر داوران
داوران تحت فشار عظیمی قرار دارند و اغلب عصبی هم هستند. بازیکنان، مربیان، هواداران، رسانهها و بینندگان تلویزیونی، همه قضاوت آنها را تماشا میکنند. داوران برخلاف بازیکنانی که میتوانند روز بد خود را پشت عملکرد تیم پنهان کنند، جایی برای پنهان شدن ندارند. همه میدانند که یک داور هرگز نمیتواند همه چیز را ببیند، چون او هم یک انسان است... اما اگر واقعاً نمیخواهید که داور همه چیز را ببیند، باید دست به کار شوید و او را هدایت کنید و تحت تأثیر قرار دهید.
کمتر کسی میتوانست این کار را به خوبی روی کین انجام دهد.
من خودم تقریباً هیچوقت به داور اعتراض نمیکردم؛ حتی اگر تصمیمش اشتباه بود. پیش از شروع بازی، با او مکالمهای دوستانه آغاز میکردم تا احساس راحتی کند. میگفتم که امیدوارم بازی خوبی بشود. یک لبخند، یک تماس چشمی، همه بخشی از همان تأثیرگذاری است. جامعهٔ داوران هم قدردان حمایت علنی من بودند. البته امیدوار بودم در این فرآیند، اگر لازم شد، داور کمی به نفع تیم من سوت بزند.
فقط یک داور ایتالیایی به اسم روزاریو لو بلو بود که واقعاً برایم غیرقابل تحمل بود. او همیشه برای ما در میلان، روز سختی را رقم میزد؛ واقعاً اینگونه بود. در بازی مقابل ورونا، چهار کارت قرمز به ما نشان داد: مارکو فن باستن، فرانک رایکارد، «بیلی» کوستاکورتا و مربی تیم آریگو ساکی. ما فقط از او پرسیدیم: «داور، داری چیکار میکنی؟» همگی حس میکردیم چیزی درست نیست.
بعدتر مشخص شد که لو بلو واقعاً به میلان حس خوبی نداشت. پس از آن، دیگر هیچوقت برای ما سوت نزد. تا قبل از آن هم مرتب برای سختترین بازیهای ما انتخاب میشد. نه اینکه تفاوتی ایجاد کند، چون حتی قبل از او هم ما بازیهای راحتی نداشتیم، اما او اوضاع را از چیزی که بود هم سختتر میکرد.
به نظر من، قانون طلایی برای هر داور این است: هرچه کمتر دیده شود، بهتر است. آن داورهای خودنمایی که مدام سوت میزنند تا در کادر دوربین باشند، به پایان موفق کار خود در یک بازی فکر نمیکنند. از طرف دیگر، بازیکنان هم میتوانند واقعاً آزاردهنده باشند. بعضیها حتی قوانین بازی را نمیدانند یا عمداً آنها را زیر پا میگذارند. از نظر من، در این حالت باید جریمه شوند.
واکنش سنجیده چیزی نیست که همهٔ مربیان داشته باشند. مربیانی مثل سر الکس فرگوسن، آرسن ونگر و به ویژه ژوزه مورینیو، از یک هفته قبل از بازی شروع میکنند به تأثیر گذاشتن روی داور: «این داور هیچوقت برای ما پنالتی نمیگیرد» یا «فلان بازیکن حریف همیشه شیرجه میزند» و از این قبیل «راهنماییهای خیرخواهانه» برای داور. گاهی جواب میدهد، اما به همان اندازه هم ممکن است نتیجه معکوس بدهد. این در مورد بازیکنانی که نمیتوانند دست از اعتراض بردارند هم صادق است.
به یاد داشته باشید: داوران هم وقتی به خانه میروند، برنامههایی مثل «مچ آف د دی» را تماشا میکنند و میبینند که بازیکنان چطور دیگران را تحریک میکنند و دست به اغراق میزنند. برای مثال، دیگو کوستا از چلسی، در یک بازی مقابل اورتون قصد داشت بازیکنی را گاز بگیرد، اما در آخرین لحظه منصرف شد. با این حال، همین کافی بود که داور او را اخراج کند؛ زیرا قصد او برای همه آشکار بود. البته طبیعی است که یک بازیکن به چنین تصمیمی اعتراض کند و حق هم دارد. در شرایط مشکوک، داوران باید بر اساس وجدان خود عمل کنند.
