طرفداری | در سی و دومین قسمت از کتاب رود گولیت، به آشنایی بیشتر با برخی فرهنگهای فوتبالی پرداختیم. او بهطور ویژه، از دلایل ناکامی فوتبال ملی هلند در سالیان اخیر، برایمان گفت. حالا بحث را به سطح پایه، گسترش میدهیم.
برنامهریزی در سطح پایه
برنامههای آموزش فوتبال در ردههای پایه، بازتابی از فرهنگ فوتبالی هر کشور هستند. اگر در انگلستان، اسپانیا یا ایتالیا به تماشای یک مسابقه _ حتی در سطح آماتور یا ردههای سنی پایین _ بروید، خشونت، تعصب و میل به پیروزی را در هر لحظه خواهید دید. در این کشورها چیزی به نام «بازی دوستانه» به معنای واقعی وجود ندارد، زیرا بازی یعنی بردن، و این بردن، اولویت مطلق است. این بخشی از هویتشان است و از یک بازی صرفاً دوستانه، فراتر میرود. بازیهای تدارکاتی فرق دارند ولی در آنها هم، عنصر رقابت کردن به همان اندازه اهمیت دارد. اما در هلند، این ذهنیت غایب است.
هلند
پسرم، ماکسیم، در تیم B1 باشگاه آماتور AFC بازی میکند؛ تیمی که مقابل تیمهای پایه آژاکس، آیندهوون، آلکمار و فاینورد به میدان میرود. هر هفته کنار زمینهای رده پایهٔ فوتبال هلند هستم و باورنکردنی است که حتی در این سطح، ذهنیت برندهشدن تقریباً وجود ندارد؛ هیچ تلاشی برای بردن به هر قیمتی دیده نمیشود و باخت، فاجعه محسوب نمیگردد.
این خلأ ذهنیت برنده شدن، هم نتیجهٔ روشهای مربیگری، تمرین و استعدادیابی است و هم ناشی از داورانی که اجازه نمیدهند این میل به پیروزی در زمین بروز کند. منظورم این نیست که بازیکنان جوان باید وحشیانه بازی کنند یا با داور درگیر شوند. منظورم فقط آن شعلهٔ درونی برای بردن است. چیزی که در بازیکنانی مثل نایجل دی یانگ، یاپ استام و مارک فن بومل به وضوح میدیدیم. چنین عطشی برای بازی کردن در بالاترین سطح لازم است.
اکنون شعار این است: «باید بچهها را آموزش بدهیم و بازیکن بسازیم.» درست است، اما فوتبال تنها پاس دادن و جایگیری نیست. درگیری فیزیکی هم باید بخشی از تمرین باشد.
تمرینها باید با پاداش و تنبیه همراه باشد. وقتی در تمرینی مثل شوتزنی یا پاسکاری بازیکنی میبازد، باید جریمهای هرچند کوچک داشته باشد: یک دور اضافه بدود، ۱۰ شنا برود، یا یک هفته مسئول جمعکردن توپها باشد. اینها جزئیات کوچکی هستند که حتی روی کوچکترین بازیکن هم اثرگذار است. از طرف دیگر باید بازیکن برنده یا موفق، پاداش بگیرد.
مشکل اینجاست که استعداد در هلند کامل شکوفا نمیشود. اساس کار، در بازی کم است: نبرد، هیجان و عطش پیروزی. تمام چیزی که در کمپهای پایه میبینید، کپیهای تکراری از یک مدل است. این به خاطر نبود بازیهای خیابانی هم هست. ما در خیابان یاد گرفتیم: خودمان تیم انتخاب میکردیم، بهدنبال راهی برای بردن میگشتیم. حالا بچهها بیشتر وقتشان را پای موبایل و بازیهای رایانهای میگذرانند.
باید به بچهها اجازه داد تیم خودشان را انتخاب کنند یا در تمرین، شرایط متفاوتی ایجاد کرد. مثلاً به یک بازیکن اجازه بدهید سه بار توپ را لمس کند و ببینید چه میکند. امروزه همه تمرینات در یک یا دو ضرب خلاصه شده است. میخواهم ببینم وقتی هافبکی مجبور شود سه بار توپ را لمس کند و زیر فشار یار حریف دربارهٔ حفظ توپ و چرخش سریع فکر کند، چه میکند. این به بازیکنان یاد میدهد سریعتر عمل کنند، حریف را دور بزنند و با قوای جسمانی، خودشان را از شلوغیها خارج کنند.
