باشهیدان تا خدا پر می زنم
پشت پا برعالم زَر می زنم
تاشهیدان می روم بی اختیار
تا که بیت الله را در می زنم
چون شهیدان آسمانی می شوم
هر دفعه بر سیم آخر می زنم
چونکه گلزار شهیدان می روم
بر دلم شور سراسر می زنم
اُنس می گیرم در آنجا با شهید
من صدایش چون برادر می زنم
من که در بازی دل بازنده ام
دست بر دامان سنگر می زنم
از میان شهر آلوده شده
سوی عرش فکه معبر می زنم
روی آن رَمل پرازعشق وصفا
می نشینم حرف آخر می زنم
ای شهیدان خدایی کی منم ؟
باشهادت حرف بهتر می زنم
کی میان جبهه های جنگ ورزم ؟
جامه ی خونین به پیکر می زنم
من که سرباز مطیع رهبرم
بوسه کی بر دست رهبر می زنم ؟
تا اَبد مدیون لطف مادرم
من که دم از مرد خیبر می زنم
حیدری ام حیدری ام حیدری
گردن بَدخواه حیدر می زنم
عاشق نام محمد هستم و...
بر دهان خصم ابتر می زنم
تا که خونی در رگانم جاری است
دم زِ اولاد پیمبر می زنم
شکر ایزد درمیان روضه ها
سینه بهر شاه بی سر می زنم
نوکر اربابم و سینه زنم
این ندا را روز محشر می زنم
یاعلی و یاحسین و یاحسن
قرعه بر زهرای اطهر می زنم
چون شهیدان روضه خوان مادرم
ناله یادِ میخ آن در می زنم...
...آن دری که باز شد باضرب پا
لعنتی گفتش که حیدر ، می زنم...
...فاطمه را پیش چشم کودکان
با مغیره من مکرر می زنم
با غلاف و تازیانه بی هوا
بر تن آن یاس پرپر می زنم
می کُشم زهرا و حیدر را یه جا
تا که بر بازوی کوثر می زنم
مرتضی بی فاطمه جان می دهد
من رقم مرگ دو دلبر می زنم
خدا به این شاعر خیر بده سلامتیش صلوات