زندگینامه سلطان سلیم عثمانی:
https://www.tarafdari.com/node/2686922
دیوان سلطان سلیم عثمانی:
https://www.tarafdari.com/node/2686927
---
در یکی از روزهای پرهیاهو و شلوغ دربار، سلطان سلیم عثمانی با گروهی از مشاورانش در تالار عظیم کاخ نشسته بود. در میانه جلسهای طولانی، درختی که در باغ نزدیک کاخ کاشته شده بود توجه سلطان را جلب کرد. درختی که نه میوه میداد و نه گلی داشت، فقط یک تنه خشک و چند شاخه خمیده بود. سلطان سلیم دستور داد تا درخت را از ریشه بکنند.
اما یکی از درباریان که مردی حکیم و اندیشمند بود، برخاست و با تواضع گفت: "حضرت سلطان، اجازه دهید درخت را ببینیم، شاید چیزی در آن نهفته باشد که ما از آن بیخبریم."
سلطان با کنجکاوی نگاهش را به درخت دوخت و سپس دستور داد تا درخت را از نزدیک بررسی کنند. حکیم به آرامی نزدیک درخت رفت و گفت: "این درخت شاید در ظاهر خشک و بیثمر به نظر برسد، ولی ریشههایش در دل خاک به جستجوی آب و زندگی هستند. ما نمیبینیم اما درخت در سکوت خود در حال خدمت به زمین است. در آینده، زمانی که زمین خشک شود، این درخت میتواند به دیگر درختان سایه دهد و زندگی را حفظ کند."
سلطان سلیم با دقت به سخنان حکیم گوش سپرد و سپس لبخندی زد. به مشاورانش اشاره کرد که درخت را قطع نکنند و اجازه دهند تا زمان به او نشان دهد که چقدر در سکوت و در دل خود خدمت میکند.
سالها بعد، درختی که هیچکس انتظارش را نداشت، تبدیل به درختی عظیم و پر از برگ و میوه شد. سایهاش به دیگر درختان کمک کرد و باغ کاخ را خنک و پر زندگی ساخت.
سلطان سلیم روزی در کنار آن درخت ایستاده بود و با لبخندی گفت: "گاهی بزرگترین خدمتها در سکوت و صبر نهفته است، آنچه را که نمیبینیم، زمان به ما نشان میدهد."
---
غزل در حکمتِ ریشه و سکوت
دوش در تالارِ ما بحثی زِ سود و باز بود
چشمِ ما بر شاخهیِ خشکی، طنینانداز بود
گفتم این چوبِ تهی را از بن و ریشه کَنید
کین چنین صورت، درونِ باغِ ما ناساز بود
خاست پیرِ نکتهدانی، گفت: «سلطانا مَکَن!
کانچه در ریشه نهان است، آیتی زِ اعجاز بود»
گفت: «آن کو لب ببسته، در میانِ خاکِ تیره
در هوایِ وصلِ جانان، غرقِ در پرواز بود»
صبر کردیم و زمان بر ما دری از غیب خُورد
دیدم آن تنهایِ بیبرگ، آشیانِ راز بود
سایهگستر شد چنان کز هیبتش جنگل خجل
آن که در روزِ نخستین، پست و بیآواز بود
هر که در خلوت به صدق و بی ریا خدمت نمود
در صفِ مردانِ حق، بر تکیهیِ اعزاز بود
پند گیر از این درخت و ریشه در اخلاص کن
کای «سلیم»، این راهِ حق همواره با ایجاز بود
« سلطان یاووز سلیم »