طرفداری | دنیای فوتبال، بهویژه چیزی که از آن به عنوان فوتبالِ مدرن یاد میکنند، متشکل از مربیانی با افکار متفاوت است. چیزی شبیه به احزاب سیاسی که هریک خط فکری و مسیر خودشان را دارند. جاناتان نورثکرفت از تایمز تصمیم گرفته است در مورد ایدههای متفاوت این ورزش صحبت کند.
در روزی که ابرچی ازه به آرسنال پیوست، میکل آرتتا ضمن تحسین از این بازیکن گفت: او توانایی خلق لحظات جادویی را دارد. آن خلاقیت و جسارت خاص را در خود دارد. اینکه کجا بازی میکند برایش مهم نیست. شاید آرتتا باور کرده بود آماده است اندکی از «عنصر غیرقابل پیشبینی» را بپذیرد و شاید ما هم همان موقع حرفش را باور کردیم. اما چند هفته بعد، در بیلبائو، آرتتا مثل یک مأمور راهنمایی و رانندگی منظم، با فریاد و اشاره، ازه را وادار میکرد دقیقاً در سمت چپ باقی بماند. حالا به ترکیب آرسنال در تقابل با منچسترسیتی نگاه کنید؛ سیتی، تیمی که در هفت بازی اخیر برابر الهلال، تاتنهام و برایتون شکست خورده و همان تیمی که در آخرین سفرش به امارات با نتیجه 5-1 در هم کوبیده شد. با این حال، در ترکیب اولیه آرتتا نامی از ازه دیده نمیشد و پستهای او به میکل مرینو و لیاندرو تروسار اختصاص یافته بود، دو بازیکن کاملاً سیستمی.
اعتیاد همین است: همیشه فرد فکر میکند تغییر خواهد کرد، تا هنگامی که دوباره گرفتار همان وسوسه شود. و عادت آرتتا «کنترل» است. او یک مربی چیرهدست است (رقبایش میگویند آرسنال منظمترین و ساختارمندترین تیم لیگ برتر است) اما در او نوعی وسواس برای گذاشتن مُهر خود بر همهچیز دیده میشود؛ از انتخاب سرود ورزشگاه امارات گرفته تا خرید سگی به نام «Win» برای کمپ تمرینی و حتی تنظیم دمای جعبههای یخ.
میکل آرتتا، معنای کنترلگر بودن
ناسازگاری آرتتا و ازه در این است که سرمربی آرسنال انتظار دارد یک فوتبالیست مانند نوازندهی جَز، هر نت را از پیش دیکته کند. او سیستمی مبنی بر قواعد و جابهجاییهای مشخص دارد و این یعنی بازیکنی که به دلیل تواناییاش در گردش آزاد و درک بازی، باعث پیشرفت کریستال پالاس شده بود، حالا باید کاملاً مطیع باشد. آرتتا خلاقیت و نبوغ ازه را میخواهد، اما تنها در لحظات و مناطق تعیینشدهی زمین. وقتی هافبک انگلیسی در تقابل با سیتی با آن پاس جادویی تیمش را به یک امتیاز رساند، هواداران آرتتا این حرکت را سندی بر آزادی عمل ازه تعبیر کردند. اما واقعیت این است: از زمان پوشیدن پیراهن توپچیها، این اولین بار که ازه در آن بخش از زمین توپ را لمس میکرد!
حتی پپ گواردیولا هم در حال تغییر است
هرچه بیشتر فوتبال امروز را میبینم، بیشتر به این نتیجه میرسم که بزرگترین مرز میان مربیان دیگر صرفاً تاکتیکی نیست؛ بحث این نیست که تیمشان دفاعی بازی میکند یا هجومی. مسئله اصلی «اختیار» است: آنها چهقدر آزادی برای بازیکنان قائل هستند؟ تا کجا حاضرند خلق و نویسندگی صحنه را به استعدادهای داخل زمین بسپارند؟ آرتتا که تقریباً همیشه ایستاده و با حرکات دست و فریاد نشان میدهد توپ و بازیکن باید کجا باشند (به قول پیتر اشمایکل، اگر من بودم حسابی گیج میشدم)، در این رویکرد تنها نیست؛ نمونههای افراطیتر هم هست. مثل روبن آموریم که ادعا کرده بود «حتی پاپ هم نمیتواند مرا وادار به تغییر سیستمم کند»؛ یا آن صحنه نمایشیاش در گریمزبی، وقتی زیر باران نشسته بود و مهرهها را روی تخته کوچک تاکتیکیاش جابهجا میکرد، در حالی که منچستریونایتد در برابر تیمی از لیگ دو انگلیس به وضوح مغلوب شده بود.