اگر داوران همیشه نگران تمسخر شدن در چشم مردم یک کشور نبودند، زندگی برای آنها آسانتر میشد. ایتالیاییها و آرژانتینیها استاد فریب دادن داوران هستند. وقتی در مقابل آنها یک ضربهٔ کرنر به دست میآورید، بازیکن حریف شما را محکم میگیرد و داور کاری نمیکند. اما اگر شما، به عنوان یک بازیکن خارجی، کسی را بگیرید، بلافاصله خطا و پنالتی گرفته میشود. در ایتالیا، این ترفندهای هوشمندانه از لحظهٔ ورود شما به زمین شروع میشود و هیچ شرمساریای در کار نیست: اشاره به داور، هل دادن، نیشگون گرفتن، لگد زدن به پا، ضربه زدن به قوزک پا، کشیدن پیراهن و غیره. همهٔ اینها فوربو (زیرکی) است.
تمارض های جالب در دنیای فوتبال
باشگاهها نیز به همین اندازه مقصر هستند. یک حقهٔ نسبتاً بیضرر، دستکاری در زمان شروع بازی است. بازیهای همزمان میلان و ناپولی همیشه در یک روز یکشنبه و در ساعت دو و نیم بعد از ظهر برگزار میشد. اما برای ناپولی، چند دقیقه دیرتر شروع کردن بازی امری عادی بود. آنها به سادگی شروع بازی را به تأخیر میانداختند؛ مثلاً کسی هنوز در حمام بود، یا کفش نامناسبی پوشیده بود، یا پیراهن اشتباهی تنش بود. شاید هم کسی در رختکن مشغول بستن بانداژ بود. آنها از هر ترفندی استفاده میکردند. از نظر من این کار خندهدار بود و دلیلشان را درک میکردم. این کمدی بخشی از نمایش بود. اگر ما برنده میشدیم، تأخیری که آنها در شروع بازی داشتند فرقی نمیکرد. اما اگر نه، باید چند دقیقهٔ پرتنش برای شنیدن نتیجهٔ بازی ناپولی منتظر میماندیم. به هر حال، در آن لحظات پایانی ممکن بود هر اتفاقی بیفتد!
در اسپانیا نیز چند حقه بلد بودند. به یاد میآورم که در نوامبر ۱۹۸۷ با میلان برای یک بازی در دور دوم جام یوفا به مصاف اسپانیول در بارسلون رفتیم. آن روز تماماً باران باریده بود، اما با این حال زمین ورزشگاه ساریا قابل بازی کردن بود. پس از گرم کردن به رختکن بازگشتیم و منتظر ماندیم تا برای شروع بازی بیرون بیاییم. وقتی به زمین برگشتیم، زمین کاملاً خیس بود. «چه اتفاقی افتاده بود؟».
در این فاصله، کارکنان اسپانیول زمین را با یک آبپاش خیس کرده بودند. این کار، بازی کردنِ فوتبالی ماهرانه را بسیار دشوار میکرد. من بعد از گرم کردن، استوکهایم را عوض کرده بودم که البته برای باله رقصیدن روی آب مناسب نبودند! ما درون زمین لیز میخوردیم و این اتفاق به خصوص برای من با پاهای بلندم رخ میداد. ما باید باخت ۲-۰ در بازی اول را جبران میکردیم، اما حالا دیگر شانسی برای این کار نداشتیم. یک بازی هوشمندانه و موذیانه از طرف اسپانیول بود که آنها را به دور بعد رساند. حالا با نگاهی به گذشته، میتوانم جنبهٔ بامزهاش را ببینم. اگر قوی نیستی، زیرک باش.
