به نام خدا
قالب:غزل
وزن: بحر هزج مثمن سالم
.
اگر از عشق پر بودی ، بگو آخر چرا رفتی ؟
تمامِ شهر را گشتم ، نگارِ من کجا رفتی ؟
.
مگر چون برگ های زردِ پاییزی شدی جانا ؟
که اینگونه به همراهِ خزان در انزوا رفتی
.
به رویِ خاکِ دل با اشک ، پیمانِ وفا بستیم
ولی تا اشک ها خشکید ، یارِ بی وفا رفتی
.
همیشه هرکجا باشم بدان یادت کنم ای دوست
اگرچه گفتهای در نامهات «از یادِ ما رفتی»
.
چنان با رفتنت شور و نوایِ زندگی رفته
که میپرسند همراهان ، چرا در این کما رفتی ؟
.
تو میگفتی که من مرهم شَوَم بر زخم های تو
خودت زخمی شدی بر دل ، طبیبِ بی دوا رفتی !
.
کسی از عاشقی سودی نبرده جز عذاب و غم
چو عاشق ها دلم تنگ است و چون معشوق ها رفتی
.
زمانی باز میگردی ولی در قبر باشم من
بپرسی که «چرا بی من ، به دیدارِ خدا رفتی ؟»
.
به تو پاسخ دهد خاکم که آن دلدادهی بی کس
تو را هر دم طلب میکرد امّا دلربا ، رفتی
.