برای من همیشه فوتبال ملی، جهانی متفاوت از فوتبال باشگاهی بوده است. دو عرصه با منطقها، معیارها و حتی روایتهای کاملاً جدا. انتخاب مربی و بازیکن در رده باشگاهی به فاکتورهای متعددی وابسته است: اقتصاد، پروژههای بلندمدت، فلسفه تاکتیکی و چشمانداز قهرمانی. اما در سطح ملی، جایی که میلیونها نفر در یک پرچم و یک سرود مشترک خلاصه میشوند، معیاری دیگر بیش از همه اهمیت پیدا میکند: تبارشناسی.
تبارشناسی در اینجا مفهومی فراتر از ملیت است. موضوع فقط داشتن گذرنامه مشترک با بازیکنان نیست؛ بلکه همخوانی فرهنگی، زبانی و هویتی میان مربی و جامعهای است که قرار است او را نمایندگی کند. بسیاری از مربیان بزرگ هرگز موفق به درک روح جمعی مردم کشورشان نشدند، و برعکس، برخی با وجود توان فنی متوسط، به دلیل نزدیکی فرهنگی، تیمی متحد و پرشور ساختهاند.
نمونه روشن آن را میتوان در تضاد میان دو چهره ایتالیایی دید: لوشیانو اسپالتی و جنارو گتوزو. اسپالتی، با تمام دانش تاکتیکیاش، کمتر بازتابدهنده آن روح جمعی و غرور خام ایتالیایی است. در سوی دیگر، گتوزو ایستاده؛ شاید یکی از "ایتالیاییترین" شخصیتهای تاریخ فوتبال. مردی با فریادهایی آتشین، غروری جریحهدار، و خشمی که به نظر میرسد از کوچههای کالابریا به زمین فوتبال منتقل شده است.
از نظر فنی، گتوزو هرگز در قامت یک استراتژیست بزرگ ظاهر نشده است. اما آیا در فوتبال ملی همیشه پیچیدگیهای تاکتیکی تعیینکنندهاند؟ کافی است نگاهی به مسیر گرت ساوتگیت با انگلیس بیندازیم: او نه استاد شطرنج تاکتیک بود، نه معمار نوآوریهای مدرن، اما توانست ملتی را دوباره به تیم ملیاش پیوند بزند.
در چنین چارچوبی، گتوزو میتواند همان چیزی باشد که ایتالیا سالهاست به دنبالش است: یک چسب زخم، یک متحدکننده. او میتواند بازیکنان پراکنده را حول محور غرور ملی جمع کند و لحظاتی خلق کند که تاکتیک هرگز قادر به آفریدنشان نیست. پرسش اما اینجاست: تا کی؟
تا چه زمانی فریادها و رفتارهای آتشین او الهامبخش خواهند بود و نه خستهکننده؟ تا چه حد بازیکنان حاضرند سیلیهای نمادین او را به عنوان تلنگر بپذیرند، پیش از آنکه به واکنشی معکوس برسند؟ رمز موفقیت گتوزو نه در کاغذهای تاکتیکی، بلکه در تکراری نشدن نهفته است. او باید هنرمندانه شور را به انرژی و غرور را به اتحاد بدل کند، بیآنکه در دام ابتذال و افراط گرفتار شود.
ایتالیا در طول تاریخ عاشق چنین چهرههایی بوده است؛ مردانی که غرورشان بیش از هوششان به چشم میآمد. شاید امروز زمان آن رسیده باشد که به جای جستوجوی طرحهای پیچیده، بار دیگر دلها یکی شوند. فوتبال ملی، بیش از آنکه بازی سیستمها باشد، صحنهای است برای بازتاب هویت یک ملت. و شاید گتوزو –با تمام کاستیهایش– همان آینهای باشد که ایتالیا دوباره خود را در آن ببیند.