به نام خدا
قالب:غزل
وزن: بحر هزج مثمن سالم
.
دلم از درد آکنده ولی جامِ شرابی نیست
اگرچه خستهام ، آری ولی در چشم خوابی نیست
.
تمامِ آرزو ها را ز قلبم راندهام دیگر
که در صحرای این دنیا ، تمامش جز سرابی نیست
.
در این زندان که هر راهش به بیرون موجِبِ شکّ است
تو ای هم بند میدانی توانِ راهیابی نیست
.
جهان حالا دگر از مردمی صد چهره پر گشته
تو هم یک صورَتَک بردار ، وقتِ بی نقابی نیست
.
هزاران پرسش اندر من ولی با جهل میسازم
چرا که خوب میدانم که بر آنها جوابی نیست
.
چو ابری در بهارانم که دائم اشک میریزد
غم و رنجی که ما داریم گاهی انتخابی نیست
.
به گل ها گوْ که از غنچه دگر خارج شدن خبط است
زمانی که هوایِ باغِ دنیا آفتابی نیست
.
دلم تنگ است بر مرگی که غم ها را دَهَد پایان
که ماندن کُنجِ این دخمه به جز رنج و عذابی نیست
.