طرفداری | در سی و سومین قسمت از کتاب رود گولیت، به ضعف در تصمیمگیری در سطوح پایه، به ویژه در دو کشور هلند و انگلیس پرداختیم. پس از پرداختن به بازیکنپروری، حالا به جنبهٔ دیگری از فوتبال میرسیم که تا به حال در این کتاب به آن اشارهای نشده بود: داوری.
تکنیک، فیزیک و تاکتیکها
تکنیک باید نخستین اولویت هر بازیکنی باشد. بینش تاکتیکی نسبت به سیستمهای مختلف، از طریق کار کردن روی آنها در تمرینات به دست میآید. بازیکن یاد میگیرد که خودش را وفق دهد. برای هر بازیکن، رشد تکنیکی باید از همان لحظهای که فوتبال بازی میکند، در اولویت باشد. به همین دلیل، باید به بچههایی که بین شش تا دوازده سال دارند اجازه داد آزادانه بازی کنند، بگذاریم خودشان تلاش کنند و راه حل پیدا کنند، فقط گهگاهی چند توصیه داشته باشیم و بگذاریم بقیهاش را خودشان کشف کنند. تاکتیکها برای مراحل بعدی هستند؛ دست کم برای کسانی که بر تکنیک مسلط شدهاند، چرا که در غیر این صورت درک آنها دشوارتر میشود.
در هلند، به لحاظ تکنیکهای کاربردی به رکود رسیدهایم و شاید حتی در فوتبال پایه پسرفت کردهایم. یاد گرفتن دریبل یا هزارتا روپایی زدن خوب است، اما در مسابقه، مسئلهٔ اصلی تکنیکهای پایه است: دریافت توپ، کنترل آن و پاس دادن با سرعت مناسب و با پای درست. متأسفانه ما در هلند بیش از حد غرق در بازی موقعیتی شدهایم. این نوع بازی از بیرون زیبا به نظر میرسد، اما بدون تکنیک پایهٔ کافی و بدون قوای فیزیکی، هرگز در رقابتهای بینالمللیِ سطح بالا به جایی نمیرسید.
کاملاً مشهود است که در میان بازیکنانِ واقعاً سطح بالا، تعادلی میان تکنیک، تاکتیک و قوای فیزیکی وجود دارد. مسی قدکوتاه اما قوی است، تکنیک فوقالعادهای دارد و میتواند در هر سیستمی بازی کند؛ چه در بارسلونا و چه در تیم ملی آرژانتین. لوئیس سوارز مانند یک گاو نر قوی است و تکنیکی نامتعارف دارد، اما اصلاً تصادفی نیست که همیشه از هر شرایطی همراه با توپ بیرون میآید.
زلاتان ابراهیموویچ هم بازیکنی است که تقریباً همهچیز را از مادر طبیعت به ارث برده است. قدرت بدنیاش برای یک مهاجم اهمیت کلیدی دارد و همچنین مجموعهای شگفتانگیز از مهارتهای تکنیکی را در اختیار دارد. با وجود قدرت فیزیکیاش، تکنیک همچنان اولویت اوست. مسی و ابراهیموویچ از لحاظ فیزیکی کاملاً متضادند، اما آنچه هر دوی آنها دارند، تکنیکی منحصر به فرد است.
مهارت های تکنیکی برتر زلاتان ابراهیموویچ در لیگ قهرمانان اروپا / فیلم
فیزیک بازیکن حرفهای فوتبال در سطوح بالا، طی سی سال گذشته تغییر کرده است. زمانی باید درشت اندام و نیرومند میبودید، اما امروزه بازیکنان بهویژه در میانهٔ میدان، اغلب کوتاهقامت، چابک و انفجاری هستند. قدرت این بازیکنان کوتاهقد کاملاً محسوس است. بازی هم تغییر کرده است. همانطور که رویکرد داوران نیز تغییر کرده.
بازیکنان بسیار بیشتر از گذشته محافظت میشوند: کوچکترین تخطی باعث به صدا در آمدن سوت داور میشود. از سوی دیگر، بازیکنان میدانند که دوربینها دائماً آنها را زیر نظر دارند، بنابراین دیگر نمیتوانند به راحتی به حریف لگد بزنند. زمانی در کشورهایی مثل ایتالیا و اسپانیا، یورش بردن به مهاجمان امری عادی بود. اما حالا دوربینها، از آنها محافظت میکنند. این محافظت، فضایی برای نوع جدیدی از بازیکن فراهم کرده است.
یک مثال خوب، آندرس اینیستاست. واقعاً عالی است که میبینیم بدون حتی یک خراش، از نبرد با بازیکنان حریف بیرون میآید! اگر من چنین کاری میکردم، بهویژه در مقابل کسی مثل مارکو فن باستن، یک تکل بی ملاحظه روی مچ پایم میرفت! امروزه میتوانید بدون نگرانی، درون زمین جولان بدهید. به باور من، این تغییر بزرگی در فوتبال است.