آموریم به فکر راه چاره در برابر تیم دسته چهارمی
اما مربیگری به نحوه دیگری هم ممکن است و این جمله در سخنان جود بلینگام در کتاب جدید کارلو آنچلوتی آشکار میشود: دستورهای آنچلوتی حداقلی است؛ فقط همانقدر میگوید که بازیکنان نیاز دارند. بعضی از مربیان مدرن احساس میکنند باید مدام دخالت کنند، انگار میخواهند مثل خیمهشبباز همه چیز را کنترل کنند. آنچلوتی شیوه خود را «بیفلسفه بودن» توصیف میکند. با اینکه ساختار دفاعی تیمش مشخص است، اما وقتی بازیکنانش صاحب توپ میشوند، میگوید: دوست ندارم آنها را گرفتار شکلهای از پیشتعیینشده کنم؛ ابتکار عمل را به خودشان واگذار میکنم. این نگرش درست در برابر انبوه مربیانی قرار دارد که احساس میکنند باید طراح همه حرکات باشند، کسانی که تنها زمانی خود را پیروز میبینند که «فلسفهشان» عیناً بر زمین پیاده شود.
مربیان سیستممحور دنیای فوتبال: لوئی فن خال، روبن آموریم، پپ گواردیولا، میکل آرتتا، انزو مارسکا، لوئیز انریکه و آرنه اشلوت
مستند All Or Nothing آرسنال گوشههایی از رویکرد آرتتا را نشان میدهد. زمین تمرینی توپچیها به پنج بخش عمودی تقسیم شده تا بازیکنان با موقعیت خود آشنا شوند. در جلسهای کلاسی، به بازیکنان صفحهای نشان داده میشود که در چینش 5-2-3، 11 نقطه برای بیلدآپ شمارهگذاری شدهاند. بازیکنان پیش از ثبت یادداشت تاکتیکی، 45 ثانیه فرصت دارند تا این آرایش را به خاطر بسپارند. آرتتا با صدای بلند تکرار میکند: «شماره و جایگاه!» و بعد میگوید: «اینکه امتحان نیست، بچهها.» اما با تمرکز بر روی چهره بوکایو ساکا و حالتی که نیکولاس پهپه گرفته، مشخص میشود که بازیکنان احساس میکنند در یک امتحان حضور دارند.
باورها و تمرینهای آرتتا ریشه در Juego de Posición (بازی موقعیتی) دارد؛ رویکردی که در بارسلونا از دل مثلثهای پاسکاری و استفاده بهینه از فضا، به سبک یوهان کرایوف شکل گرفت. پیشرو بزرگ این مکتب پپ گواردیولاست؛ کسی که تعریف تازهای از مربی را به نمایش گذاشته است. یک ذهن تحلیلی، یک شطرنجباز، و یک محقق وسواسی که در ریزترین جزئیات غرق میشود.
دسته دوم، مربیان میانهرو: اولیور گلاسنر و مارچلو بیلسا در کنار مربیان بازیکنمحور با تمرکز بر آزادی عمل شامل الکس فرگوسن، هانسی فلیک، کارلو آنچلوتی، لیونل اسکالونی و آرسن ونگر
با سازماندهی بازیکنان در فضاهای بین مناطق دفاع منطقهای (سیستم رایج بدون مالکیت توپ)، بازی پوزیشنال در بارسلونای گواردیولا چیزی شبیه به سحر و جادو بود. آموزش این سبک بر پایهی تکرار و برنامهریزی ذهنی بازیکنان استوار بود. برای مدتی طولانی اجرای آن شگفتانگیز جلوه میکرد: روایتهایی وجود دارد که گواردیولا که شانهی بازیکنان را میگرفت و زاویهی بدنشان را اندکی تغییر میداد تا حالت صحیح دریافت توپ را بیاموزند، یا با اشتیاق توضیح میداد کدام بخش پا باید برای یک پاس خاص به کار گرفته شود. با این همه، صداهایی از نارضایتی نیز شنیده میشد. مورگان راجرز در مورد تجربه حضورش در منچسترسیتی گفته است: در تیم بیش از حد ساختارمند ما، برای آنکه خود واقعیام باشم سختی میکشیدم؛ جک گریلیش شاد و سرحال پس از چهار سال حضور در ساختار گواردیولا، خسته و بیروح به نظر میرسید، جایی که باید در کنارهها میایستاد، دریبلزنی را به حداقل میرساند و وظیفهاش حفظ مالکیت توپ برای برپایی «ایستگاه تنفس و استراحت بازیکنان» بود.
