زندگینامه سلطان سلیم عثمانی:
https://www.tarafdari.com/node/2686922
دیوان سلطان سلیم عثمانی:
https://www.tarafdari.com/node/2686927
---
روزی سلطان سلیم عثمانی به همراه چند تن از وزیران و حکمرانان خود، به شهری رسید تا حال مردم را بپرسد. در شهر، مردمی با زبانها و رسمهای متفاوت جمع شده بودند. هر گروهی میخواست از سلطان شکایت یا خواستهای بیان کند، اما اختلاف زبان و رسم باعث سردرگمی شد و هر گروه فکر میکرد سلطان حرف آنها را نفهمیده است.
سلطان سلیم، مردی عرفانی و با دل روشن بود. او به جای دستور دادن به ترجمهچیها یا خسته شدن از ناهماهنگیها، خود نشست و به آرامی به هر گروه گوش داد. سپس با لبخندی گفت: «هر آنچه میگویید، از یک سرچشمه میآید، فقط شکل بیان شماست که متفاوت است.»
او دستور داد تا نمایندهای از هر گروه، خواستههای خود را با کمک یکدیگر و با زبان ساده و مشترک بیان کند. وقتی مردم دیدند که سلطان با دقت و محبت به حرفهایشان گوش میدهد، دلها آرام شد و اختلافها جای خود را به همدلی داد.
در همان لحظه، سلطان سلیم نه تنها عدالت را اجرا کرد، بلکه با حکمت و صبر، نشان داد که تفاوتها نمیتواند مانع فهم و محبت شود، و انسانیت بالاتر از هر زبان و رسم است.
---
غزل در بیان وحدت قلوب
صد زبان آمد پدید و صد بیان و صد لغات
لیک در جانها نروید جز یکی نخلِ صفات
خلق را دیدم که در غوغای لفظ و گفتوگو
تشنهکامانند و میجویند راهِ چشمهات
آن یکی «آب» و دگر «ما» گفت و آن دیگر «اِوا»*
اختلافِ واژهها شد سدِّ راهِ معجزات
من که در مسند نشستم، خرقه بر تن داشتم
تا بشویم گردِ کثرت از رخِ این ممکنات
گفتم ای یاران، نشانِ همدلی در حرف نیست
عشق میخواهد که برخیزد غبارِ از جهات
گرچه در ظاهر سلیمم، شاهِ تختِ روم و شام
در حقیقت بندهی آنم که میبیند ثبات
سرّ حق در گوشِ جان، بیحرف و بیصوت است و بس
یک شود دل چون بماند دور از این تشریفات
« سلطان یاووز سلیم »