مطلب ارسالی کاربران
جوان ناکام
من يک جوان ناکامم
برسر قبر من ننويسيد جوان ناکام چون روح من پير پير است سالهاي زندگي من را نشماريد چون زندگي پر از درد رنج من برابر با صد سال زندگي با محبت و دوستي شماست . هيچگاه از بدنيا امدن خودم خوشحال نشدم پس از مردنم هم ناراحت نيستم. به خانواده ام بگوييد که هيچوقت شما را دوست نداشتم وندارم پس ديگر هيچوقت شما را سر قبرم نخواهم پذيرفت به نزد من نيايد و درباره ام صحبت نکنيد ومرا زودتر از حد انتظار فراموش کنيد . به پدر بگوييد وقتي مرا در قبر ميگذاشتي وصورتم را بوسيدي براي اولين با محبت پدري را در نگاههايت ديدم به مادر و برادرانم بگوييد خوشحالم که حتي قطره اي اشک برايم نريختيد چون اسوده تر تصويرتان را از ذهنم پاک خواهم کرد به خواهرم بگوييد قطره هاي چون مرواريد را که روي گونه هايت سرميخورد را ديدم ميدانم محل زندگيت از قبر من بسيار دور است ولي هر از چند گاهي به نزد تو خواهم امد تا احساس دلتنگي نکني هيچگاه دوباره به اين اينجا باز نگرد زيرا اينجا مردماني دارد که حتي از مردگان خود هم نيزارند. با دوستانم هم خداحافظي ميکنم گرچه تعدادشان به اندازه انگشتان يکدست هم نمي شود ولي فقط با انها خنديدم وخوشحال بودم . ديگر بيشتراز اين نميتوانم بنويسم چون بايد خود را براي رفتن اماده کنم من با تجهيزات کامل به نزد او خواهم رفت ولي حريف قدرترو کارکشته تر از من است ولي من هم چون شواليه به جنگ با اين اژدهاي پير خواهم رفت وباتمام قدرت شانس خود را امتحان خواهم کرد اگرچه ميدانم ازپاي در خواهم امد ولي خوشحالم که روحم هم بدست او کشته خواهد شد.