زندگینامه سلطان سلیم عثمانی:
https://www.tarafdari.com/node/2686922
دیوان سلطان سلیم عثمانی:
https://www.tarafdari.com/node/2686927
---
روزی روزگاری، در دربار سلطان سلیم، شاهی که هم به عدالت شهره بود و هم به حکمت و اندیشهٔ عمیق، غذایی آماده شد. سلطان، چون مردی اهل تفکر بود، پیش از خوردن غذا، نگاهی به نمکدان انداخت و پرسید:
«ای خدمتکار! چرا نمک را بر غذا میریزید و چه حکمت است در این کار؟»
خدمتکار، که سالها در دربار تجربه اندوخته بود، پاسخ داد:
«ای پادشاه! نمک، هم طعام را خوشمزه میسازد و هم در دل آدمی، میانهروی و حکمت میآفریند. هر که اندک نمک بخورد، قدر غذا و زندگی را میداند.»
سلطان سلیم لبخندی زد و گفت:
«همانگونه که نمک، طعم غذا را کامل میکند و بدون آن، لقمه تلخ است، حضور خرد و معرفت نیز جان آدمی را کامل میسازد. اگر انسان در زندگی، تنها به خوردن و لذت بپردازد و نمک حکمت را نیامیزد، همچون غذایی است که بینمک مانده و روح از آن سیراب نمیشود.»
و اینچنین بود که سلطان سلیم دریافت: هر چیز، حتی نمک، درس و رمزی دارد؛ هر عملی کوچک در زندگی، اگر با آگاهی و معرفت همراه شود، همچون نمک بر طعام، جان را زینت میدهد و طعم واقعی زندگی را به انسان میآموزد.
---
غزل حکمت و طعام
چو بر خوانِ کرم بنشست سلطانِ نکومنظر
نظر افکند بر نمحی که بودش طعمِ جانپرور
بپرسید از خدیوی که به خدمت ایستاده بود:
«چه سرّ است این که بیاین گِرد، ناید خوش طعام آخور؟»
بگفتا: «ای شهِ عالم! نمک رمزِ میانرویست
که بیشوریِ عقل، افزون شود تلبیسِ سیم و زر
بدونِ شوریِ حکمت، حلاوت کی اثر دارد؟
که ذوقِ زندگی در فهمِ جان باشد، نه در مِجمر»
بخندید و بگفت آنگه، سلیمِ دادگر با خود:
«خرد چون نمک است و زندگانی سفرهای ابتر»
طعامِ بیخرد تلخ است و جان را سیر کی سازد؟
بباید چاشنی از معرفت بر جانِ سوداگر
به راهِ حق طلب کن حکمت و دوری گزین از آز
که «سلیمی» هم از این نمک، شد شهره در دفتر
« سلطان یاووز سلیم »