هزاران حرکت میتوان پیاده کرد اما در زمینهای تمرین هلند، فقط پاس، پاس و پاس میبینید. یک بازی یکنواخت و خستهکننده که نتیجهای ندارد. چنین چیزی بسیار خسته کننده و قابل پیشبینی است.
اسپانیا
در اسپانیا، آکادمیهایی مثل لاماسیا (بارسلونا) سطح تمرینی بسیار بالایی دارند. تیم دوم بارسا در سطحی بازی میکند که فقط دو پله با فوتبال حرفهای فاصله دارد. در واقع هر از گاهی این بازیکنان، به تیم اصلی راه پیدا میکنند. هر اسپانیایی با افتخار میگوید که استعدادهایشان از همین آکادمی به تیم اول راه پیدا میکنند، اما اگر دقیق نگاه کنید، در دو سال اخیر استعداد تازهای بهجز سرجی روبرتو که گهگاه در لحظات کم اهمیتتر فرصت بازی پیدا کرده، از این سیستم بیرون نیامده است. از زمان مسی، اینیستا و بوسکتس، استعداد ویژهای در حد کسی که جریان بازی را تغییر بدهد، از آکادمی بارسلونا ظهور نکرده است.
برترین گل های لاماسیا در فصل 2021/22
انگلستان
در انگلستان هم مشکل دیگری وجود دارد: کمتوجهی به پرورش بازیکنان تکنیکی. بازیکنانی که با درک بازی و مهارت فردی بتوانند سرنوشت مسابقه را عوض کنند، کم هستند.
به هافبکهای وسط تیمهای بزرگ نگاه کنید: به ندرت یک انگلیسی در نقش بازیساز میبینید. آنها درگیر نبردهای فیزیکی میشوند، اما فوتبال فقط نبرد تن به تن نیست. تا وقتی که توسعهٔ تکنیکی اولویت دوم یا سوم باشد، انگلیسیها نباید شکایت کنند که چرا ستون فقرات تیمهای موفق لیگ برتر، بازیکنان خارجی هستند.
کافی است به دروازهبانهای تیمهای بزرگ نگاه کنید: منچسترسیتی، چلسی، لیورپول، آرسنال، تاتنهام و منچستریونایتد، همه از دروازهبان خارجی استفاده میکنند. این در حالی است که انگلستان مهد دروازهبانهای بزرگ بوده است: گوردون بنکس، پیتر شیلتون، ری کلمنس و دیوید سیمن.
اگر در مورد هافبکهای دفاعی و هجومی و مهاجمان هم فهرستی تهیه کنیم، به همان نتیجه میرسیم: بازیکنان انگلیسی در پستهای کلیدی لیگ برتر بهطور جدی کم تعداد هستند. در حالی که هنوز چند مدافع میانی انگلیسی وجود دارد، بازیکنان بومی بهویژه در تیمهای بزرگ لیگ برتر حضور کمرنگی دارند. این مشکل باید از برنامههای پایه حل شود.
یکی از راهحلهای هرچند دشوار، توافقی جمعی برای ایجاد سهمیهٔ حداقل تعداد بازیکن بومی در زمین است. اگر تنها به حضور آنها در فهرست تیم اکتفا شود، مثل امروز، تضمینی برای بازی کردنشان وجود ندارد. اگر چنین قانونی برای سه سال ادامه یابد، در نهایت شاهد شکوفایی تعداد زیادی بازیکن انگلیسی خواهیم بود که جایگزین بازیکنان خارجی متوسط و بیتأثیر میشوند.
متأسفانه فوتبال سطح اول انگلیس، صبر و حوصلهٔ چندانی در قبال بازیکنان جوان ندارد. انتظار دارند آنها از همان ابتدا آماده باشند، که این به دور از واقعیت است. حتی بازیکنان تازه وارد و بیتجربه هم فرصت زیادی ندارند: باید فوراً نتیجه بدهند، وگرنه کنار گذاشته میشوند.
منچستریونایتد را در نظر بگیرید؛ موجی از مصدومیتها باعث شد لوئی فن خال سراغ آکادمی جوانان باشگاه برود. به یکباره بازیکنان جوانی چون مارکوس رشفورد، جسی لینگارد و کامرون بورثویک جکسون پا به میدان گذاشتند. آیا فن خال این بازیکنان را برای تقویت آیندهٔ یونایتد و فوتبال انگلیس به میدان فرستاد؟ شاید، اما واقعیت این است که او ذاتاً به کار با بازیکنان جوان و انعطافپذیر علاقه دارد و در مقابل با بازیکنان با تجربه و جا افتاده، به مشکل میخورد.