جک گریلیش در عرض دو بازی برای اورتون به همان بازیکن سابق تبدیل شد. دیوید مویس از او انتظار دارد نظم و تلاش دفاعی را رعایت کند، اما همزمان به او آزادی میدهد تا با «غریزهها و اندیشههای خودش» به دفاع حریف ضربه بزند. مویس میگوید: او کمی آزادی نیاز دارد تا از چهارچوب خشک جدا شود. وقتی توپ را در نقاط مختلف زمین میگیرد، ما با خیال راحت او را رها میکنیم. سرمربی اسکاتلندی تمجیدها در مورد احیای گریلیش را رد کرده و همهچیز را ناشی از عملکرد این بازیکن میبیند. این نگاه بیتکلفی و بیادعایی در دنیای مربیگیری را در آرنه اشلوت هم میبینیم، جایی که او از نقش «یک درصدی» سرمربی در سرنوشت بازیکن صحبت میکند.
گواردیولا در حال تغییر است. در بازی برابر آرسنال، در صحبتهای او نوعی فروتنی دیده میشد، زمان که گفت وقتی حریف قویتر است باید سبک دیگری (ضدحمله) را به کار گرفت. سبک مستقیمتر و گذارمحور منچسترسیتی در این فصل نشان میدهد مرد اسپانیایی آماده است تیمش را حول تواناییهای یک ستاره (ارلینگ هالند) بسازد، نه اینکه سرسختانه بر تکرار یک سیستم پافشاری کند. با این کار، او به همان روحیهی بازیکنمحور ابتدای دوران مربیگریاش با لیونل مسی بازمیگردد.
مسی محور اصلی موفقیت لیونل اسکالونی، سرمربی آرژانتین، در فتح جام جهانی 2022 بود. جایی که او با کنار گذاشتن دگمهای مربیگری اروپایی به سبک آزادتر و «آرژانتینیتری» بازگشت؛ فوتبالی مبتنی بر دریبل، ترکیبهای سریع و شماره دهی که بازیسازی میکند. آرژانتینیها آن را لا نوئسترا («راه و رسم خودمان») نامیدند. ماتئاس مانا، دستیار اسکالونی در توضیح فاصلهگرفتن از جزئیات و تمرکز بر روی جنبه انسانی بازیکنان بهخوبی گفته است: «یک باربیکیو خیلی بهتر از ۲۰ جلسه ویدیویی است.»
اسکالونی از فرمولی استفاده میکند که گواردیولا آن را کنار گذاشته است
تمرکز بر جریان بازی، شبیهسازی NFL در فوتبال
وقتی این الگو به شکلی بینقص اجرا شود، تمرینات دقیق، هدایتگری و طراحیهای حسابشده میتوانند زیبایی خیرهکنندهای خلق کنند. چرخشهای پرزرقوبرق پاری سن ژرمن لوئیز انریکه بهشدت تمرینشدهاند و بر پایهی قواعد بازی موقعیتمحور پیش میروند، با این تفاوت که سرمربی پاریسیها برای بازیکنان کلیدی آزادیهایی قائل شده است. ویتینیا و عثمان دمبله «آغازگران» بازیاند که اجازه دارند آزادانه حرکت کنند و سایرین جایگیری خود را با آنها هماهنگ میکنند تا آرایش 3-3-1-3 حفظ شود. اما در بدترین حالت، زیادهروی در مربیگری روح فوتبال را میکُشد. رابین فن پرسی دوران منچستریونایتدِ لوئیس فن خال را طاقتفرسا توصیف کرده است. آلبرت استوینبرگ، دستیار وقت فن خال که اکنون یکی از اعضای کادرفنی آرتتا به شمار میرود، از فن پرسی خواسته بود هنگام سانتر به تیر اول حرکت کند، درست همانطور که وین رونی موظف بود همیشه به سمت تیر دورتر برود.
فنپرسی میگفت یکی از نقاط قوتش حرکت بدون توپ است و شاید بهتر باشد گاهی خودش بازی را بخواند و تصمیم بگیرد کجا برود. رونی هم آنقدر باهوش بود که بر اساس حرکت او جاگیری کند. فنخال اما کوتاه نمیآمد: نه. بیست بار از بیست بار، باید به تیر اول بروی! شاید یک مورد حرکت نکنی؟ نه، بیست بار!