این یک تغییر مثبت است، زیرا من طرفدار روشهای جلوگیری فیزیکی از نفوذ حریف نیستم. به نظرم این موضوع باید مثل انگلیس، در هلند بیشتر مورد توجه قرار بگیرد؛ در آن کشور، داوران بهخاطر هر برخورد فیزیکی، سوت نمیزنند.
داوران و فرهنگ فوتبال
داوران تا حدی تعیین کنندهٔ سطح هر بازی هستند؛ همچنین روی توسعهٔ مهارتهای بازیکنان موثرند. در هلند داوران بهطرزی پنالتی اعلام میکنند، که انگار برخورد فیزیکی یک تابو است. نمایندگان هلند در مسابقات باشگاهی اروپا، خیلی زود پی میبرند که آنجا خبری از این داستانها نیست و زیر ضربات حریفان خرد میشوند.
اگر مثل یک داور فوتسال روی زمین چمن باشی، آن هم روی آن چمنهای مصنوعی بد ترکیب، این هیچ منفعتی به توسعهٔ بازیکنان نمیرساند و حتی باعث میشود بیش از قبل، از بقیه عقب بیفتی. البته حالا این فرایند در هلند هم آغاز شده است. با مجاز دانستن اندکی تماس فیزیکی بیشتر، داوران میتوانند به باشگاهها و بازیکنان کمک کنند که در رقابتهای بین المللی، حرف بیشتری برای گفتن داشته باشند.
در انگلستان، همه چیز فرق دارد. آنجا، برخوردهای فیزیکی بخشی از بازیاند _ هرچند داوران انگلیسی اغلب از آن سوی بام میافتند و میزان آزادی داده شده به بازیکنان در نبردهای یک به یک بیش از حد است _ تکلهایشان طوری است که با تماشای صحنه آهستهاش بدن آدم میلرزد. وقتی باشگاههای انگلیسی به اروپا میآیند، مدام جریمه میشوند، چون داوران در آن سطح به مراتب کمتر از همتایان بریتانیاییشان مدارا میکنند.
وقتی بازیکنان خارجی برای اولینبار در لیگ برتر انگلیس وارد زمین میشوند، مجذوب فضای باشکوه و سرعت بالای بازی میشوند، اما خشونت فیزیکی مسابقه برایشان شوکآور است.
وقتی دیدیه دروگبا از المپیک مارسی به چلسی آمد، با آنکه هیکل درشتی داشت و از نظر بدنی قدرتمند بود، از شدت فیزیکی بازی شگفتزده شد. او در لیگ فرانسه تربیت شده بود و با کوچکترین تماس زمین میافتاد، اما در انگلستان هیچ داوری برایش سوت نمیزد و همین باعث اعتراضهای اغراقآمیز او شد. جان تری، کاپیتان چلسی، خیلی زود او را کنار کشید و با لحنی جدی از او خواست شیرجه زدن را کنار بگذارد و کمتر زمین بیفتد: «وگرنه اینجا، توی لیگ برتر، به هیچجا نمیرسی رفیق».
دروگبا آن درس را جدی گرفت. بهجای افتادن، بلند میشد و به استقبال چالش بعدی میرفت؛ و نتیجهاش این بود که یکی از محبوبترین بازیکنان خارجی تاریخ لیگ برتر شد. فکر میکنم تنها کسی که به اندازهٔ او محبوب شد، اریک کانتونا بود. میزان پیشرفت دروگبا _ کنترل مهارتهایش و درکش از بازی _ در آن فصلی که چلسی قهرمان لیگ قهرمانان شد، کاملاً مشهود بود. در لیگ برتر، دروگبای فیزیکی بازی میکرد، اما در مسابقات اروپایی دوباره تبدیل میشد به همان دروگبای فرانسوی.
ویدیو؛ تمامی گل های دیدیه دروگبا با پیراهن چلسی
هر وقت تیمش به دردسر میافتاد، یا میخواست امتیازی بگیرد، جعبهٔ حقههایش را باز میکرد و داوران اروپایی هم هر بار فریب میخوردند. در نیمهنهایی مقابل بارسلونا و فینال مقابل بایرن در مونیخ در سال ۲۰۱۲، بیشتر از آنکه ایستاده باشد، روی زمین افتاده بود. و داورها مدام به نفع او سوت میزدند. یک داور انگلیسی هرگز چنین فرصتهایی به او نمیداد تا اینگونه بر جریان بازی تأثیر بگذارد.
