مطلب ارسالی کاربران
داستان کوتاه و شنیدنی "لاله" از صادق هدایت(صوتی)
دانلود و پخش تنها با قطع کردن فیلترشکن امکانپذیر است.
داستان کوتاه لاله - نوشتۀ صادق هدایت (با صدای H.Parham)
..... تقریبا بیست سال بود که اهالی دماوند او را ندیده بودند، چون گوشهنشینی اختیار کرده بود بالای چشمه علا، سر راه جاده مازندران خداداد برای خودش یک آلونک از سنگ و گل ساخته بود. بیست سال بود که تکوتنها زندگی تارک دنیایی میکرد. با دستهای زمخت خودش زمین را بیل میزد، آبیاری میکرد و کشت و درو مینمود....
.
.
صدا پیوسته نزدیک میشد تا اینکه در کلبه او را زدند. خداداد که نه از غول و نه از گرگ میترسید، بلند شد نشست و حس کرد که یک چکه عرق سرد روی تیره پشتش لغزید .هر چه پرسید کی هستی و چه کار داری، کسی جواب نمیداد و هنگامی که میخوابید دوباره در میزدند . با دست لرزان چراغ را روشن کرد، کارد بزرگی که برای شکستن چوب و چلیکه به دیوار آویخته بود برداشت و در را یکمرتبه باز کرد . تعجب او بیشتر شد که دختر کولی کوچکی را با لباس سرخ دید که دم در اشک روی گونههایش یخ زده و میلرزید...
(با صدای ح. پرهام)