امروزه، چنین کارهایی ممنوع شده است و یوفا کنترل بسیار بیشتری اعمال میکند. در آن زمان، باشگاهها خودشان مسابقات را سازماندهی میکردند؛ اما حالا این یوفاست که مسئولیت امور اداری را بر عهده دارد، یا همه چیز زیر نظر یوفا و با حضور ناظران رسمی انجام میشود. حالا دیگر باشگاه برگزار کننده، ورزشگاه را در شب مسابقه مدیریت نمیکند، بلکه این وظیفه بر عهدهٔ یوفاست و این روند بسیار بهتر انجام میشود. در حال حاضر، جایی برای این کارهای مضحک وجود ندارد.
شیرجه زدن یا نزدن؟
مقابله با شیرجه زدن بسیار دشوار است، زیرا تاکتیکی بسیار مؤثر است. در فصل ۱۶-۲۰۱۵، کریستین بنتکهٔ بلژیکی در آخرین دقایق بازیِ خارج از خانهٔ لیورپول مقابل کریستال پالاس، که نتیجه یک-یک بود، خودش را زمین انداخت. او یک پنالتی به دست آورد و خودش آن را گل کرد تا نتیجه ۲-۱ شود. جیمی واردی نیز کاری مشابه در بازی مقابل آرسنال انجام داد و یک پنالتی به دست آورد. در حالی که بنتکه روی هوا شیرجه زد، واردی دستکم موفق شد پایش را به پای حریف برساند و کمی تماس فیزیکی ایجاد کند. او به دنبال تماس بود و آن را پیدا کرد.
اگرچه این کار هوشمندانه بود، اما کوتهبینانه نیز بود. واردی _ اتفاقاً لسترسیتی آن بازی را باخت _ و بنتکه در برنامههای تلویزیونی و مطبوعات مورد انتقاد شدید قرار گرفتند. طرفداران انگلیسی از این کارها خوششان نمیآید و برای هفتهها، هرگاه این دو بازیکن به ورزشگاههای تیمهای دیگر میرفتند، با هر بار لمس توپ توسط آنها، صدای سوت هواداران به نشانهٔ یادآوری اشتباهشان بلند میشد. این اتفاق، یادآوری خوبی برای داور بازی نیز بود، چرا که آنها همکارانش را احمق جلوه داده بودند.
در حالی که هواداران انگلیسی هرگز از یادآوری این موضوع که بازیکنان خارجی دوست دارند شیرجه بزنند خسته نمیشوند، حالا دیگر میدانیم که واردی، رونی و اشلی یانگ نیز در این کار مهارت دارند.
با این حال، هر شیرجهای، شیرجه نیست. زیرا برخی از بازیکنان در فوتبال حرفهای آنقدر خوب و بااستعداد هستند که دقیقاً میدانند چه کاری انجام میدهند. البته آنها هم اشتباه میکنند، اما معمولاً یک ایده پشت تلاششان وجود دارد.
مثلاً من دریبل میزنم و از حریفم که تکل زده است، عبور میکنم. برای اینکه قوزک پایم نشکند، از روی او میپرم. هر حرکت بدنم کاملاً تحت کنترل است _ بیدلیل نیست که هر روز تمرین میکنیم _ و میدانم چگونه فرود خواهم آمد. تنها مشکل این است که تماس من با توپ بر این اساس بود که تکلی زده نشده است؛ بنابراین، دیگر با همان سرعتی که توپ حرکت میکند، نمیدوم. در واقع، احتمالاً دیگر نمیتوانم به توپ برسم.
چه باید بکنم؟ به زمین میافتم، وگرنه برتریام را نسبت به بازیکنی که همین حالا از او عبور کردم، از دست میدهم. در واقع، این یک شیرجه است. اما چارهٔ دیگری دارم؟ باید از قوزک پاهایم محافظت کنم یا به بیمارستان بروم؟ انتخاب آسانی است. به عبارت ساده: برای حفظ برتری و جلوگیری از مصدومیت شدید، به زمین میافتم.
