مدیری که با رویکردی مستبدانه، فضایی دیکتاتورمآبانه در استقلال حاکم کرد، به کنار گذاشتن امیر قلعهنویی از این تیم منجر شد؛ آن هم در اوج دوران مربیگریاش.
در دنیای مربیگری، به خوبی میدانیم که هر فردی دورهای از اوج و افت را تجربه میکند. برای مثال، ژوزه مورینیو روزگاری با پورتو قهرمان اروپا شد و با چلسی، امپراتوری فرگوسن در منچستریونایتد را به چالش کشید. او همچنین با اینترمیلان قهرمانی اروپا را تجربه کرد و در رئال مادرید تیمی ساخت که توانست بارسلونای پپ گواردیولا را به چالش بکشد. اما پس از یک دوره موفق، هرچند کوتاه، در چلسی، دیگر نتوانست روزهای پرافتخار خود را تکرار کند و امروز در فوتبال اروپا کمتر تیمی خواهان اوست.
این مدیر ناکارآمد باعث شد امیر قلعهنویی در اوج توانایی و در زمانی که میتوانست افتخارات بزرگی برای استقلال به ارمغان بیاورد، از این تیم دور شود. استقلالی که در سال ۱۳۸۸ متحول شده و قهرمان لیگ شده بود و پتانسیل کسب نتایج درخشان در آسیا را در سالهای آتی داشت، به دلیل این تصمیمات از هم پاشید.
ما دیدیم که قلعهنویی در اولین سال حضورش به عنوان سرمربی سپاهان، قهرمان لیگ شد، اما در آسیا نتیجه نگرفت. با این حال، در سال دوم، تیمش در آسیا کولاک کرد؛ الهلال را در عربستان شکست داد، در حالی که بیش از ۵۰ دقیقه ده نفره بود، و تیم ازبک را تحقیر کرد.
مدیری که این فرصت تاریخی را از استقلال گرفت، بیتردید ضربه بزرگی به این تیم وارد کرد. شک ندارم که اگر این مدیر به استقلال نیامده بود و قلعهنویی در این تیم میماند، استقلال توانایی هتتریک قهرمانی را داشت و میتوانست علاوه بر قهرمانی سال ۱۳۸۸، دو قهرمانی دیگر نیز به دست آورد و در آن زمان به پرافتخارترین تیم ایران در لیگ تبدیل شود.
شاید حتی استقلال میتوانست به ستاره سوم آسیایی خود نیز دست یابد؛ آن هم در دورانی که کشورهای عربی بازیکنان بزرگ امروزی را نداشتند و قهرمانیها بین تیمهای کره و ژاپن و… تقسیم میشد.