جیمی همیلتون، نویسنده و تحلیلگر فنی سالهاست بحث درباره فوتبال مکانیکی و مربیگری کنترلگرانه را دنبال میکند. او میگوید تعداد فزایندهای از مربیان سطح بالا با او تماس میگیرند، چون آنها هم باور دارند این رویکرد برای فوتبال مضر است. این هفته، مارچلو بیلسا ــ همان مربی همیشگیِ مسئلهساز و پرسشبرانگیز ــ در یک کلاس تخصصی موضوع درک فوتبال را بر پایهی عاملیت بازیکنان و ویژگیهای انسانیشان قرار داد. او برای توضیح، نمونهای از خوزه لوئیس چیلاورت، دروازهبانش در ولز سارسفیلد آورد، جایی که او با شیرجهای خارقالعاده ضربه ایستگاهی دیگو مارادونا را مهار کرد. بیلسا گفت: چیلاورت ده درصد اضافهوزن داشت، اما چون شوت را مارادونا زد، روحیهی رقابتی و غرورش گفت: فردا روزنامهها نباید بنویسند مارادونا برابر چیلاورت گل زده است. و همین باعث شد توپ را بگیرد!
صحبت پیرامون این موضوع با لی کارسلی هم جذاب خواهد بود. سرمربی موفق تیم زیر 21 سال انگلیس با رویکردی متفاوت شناخته میشود: او درباره بازیکنان نه بر اساس پست، بلکه بر اساس ویژگی و تواناییهایشان صحبت میکند، رویکردی که امروزه چندان مرسوم نیست. کارسلی همین ویژگی را در دوران هدایت موقت سهشیرهای بزرگسال هم حفظ کرد. او ابتدا مهارتها و توانمندیهای بازیکن را بررسی میکند و میپرسد: «کجا میتوانند بیشترین ضربه را به حریف بزنند؟» سپس از همانجا به سمت تعریف نقشها و چیدمان تاکتیکی بازمیگردد. در سالهای ابتدایی مربیگریاش سختگیرانهتر عمل میکرد، اما در ادامه از خود پرسید: «آیا این حجم از اطلاعات باعث تضعیف بازیکن نمیشود؟»
وقتی انگلیس در دوبلین پیروز شد، کارسلی از گریلیش، مینو، رایس و گوردون خواسته بود تا با تمرکز بر سمت چپ زمین، با ایجاد برتری عددی، ایرلند را غافلگیر کنند. اما در مورد جایگیری دقیق، به آنها اعتماد کرد تا خودشان شرایط را بخوانند و تصمیم بگیرند. تمرکز او بیشتر بر روابط بود؛ مثلاً پیوند تاکتیکی ساکا با ترنت الکساندر آرنولد. کارسلی معتقد است قدرت اصلی در ارتباطاتی است که بازیکن در زمین خلق میکند، نه در الگوهایی که با پافشاری در کلاس طراحی میشود.
همیلتون بنیانگذار مکتبی نوظهور در مربیگری است که دقیقاً بر همین اصل بنا شده و آن را «relationism» (ارتباطگرایی) مینامد. آخرین یادداشت وبلاگی او تصویری از فوتبالی ترسیم میکند که تا مرزهای پیچیدگی پستها، دخالت مربی و فشار بدنی کشیده شده است. او در یادداشت اخیرش نوشته است:
در نهایت گلها باید از جایی به دست بیایند: از کرنرها، اوتها، یا هر شکل دیگری از ضربات شروع مجدد. حتی لحظههای جریان آزاد بازی هم گاه متوقف میشوند تا شبیه به منطق لحظهای تاکتیکهای فوتبال آمریکایی باشند. اما پرسش اصلی اینجاست: اگر آینده فوتبال نه در بهینهسازی بیپایان شاخصها و دادههای قابل اندازهگیری، بلکه در همافزاییهای خودجوش و پیوندهای پویایی باشد که بازیکنان در کنار یکدیگر خلق میکنند، چه خواهد شد؟
انریکه این روزها به سبک مربیان راگبی تیمش را تماشا میکند
این اندیشه برای روزنامهنگاری با سی سال سابقه کاری بسیار وسوسهانگیز است؛ کسی که احساس میکند حرفهاش در آستانه گرفتار شدن در همان دوران پساحقیقتی است که دیگر عرصههای گفتوگو و اندیشه را نیز آلوده کرده است. دورانی که از شما میخواهند حقیقتی روشن به اسم نتیجه بازی را کنار گذاشته و واقعیتی نو بر پایه باورها ترسیم کنید. جایی که انبوهی از هواداران باشگاهها، مربیان و مکاتب تاکتیکی با با استفاده از آمار و اسکرینشاتها، مسابقات فوتبال را دوباره قضاوت میکنند. هوادار شیفته «بازیِ بدون توپ» تساوی صفر–صفر را شاهکار میخواند، چون... نگاه کنید! این تصاویر نشان میدهد ساختارهای پرس بینقص بوده است! چنین نگاهی منجر به شکلگیری فرقهی «مربی شطرنجباز» میشود. جریانی که مربی را همچون نابغهای استراتژیک جلوه میدهد.