آیا این یک شیرجه است؟ بستگی دارد. خودِ تکل یک خطا بود: من با پریدن از برخورد اجتناب کردم، بنابراین خطای واقعی رخ نداد و در نتیجه، شیرجهٔ من مجازات میشود... چه بازیکن حریف به من دست بزند یا نه، در هر صورت من توپ را از دست دادهام و بنابراین حرکت بازیکن دیگر به هدفش رسیده است. اما داوری که هرگز در آن سطح بازی نکرده است، این مسائل را نمیبیند؛ هواداران و رسانهها هم همینطور. این امر منجر به سوءتفاهم و بحث میشود.
این تنها یک مثال است، اما دهها مورد دیگر وجود دارد. ناعادلانه است؟ بله، اما تصور اینکه میتوان شیرجه زدن را کاملاً ممنوع کرد، خیالی واهی است.
تمارض های با مزه و برتر در فوتبال
فوتبال عادلانه نیست
اینکه اشتباهات داوری بخشی از جذابیت فوتبال است، چیزی نیست که بتوانید به یک آمریکایی بگویید که عموماً تماشای ورزشهای سنتی آمریکایی را ترجیح میدهد. آمریکاییها فوتبال را ناعادلانهترین ورزش میدانند. در ایالات متحده آنها دوست دارند ورزش را منطقی تحلیل کنند، بنابراین به جمعآوری حقایق و آمار علاقه دارند. در حالی که ما، نقصها و ایرادها را بخشی از جذابیت فوتبال میدانیم. فوتبال مجموعهای از اشتباهات است. اگر هیچ کس اشتباه نکند، هیچ اتفاقی نمیافتد. اینکه بیعدالتی بر بازی حاکم است، یکی از دلایلی است که فوتبال را جذاب میکند. واضح است: فوتبال عادلانه نیست. اگر بیش از حد به اشتباهات و بیعدالتی اهمیت میدهید، شاید فوتبال بازی مناسبی برای شما نباشد. باید بپذیرید که گاهی اوقات تصمیمات به نفع شماست و گاهی اوقات به ضررتان.
گذشته از تفسیرهای متفاوتی که حتی با وجود داور ویدئویی وجود دارد، من فوتبال را همانطور که هست میپذیرم. بهعنوان یک بازیکن نیز همین رویکرد را داشتم. داوران هرگز از من آزاری ندیدند. هرگز خشمگین نشدم یا عصبی نشدم که اصرار کنم که حق با من است و آنها اشتباه میکنند. البته مواقعی بود که میگفتم: «این را ندیدی؟ باورنکردنی است.» اما در نهایت، باید در چارچوبی که داور تعیین میکند بازی کنید و کمی بیعدالتی بخشی از بازی است.
درک این موضوع برای آمریکاییها دشوار است؛ اما انگلیسیها بلافاصله آن را میفهمند. اگر من بگویم یک خطا مستحق کارت قرمز بود، آنها میگویند: «او کارت زرد داد، از چه صحبت میکنی؟» سپس اگر بپرسم: «در اروپا چه اتفاقی میافتاد؟» پاسخ میدهند: «خب، آنجا قرمز میداد».
برخی ادعا میکنند که باشگاههای بزرگ مانند آژاکس، فاینورد، آیندهوون، منچستریونایتد، لیورپول، رئال مادرید، بارسلونا، بایرن مونیخ، یوونتوس و سایر باشگاههای بزرگ اغلب داور را در کنار خود دارند. ممکن است برخی داوران در مواجهه با شهرت، محیط و جو یک باشگاه برتر اروپایی، نوعی ترس ناخودآگاه را تجربه کنند. بهعنوان یک داور باید در برابر این شرایط مصون باشید، اما اجرای آن در عمل دشوار است. با این حال، من معتقد نیستم که هیچ داور حرفهای با این قصد که به یک باشگاه ممتاز برتری بدهد، به زمین میرود.
علاوه بر این، قبل از اینکه شکایت کنید، فراموش نکنید که یک تیم هجومی همیشه شانس بیشتری برای مجازات نشدن نسبت به یک تیم تدافعی دارد؛ صرفاً به دلیل قسمتی از زمین که صحنهٔ مورد بحث اتفاق افتاده است.
پایان فصل دهم