با این حال، در استمفوردبریج گل برتری مقابل بارسا را زد، در دقیقهٔ ۸۸ فینال در آلیانتس آرنا گل تساوی را زد و پنالتی قهرمانی را هم خودش به گل تبدیل کرد.
دیوانهبازی گاهی میتواند یک سلاح تاکتیکی باشد: برای اتلاف وقت، جلب حمایت هواداران، تأثیر بر داور، بر هم زدن ریتم تیم مقابل، یا کارت زرد گرفتن یا اخراج یار حریف. دومی _ یعنی فراهم کردن موجبات اخراج شدن یار حریف _ ناعادلانه است؛ اما خب، این قبیل حقههای حرفهای بخشی از راههای پیروزی در بازیها هستند. هواداران انگلیسی و هلندی آن را ننگ میدانند؛ ولی در جنوب اروپا، دست دور گردنت میاندازند و میگویند: «آفرین».
سرزنش کردن مداوم داور هم منصفانه نیست، چون داوران اغلب با دستورات متفاوتی وارد زمین میشوند. آنها این دستورات را اجرا میکنند، چون در غیر این صورت در مسیر پیشرفتشان قرار نمیگیرند و قضاوت در بازیهای بزرگ را از دست میدهند. این سیاست سختگیرانه، آزادی عمل را از آنها میگیرد تا بتوانند موقعیتها را بهصورت شخصی تفسیر کنند؛ حال آنکه همین رویکرد شخصی، میتواند جذابیت خاصی داشته باشد و بازیکنان هم اغلب آن را بیشتر تحسین میکنند. داشتن داوری با شخصیت بهتر از دیدن رباتی درون زمین است که همانقدر امکان دارد مرتکب اشتباه شود.
عقل سلیم
امروزه داوران بیش از گذشته در میدان دیده میشوند، هرچند این موضوع بیشتر به مسئلهٔ «تصویر» مربوط است. در تلویزیون، همهچیز بزرگتر به نظر میرسد. ممکن است شش یا حتی ده دوربین در اطراف زمین باشد تا همهچیز از تمام زوایا ثبت شود. زمین دیگر رازی ندارد و این کمی از جذابیت بازی میکاهد: بازیکنان، مربیان و هواداران راحتتر شکایت میکنند که فلان تصمیم ناعادلانه بوده، و همهٔ اینها کار داور را دشوارتر میکند.
واکنش داوران اغلب نشان میدهد که اهل کدام کشورند. برای من، مهمترین مسئله این است که بتوانی با داور بهطور عادی صحبت کنی. آنها نباید از گفتوگو بترسند. این موضوع در جنوب اروپا بیشتر مشکلساز است تا در غرب قاره. اما مهمتر از همه این است که داوران از عقل سلیم استفاده کنند.
پلی به گذشته - دومین قهرمانی بارسلونا در لیگ قهرمانان اروپا با برتری 2-1 مقابل آرسنال (17 می 2006) / فیلم
متأسفانه، این ویژگی اغلب در آنها دیده نمیشود. اگر در حال قضاوت فینال لیگ قهرمانان هستی و میخواهی تصمیمی بگیری که کل بازی را میکُشد، باید لحظهای صبر کنی و تا ده بشماری: اولویتهایت چیست؟ نمونهٔ خوبش فینال لیگ قهرمانان سال ۲۰۰۶ در استاد دو فرانس میان بارسلونا و آرسنال است. داور نروژی، ترژه هاگه، دید که ینس لمان، دروازهبان آرسنال، ساموئل اتوئو را بیرون از محوطهٔ جریمه سرنگون کرد. او منتظر نماند تا ببیند چه میشود؛ بلافاصله سوت زد، لمان را اخراج کرد و به بارسا یک ضربهٔ آزاد پشت محوطه داد. بیشک تصمیمی کاملاً مطابق با قوانین.
اما چیزی که از دستش رفت این بود که لودویک ژولی، که در ادامه به توپ رسید، خیلی راحت گل زد. اگر هاگه اجازه میداد بازی ادامه پیدا کند و گل بارسا ثبت میشد، دیگر نیازی به اخراج لمان نبود و یک کارت زرد کفایت میکرد. این همان چیزی است که از داوری با عقل سلیم انتظار دارم، نه آنکه در دقیقهٔ هجدهم مسابقهای را که میلیونها نفر در اروپا و فراتر از آن نشسته بودند تا تماشایش کنند، خراب کند. هاگه میتوانست تصمیمی عاقلانه بگیرد، بدون آنکه قوانین را زیر پا بگذارد، و در آن صورت همه حس میکردند عدالت برقرار شده است. میدانم که نمیتوان در مورد قوانین سلیقهای رفتار کرد، چون همانند سرسرهای لغزنده است، اما باید عقل سلیم را در اولویت قرار داد.