دغدغه و مشکل اساسی جهان امروز اینه که افرادی که به ظاهر درباره چیزای غیره اطلاعات دارن وارد فلسفه و علوم عقلی میشن و راجع به این چیزا نظر میدن
جناب ویلی که به اشتباه در توانایی مباحث وجود خدا بین آتئیست های سایت معروف شده
علتش هم یک مناظره قدیمی سر بار اثبات هست
بله بار اثبات روی دوش خداباور هست ولی آیا ایشون کوچک ترین دانشی درباره براهین قطعی وجود خدا داره که اصلا بحث منطقی پیش بیاد !؟
مسئله وجود خدا (طبق تعریف خدا) در فسلفه خیلی وقته که حل شده است و دیگه جز مسائل حل نشده نیست چون وجودش به اثبات رسیده
https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D9%...
و براهین رد خدا در حقیقت فقط صفات شو به چالش میکشن و هیچ ربطی به بودن خدا ندارن.
مثل برهان شر و خیرخواهی خدا
یک اثبات کوتاه با دو مقدمه ساده🔻
پذیرش مقدمه ها رو میتونید تو این لینک ببینید
https://www.tarafdari.com/node/2661571
1_موجودی که وجودشو از خودش نیست باید علت / تببینی برای وجودش باشه
چون وجودش از خودش نیست (چه ازلی باشه چه حادث )وجودشو از چیز دیگه ای گرفته و از هیچ هیچی پدید نمی آید مثل ۰+۰=۰ پس وجودش از چیز دیگری گرفته
.
2_ تسلسل علت محال هست
سری موجوداتی که وجودشونو از دیگری گرفتن بدون یک واجب الوجود که وجودش از خودشه محاله.
فرق نداره که علت عالم ماده همون واجب الوجود باشه یا اونم ممکن الوجود
سری ممکن الوجود ها نهایتا ضرورتا باید به یک واجب الوجود برسد وگرنه هیچ چیز به وجود نمی آید .
مثل یک شاخه درخت که به شاخه دیگری وصله بدون تنه درخت هیچ شاخه ای به وجود نمی اد.
امیدوارم بدونید که اینجا تسلسل علت که محال عقلی واضح هست رو میگیم نه تسلسل زمانی که بعضی ها میگن شاید ممکن باشه!!
.
نتیجه : واجب الوجود (خدا) وجود دارد
حالا یکی میگه ماده واجب الوجود هست و ازلی؟
ماده وجودش از خودش نیست و ممکن الوجود هست.
چیزی که میتونه باشه میتونه نباشه ممکن هست
چون وجودش ضروری نیست و فرض نبودنش تناقضی ایجاد نمیکنه ، وجود و عدمش یکسان هست. یعنی ممکن.
چون ماده دارای تغییر، ترکیب، وابستگی زمانی و مکانی، و نیاز به علت است، وجودش نمیتواند «ضروری بالذات» باشد. بنابراین ماده واجبالوجود نیست؛ اگر باشد، باید علتی ورای خودش آن را پدید آورده و نگه داره.
نکته دیگه چون یک سیستم که تک تک اجزاش علتمند هستند (عالم ماده) کلش هم علتمنده چون خودش چیزی نیست جز اجزاش .
عالم ماده ازلی نیست مگر با واجب الوجود یا علت ازلی .
براهین ساده وجود خدا رو درک نکردین ولی منکر وجود خدا هم هستین . متاسفانه جناب ویلی هنوز نتونسته تعریف خدا رو درک کنه و این موضوع رو به سرعت به سمت مفاهیم بی ربطی مثل دین و سیاست و رنسانس و پیشرفت علمی که مسلما هیچ ربطی ندارن
اما بریم سراغ موضوع این پست
همون طور که گفتم بار اثبات به دوش ادعای مثبت هست اما توجه نمیکنید به این موضوع
برهانی که پارسا یو رو کرد در حقیقت بار اثبات رو درست برعکس کرده
یه مثال بزنم
از تعریف مثلث سه گوش بودنش قطعی می شود ، اگه کسی بگه اون تعریف تناقض داره اون فرد ادعاش مثبته
چون گفته (((تناقض دارد)))
دارد یه ادعای مثبت هست
مثل خدا وجود (( دارد ))
توی برهان امکان شناختی پلانتینگا
parsa y به خوبی و درستی وجود خدا رو از تعریفش به اثبات رسوند
ولی جناب ویلی که نه درک درستی از منطق موجهات داره نه تونسته مفهوم صحیح وجود ممکن و وجود ضروری رو درک کنه بهش اشکال کرده
ساختار منطقی برهان🔻
مثال عددی برای فهم برهان
1.🔸️فرض کن «عدد اولِ بزرگترینِ ممکن» را تعریف کنیم. این یعنی عددی که هیچ عدد اولی بزرگتر از آن وجود ندارد.
2.🔸️در تعریف این عدد میگوییم: اگر این عدد وجود داشته باشد، در همهٔ جهانهای ممکن (همهٔ سناریوهای منطقی) همین خواهد بود — چون ریاضیات تغییر نمیکند.
3.🔸️حالا اگر فقط ممکن باشد که چنین عددی وجود داشته باشد، یعنی در یک جهان ممکن این عدد هست.
4.🔸️اما چون تعریفش «ضروری» است (وجود دارد در همهٔ جهانهای ممکن)، همین که در یکی باشد، باید در همه باشد… پس در جهان ما هم هست.