در بارسلونا با ریوالدو و فیگو مشکل پیدا کرد، در بایرن مونیخ با ریبری، لوکا تونی و فن بومل درگیر شد و در منچستریونایتد هم رابطهاش با دی ماریا اصلاً خوب نبود.
با این حال، پرسش این است: آیا بازیکنان جوان میتوانند شما را به پیروزی برسانند؟ پاسخ از نظر من مثبت است، البته به شرطی که در کنار بازیکنان باتجربه قرار بگیرند. در منچستریونایتد، تعداد زیادی جوان بهطور همزمان در تیم قرار گرفتند و فشار لیگ برتر کار را برایشان سخت کرد. بازیهای فوتبال انگلیس، شدت بیشتری نسبت به هر جای دیگری در دنیا دارند.
باشگاههایی مانند چلسی و منچسترسیتی که باید فوراً نتیجه بگیرند، با وجود آکادمیهای بسیار قوی، باز هم ترجیح میدهند بازیکنان آماده و امتحان پس داده بخرند. گاهی به نظر میرسد انگار آنها جوانان را نه برای خودشان، بلکه برای دیگر باشگاهها تربیت میکنند. واقعاً حیف است، چون من دوست دارم کسی مثل روبن لوفتوس چیک، بیشتر برای چلسی بازی کند.
اولین گل بازیکنان آکادمی چلسی در لیگ برتر انگلیس
صبر، فاکتوری است که به ندرت در استمفوردبریج و اتحاد پیدا میکنید. این در حالی است که موفقیت همیشه به خریدهای گران وابسته نیست: کافی است به حضور لسترسیتی و تاتنهام در صدر جدول فصل 16-2015 نگاه کنیم.
فراهم کردن زمینه برای شکوفایی استعدادهای جوان
مشکل پرورش استعدادهای جوان در هلند این است که بازیکنان جوان به ندرت از کمک و راهنمایی همتیمیهای باتجربه برخوردار میشوند، زیرا بازیکنان برتر هلندی خیلی زود کشور را ترک میکنند و بازیکنان باتجربه نیز دیگر جذب باشگاههای بزرگ هلندی نمیشوند. آندرس گوارادوی مکزیکی، یک استثنا است. پس از آنکه دوران حرفهای او در اسپانیا، در باشگاههای دپورتیوو لاکرونیا و والنسیا، و در آلمان در بایرلورکوزن به انتها رسید، او در آیندهوون به شکلی خیرهکننده خود را دوباره احیا کرد و سطح بازیکنان و حتی مربیان را نیز ارتقا داد. به لطف او، آیندهوون توانست در فصل 16-2015 لیگ قهرمانان اروپا برای اولین بار در ۹ سال گذشته، پس از زمستان هم در رقابت باقی بماند.
علاوه بر این، درک کویت (بازیکن سابق لیورپول) در فاینورد و رون فلار (بازیکن سابق استون ویلا) در آلکمار حضور داشتند. در بسیاری از مواقع وقتی بازی تیمهای اردویژه را تماشا میکنید، در واقع انگار تیمهای جوانان ارتقا یافته را میبینید. از آنجا که بازیکنانی مانند گوارادو و کویت کمیاباند، بیشتر جوانان هنگام حرفهای شدن از حمایت لازم برخوردار نیستند. آنها باید خودشان مسیرشان را پیدا کنند، که این روند همیشه هموار نیست. این امر به خودی خود بد نیست، اما راه طولانیتر میشود و خطر گمراه شدن برخی از آنها وجود دارد.
در عین حال، من همچنان معتقدم که بسیاری از بازیکنان هلندی خیلی زود به باشگاههای خارجی میپیوندند. ترک زودهنگام هلند میتواند به آسانی دوران حرفهای یک بازیکن را نابود کند. بسیار بهتر است که آنها در لیگ هلند به بلوغ برسند، حتی اگر کیفیت این لیگ نسبت به بیست سال پیش کمتر شده باشد. جوانها وقتی به منچسترسیتی، بارسلونا، چلسی یا منچستریونایتد میروند، به ندرت فرصت بازی پیدا میکنند و سالهای حیاتی جوانی خود را با دو یا سه فصل ضعیف در باشگاههای بزرگ از دست میدهند. ناتان آکه، جفری بروما و کریم رکیک نمونههای بارز آن هستند.
