زندگینامه سلطان سلیم عثمانی:
https://www.tarafdari.com/node/2686922
دیوان سلطان سلیم عثمانی:
https://www.tarafdari.com/node/2686927
---
در روزگاری، سلطان سلیم عثمانی بر تخت نشسته بود و دربار پر از وزرا و مشاوران بود. روزی، یکی از درباریان از سلطان پرسید:
«ای پادشاه! چگونه میتوانیم از نافرمانی و بیفرمانی رعیتها جلوگیری کنیم؟»
سلطان سلیم کمی اندیشید و سپس لبخندی زد. به ناگاه از جا برخاست و گفت:
«من خودم آزمایشی خواهم کرد.»
او شخصی عاقل و دانا را خواست و گفت: «تو امروز در میان بازار استانبول برو و هر کس چیزی ناپسند به تو گفت، بیاور پیش من.»
آن مرد دانا، که همه او را «حکیم بازار» مینامیدند، به بازار رفت. هر چه گذشت، مردم حرفهای تند و گاه بیادبانهای زدند، اما حکیم آرام و صبورانه گوش داد و هیچکدام را برنیاورد.
شب هنگام، نزد سلطان آمد و گفت:
«ای پادشاه، مردم سخنان بیهوده و گاهی توهینآمیز گفتند، اما من از کسی خشم نگرفتم و کسی را تنبیه نکردم.»
سلطان سلیم سرش را تکان داد و گفت:
«این همان حکمت است. اگر بخواهیم مردم را با خشم و تنبیه کنترل کنیم، نه تنها اطاعت حاصل نمیشود، بلکه نفرت ایجاد میشود. حکمت و صبر، پایهٔ حکومت است.»
از آن روز، سلطان سلیم همیشه پیش از هر تصمیمی، به صبر و خرد مشاوران و مردمش توجه میکرد و دربار او به نمونهای از عدالت و عقلانیت در عثمانی تبدیل شد.
---
غزل در حکمت و مدارا
جهان را فضل و احسان و مدارا بر نظام آرد
نه آن تیغی که از تندی، خلایق را به جان آرد
اگر خواهی که ملک خویش را از کین امان بخشی
بباید صبر را اول، به جایِ خشم و آن آرد
رعیت مرغ محبوس است در دامِ دلِ سلطان
مزن بر سنگ، ظرفی را که شهدت در دهان آرد
حکیمی را که در بازار، دشنامش گوهر گشت
ببین کز حلمِ خود، غوغا به صلحِ جاودان آرد
مکن منعِ لبانِ خلق با زنجیر و با سیلی
که حرفِ تلخ را شیرین، زبانِ مهربان آرد
بسا تختی که از بیداد، بر بادِ فنا رفته
بسا صبری که عدلش را به هفتاد آسمان آرد
«سلیمی» زین حکایت گیر درسِ پادشاهی را
که تنها عقل و تدبیر است، دولت در جهان آرد
« سلطان یاووز سلیم »