جایگذاری خدا در این قالب🔻
1.🔷️«موجود با عظمت حداکثری» مثل همان «بزرگترین عدد اول ممکن» است: اگر باشد، در همهٔ جهانها هست (وجود ضروری).✅️
2.🔷️ پس اگر فقط ممکن باشد که خدا وجود داشته باشد، نتیجه میشود که خدا در همهٔ جهانها از جمله جهان ما وجود دارد.✅️
جناب ویلی میگه چرا برای همین تعریف یه بازیکن خیالی یا اسب تک شاخ که تعریف وجودش تناقض نداره رو در نظر نگیریم ؟ تعریفش متناقض نیست پس هست؟
این نشون میده ایشون هیچ شناختی از پلانتینگا و برهانش و منطق موجهات نداره چون اتفاقا خود شخص پلانتینگا میگه چیز هایی هستن که تعریف شون متناقض نیست ولی صرفا در یک جهان ممکنه باشن ولی وجود شون ضروری نیست !
نکات مهم
۱. فرق «ممکن بودن» با «ضروری بودن»
مثال فوتبالیست یا اسب تکشاخ، حتی اگر فرضیهی بیتناقضی باشه، وجودش ممکنه اما ضروری نیست!!
اشتباه جناب ویلی در نقدش اینجاست که امکان وجود رو با ضرورت وجود اشتباه گرفته
در منطق موجهات، ممکنالوجود یعنی میشه در بعضی جهانها باشه و در بعضی نباشه...
ولی پلانتینگا تعریفش رو با ضرورت وجود شروع میکنه: اگر موجودی ضروریالوجود ممکن باشه
آنوقت از دل منطق درمیاد که در همه جهانهای ممکن هست.
خلاصه: مثال فوتبالیست = موجود ممکنالوجود 👉 وجودش محدود به بعضی جهانهاست نه ضرورت وجود هر جهانی
تعریف پلانتینگا = موجود ضروریالوجود 👉 یا در همه جهانهاست یا در هیچ جهانی نیست.
2.چرا “موجود ضروریالوجود ممکن” فرق داره؟
اگر بگی «ممکن است موجودی باشد که ضروریالوجود است»، این گزاره منطقی معادل اینه که: چنین موجودی در همه جهانها وجود دارد.
این یک ویژگی متافیزیکی خاصه که اشیای معمولی (مثل فوتبالیست، اسب تکشاخ) ندارند.
اینکه بگی «ممکن است فوتبالبازی با فلان مهارتها وجود داشته باشد» اصلاً به ضرورت وجودش ختم نمیشود.
۳. «جعل وجود به جای موجود»؟
حرف منطقی میگه این مغلطه است چون ما در تعریف «وجود» رو وارد کردیم.
جواب اینه که این دقیقاً بخش هدفمند برهان امکانشناختیه: تعریف آن موجود باید طوری باشه که «ضرورت وجود» جزء ذاتی آن باشد، نه اینکه در تعریف چیزهای معمولی این خصوصیت را قاطی کنیم.
طبق منطق موجهات، اگر چنین موجودی از نظر مفهومی ممکن باشد، آنگاه ضرورتاً موجود است. این نتیجه از منطق میآید، نه از بازی با کلمات.
دعوا سر منطق برهان نیست!!!!!
یکی باید به ایشون بگه طبق تعریف و منطق موجهات اصلا وجود خدا از تعریفش اثبات شده !
تنها راه این عزیزان اینه اثبات کنن این تعریف متناقضه
یعنی بار اثبات به دوش خودشونه
دعوای واقعی نه بر سر منطق برهان است (که معتبر است)، بلکه بر سر «مقدمه ممکنبودن» است: آیا اصلاً ممکن است چنین موجود ضروریالوجودی وجود داشته باشد؟
اگر مخالف بخواد نقد جدی کند، باید نشان دهد که تعریف چنین موجودی متناقض است (مثلاً پارادوکس صفات الهی)، نه اینکه بگوید این فوتبالیست یا اسب تکشاخ هم ممکناند.
جدایی بین خردگرایی و تفکر و وجود خدا !!!!!!😂
با احترام بقیه حرف هاش هیییچ ربطی به موضوع نداشت و حاشیه بود...
ولی بد نیست جواب بدم
خارج از اثبات خدا و اینکه 80 درصد فلاسفه قوی تاریخ خداباور بودن
این موضوع هیچ ربطی نداره جون بزرگترین سوال در فسلفه و تفکر همین وجود خداست
دعوت میکنم ایشون یه نگاه به اعتقادات فیلسوفان رنسانس و روشنگری درباره وجود خدا بندازه
رنسانس:
نیکولو ماکیاولی، دزیدریوس اراسموس، تامس مور، جیوردانو برونو، میشل دو مونتنی، فرانسیس بیکن، گالیلئو گالیله، یوهانس کپلر، پیکو دلا میراندولا، مارسیلیو فیچینو، ژان بودن.
دوره روشنگری:
رنه دکارت، بلیز پاسکال، گوتفرید ویلهلم لایبنیتس، جان لاک، ایزاک نیوتن، جوزف باتلر، الکساندر پوپ، ولتر، توماس رید، جرج برکلی، امانوئل کانت.
که همشون خداباور بودن و بین پیشرفت و اعتقاد وجود خدا یک مانع توهمی قرار نده
در نهایت مشکلی برای مناظره با ایشون ندارم به شرط اینکه ایشون از ساده ترین مفاهمیم فلسفی آگاه باشه . نه اینکه هییییییییچ چیز ندونه و صرفا نقد کنه
پایان.