میکل آرتتا بیپروا از چنین گفتمانی استقبال میکند. او پس از تساوی آرسنال و منچسترسیتی، با وجود نزدیکی اعداد xG (۰٫۸۹ در برابر ۰٫۹۱)، اعلام کرد: «کسانی که واقعاً درک عمیقی از فوتبال دارند، نمیتوانستند باور کنند آرسنال با منچسترسیتی چه کرد.» او حتی گفت که «مدیرانعامل و رؤسای باشگاهها» شخصاً با او تماس گرفتهاند و شگفتی خود را ابراز کردهاند.
در فوتبال امروزی دیگر آزادی وجود ندارد
به صورت اتفاقی یکی از قسمتهای برنامه Soccer Box گری نویل با حضور پل اسکولز را تماشا کردم. آنها در حال مرور هتتریک پل اسکولز در پیروزی 6-2 منچستریونایتد برابر نیوکاسل در سال 2003 را مرور میکردند؛ صحنهای از دریبل جان اوشی، همکاری اسکولز با اوله گونار سولسشیر و در نهایت شلیک تمامکننده و غریزی اسکولز وجود داشت. در گوشه تصویر، سر الکس فرگوسن به جای اینکه ایستاده در حال فریاد زدن باشد، آرام روی صندلی نشسته بود و آدامسش را میجوید.
سر الکس فرگوسن خلاف مربیان امروزی، باور زیادی به «آزادی» بازیکنان داشت
پیتر اشمایکل از سه دقیقه پایانی فینال لیگ قهرمانان ۱۹۹۹ برایم گفت. او حالتی را که یونایتد در آن فرو رفت «وضعیت ریسک» مینامید. چیزی نبود که از پیش تمرین شده باشد، بلکه در طول سالها به دست فرگی با تکرارهای مداوم و بهکارگیری همه توان برای تغییر نتیجه در ذهن بازیکنان پرورده شده بود. بازیکنان آموخته بودند که در لحظات پایانی نهایت توانشان را به کار ببرند و به طور غریزی در نقاطی که باید حاضر شوند. فرگی آن آزادی را به بازیکنانش میسپرد. کرنر منجر به گل تساوی یونایتد را گری نویل گرفت، در موقعیتی غیرمنتظره، جایی که به عنوان فولبک راست به سمت چپ زمین رفته بود.
آرسنالِ شکستناپذیر را به یاد بیاورید. تیری آنری توسط حرکتهای دنیس برکمپ خودش را جدا میکرد و فردی لیونبرگ در کنار رابرت پیرس به صورت غریزی در میانه زمین شناور بودند. پل مرسون روایت میکند آرسن ونگر بازیکنانش را به جای استفاده از مانکنها، به وسیله بازیهای هشتبههشت یا یک-دو ضربهای تمرین میداد. جایی که بازیکنان مجبور بودند توپ را رو به جلو حرکت دهند تا پاسکاری و جابهجایی هجومی به شکلی ذاتی در وجودشان نهادینه شود.
نقشهی لمس توپ ابرچی ازه در پالاس و آرسنال
به گراف لمس توپهای ابرچی ازه نگاه کنید؛ تفاوت مشهودی بین حرکات هنرمندانه او در کریستال پالاس و حالت L شکل در آرسنال وجود دارد. این گراف شباهت عجیبی به حرکات جک گریلیش در منچسترسیتی دارد. البته این شباهت عجیب نیست، زیرا ازه هم در همان مسیر گریلیش قرار گرفته است. در حالی که گاهی در پست شماره 10 قرار میگیرد، از او خواسته شده است در یک سیستم موقعیتمحور در پست وینگر چپ بماند.
بسیار مایهی تاسف خواهد بود اگر بار دیگر فوتبالیستی که عصاره لذت و شادی را در بازیاش داشت، توسط یک سرمربی خوشنیت اما دگماتیسمِ غیرقابل اصلاح به چهرهای بیفروغ تبدیل شود. پرسش اساسی این است: فوتبال ما درباره انسان است یا ماشین؟ بیلسا در پاسخ میگوید: «اگر میان دانستن همهچیزِ فوتبال یا شناخت انسانهایی که فوتبال بازی میکنند حق انتخاب داشتم، بیهیچ تردیدی انسانها را انتخاب میکردم.»
به قلم جاناتان نورثکرفت برای تایمز