مارکو فن خینکل را در نظر بگیرید که چلسی را انتخاب کرد، اما مسیرش را از راههای پر پیچوخم، از طریق میلان و استوک سیتی، با انتقال قرضی به آیندهوون و بازگشت دوباره به هلند پیدا کرد. جفری بروما و ناصر برازیت مسیر مشابهی را طی کردند و پس از سالها، از راهی غیرمستقیم دوباره به دستهٔ دوم هلند بازگشتند.
ناتان آکه قربانی انتقال زودهنگام خود شد. در چلسی او را برای مدت زیادی منتظر گذاشتند. تا سال 2016 طول کشید که او توانست در واتفورد، فرصت بازی مناسب در بالاترین سطح را کسب کند. مردم میگویند «اما او با تمام بازیکنان بزرگ در چلسی تمرین کرده است.» بسیار خب، اما تمرین، بازی واقعی نیست. شما فقط زمانی واقعاً محک زده میشوید که پای سه امتیاز در میان باشد. این موضوع بینهایت مهمتر از پیروزی در تمرین است.
این ماجرا برای جورجینیو واینالدوم، یوردی کلاسی و اریک پیترز متفاوت است، هر سه آنها با تجربهٔ کافی در سطح باشگاهی و بازی برای تیم ملی هلند به انگلیس رفتند. داستان آنها نشان میدهد که شما فقط زمانی باید هلند را ترک کنید که به بلوغ رسیده باشید. من هرگز یک نوجوان هلندی ندیدهام که آمادهٔ لیگ برتر باشد.
10 لحظه برتر جورجینیو واینالدوم در لیورپول
من عامل انگیزه را درک میکنم؛ پول یک محرک بزرگ است. شما هرگز نمیدانید که آیا آن اتوبوس دوباره از جلویتان عبور خواهد کرد یا نه. در حالی که نمیتوانم به حساب بانکی هر فرد سرک بکشم، میتوانم بگویم که از نظر فوتبالی هیچ توجیهی برای انتقال یک نوجوان به یک باشگاه خارجی وجود ندارد.
اینکه بازیکنان جوان انگلیسی به هلند میآیند، مسئلهٔ دیگری است. این امر منطقی است. آنها در لیگ برتر فرصت بازی پیدا نمیکنند، اما در باشگاههای هلندی که مملو از بازیکنان جوان است، میتوانند پیشرفت کنند و هنگام بازگشت به انگلیس در سطح بالاتری قرار بگیرند.
در حالی که فوتبال حرفهای باشگاهی هلند از کمبود شدید بودجه و خروج پی در پی بازیکنان جوان به سوی باشگاههای خارجی رنج میبرد، مشکل سوم ظهور چمن مصنوعی است. از میان هجده باشگاه حرفهای در دستهٔ برتر، هشت باشگاه روی سطح مصنوعی بازی میکنند.
طرفداران چمن مصنوعی ادعا میکنند که کشور، ده سال از باقی دنیا جلوتر است، در حالی که واقعیت این است که تا زمانی که یوفا و فیفا چمن طبیعی را ترجیح میدهند، هلند در حقیقت ده سال عقب است. جدا از رکود در رشد بازیکنان، این موضوع سبک بازی را هم تغییر میدهد و رقابت را مخدوش میکند؛ بازیکنان روی چمن مصنوعی واکنش متفاوتی نشان میدهند. تکلها کندتر میشوند، بنابراین بازیها شبیه مسابقات داخل سالن میشود. این زمینها باید آبیاری شوند؛ در غیر این صورت سطحشان زبر میشود و باعث آسیبدیدگی میگردد. اما وقتی آبیاری میشوند، سطح آنها بسیار لغزنده میشود، بهگونهای که پاسهای بلند، با سرعتی مانند موشک حرکت میکنند. برای جلوگیری از این اتفاق، بازیکنان معمولاً به بازی ترکیبی و پاسهای کوتاه روی میآورند، همانطور که این کار در داخل سالن انجام میدهید.
دو تیم بزرگ که در انگلیس چمن مصنوعی را معرفی کرده بودند، لوتون تاون و کوئینز پارک رنجرز بودند. آنها اکنون دوباره از سطوح پلاستیکی، به زمینهای واقعی با چمن طبیعی بازگشتهاند.
این فصل ادامه دارد...