مطلب ارسالی کاربران
مناجاتخوانِ فوتبال
در آمریکایِ جنوبی مردم بیشتر همدیگر را با لقبهایشان صدا میکند. لوئیس سزار منوتی که در ابری از دودِ سیگار دورِ سرش آرژانتین را قهرمانِ جام جهانیِ 1978 کرد، «ال فِلاکو» (لاغر) بود و کارلوس آلبرتو بیلاردو، مربیِ آرژانتینِ قهرمانِ 1986، «ال ناریگون» (دماغ گنده). لقب مارسلو بیلسا؟ «ال لوکو»: دیوانه.
یکشنبه شب (11:30 به وقت تهران) مهمترین بازیِ فصلِ لیگِ یک فرانسه بینِ دو دشمنِ قدیمی، مارسی و پاری سن ژرمن، در استادیومِ ولودروم برگزار میشود، بازیای که حتی وقتی در جدول هم موضوعیتِ خاصی نداشته، «لو کلاسیک» بوده؛ جنگی بینِ جنوب و پایتخت، جدالی بینِ دو فرهنگ مختلف. آندره آیو، ستارهیِ مارسی، که پدرش عابدی پله سالِ 1993 با این تیم قهرمانِ اروپا شد، بهترین تعریف را از لو کلاسیک دارد: «این فقط یک بازی بین دوتا تیم نیست، بلکه بازیایهِ برایِ دوتا شهر، برایِ همهیِ کشور. برایِ همینه که باید خوب بازی کنی. این بازی برایِ تماشاگراست بیشتر تا بازیکنا. من بچههایِ کوچکی دیدم که بعد از باخت تیمشون گریه کردن...»
جدا از همهیِ این عوامل که بازیِ مارسی و پاری سن ژرمن را به اوجِ حساسیت و جدابیت میرساند، عاملی دیگری هم امسال هست که بعدی رمانتیک و سانتیمانتال به لو کلاسیک اضافه میکند: عاملِ بیلسا.
در آرژانتین به مارسلو بیلسا «ال لوکو» میگویند. اما جنون و دیوانگیِ بیلسا از بیمانندی و تنهاییاش میآید؛ تنهاییای که تنها با هیاهویِ آرشیوِ ویدئهایِ فوتبالیاش پر میشود. بیلسا که مثلِ مسی و دی ماریا متولدِ شهرِ روزاریو است، وقتی جوان بود از دستورِ پدرش سرپیچی کرد و به تیمِ اصلیِ روزاریو، نیوولز اولد بویز پیوست. در همین دوران بود که ارتش از دستِ پرونیستها (حذب هوادارانِ رئیس جمهور خوان پرون) خسته شد و تانکهایش را به خیابانها سرازیر کرد. این بزنگاهِ تاریخی مهمی برایِ مارسلویِ جوان بود.
سر الکس فرگوسن ریشهیِ اعتقاداتِ سوسیالیستیاش متاثر از زمانی میداند که مادرش، مبتلا به سرطان، در بیمارستانی قدیمی در گلاسکو بستری بود و کمبودِ امکانات مانع از درمانِ درستش میشد. این ریشه برایِ بیلسا ناپدید شدن (یا به بیانِ درستتر ربوده شدنِ) برادرش، رافائل بود. رافائل نهایتا سر از «ال کاستیلو»، مخوفترین شکنجگاهِ رژیم خونتا (کودتاچیانِ نظامی)، درآورد و بعد به اسپانیا تبعید شد.
بیلسا هم مثلِ مارتین اونیل، در رشتهیِ حقوق تحصیل کرده است و دومین نظامِ دیکتاتوریای که به مقابلهاش برخواسته «دیکتاتوریِ نتایج» بوده. بعد از اینکه مصدومیتِ زانویِ ال لوکو فوتبالش را تمام کرد، او بیمارِ سیستمهایِ فوتبالی و لزومِ «خوب بردن» شد؛ ایدئولوژیای که غیر از خودش، شاید تنها آریگو ساکی را به عنوانِ پیروِ رادیکالش میدید. بیلسا در این دوران سیستمِ 3-1-3-3 را کشف کرد؛ سیستمی که برایِ پرسِ شدید حریف، برداشتنِ فشارِ خلاقیتِ تیم از رویِ دوشِ پستِ ترکوارتیستا (شمارهیِ 10، یا به قولِ آرژانتینیها Enganche، به معنیِ قلاب) و حلِ مشکلِ عرضِ کمِ سیستمهایِ 2-4-4 ِ دایمند و 2-1-4-3 طراحی شده بود.
سالِ 2002 که بیلسا سرمربی آرژانتین بود، اوضاع کشور برایِ او و خانوادهاش از این رو به آن رو شده بود. ارتش رفته بود و پرونیستها دوباره سر کار آمده بودند. خواهرِ بیلسا، ماریا، قرار بود معاونِ فرماندارِ ایالتِ سانتافه (که شهرِ روزاریو در آن واقع است) شود و برادرش، رافائل هم در راه انتخاب شدن به عنوانِ وزیر امورِ خارجه بود.
بیلسا در جامِ جهانی با اتکا به ذهنیتِ رادیکال خودش که باعث شد گابریل باتیستوتا، ارنان کرسپو و خاویر ساویولا از تیمش خط بخورند، به دنبالِ تکمیل و ایدئالسازیِ تاکتیکهایش بود. اما درست مثل کابوسهایِ ونگر، آرژانتینیها هرچه به هم پاس میدادند، نمیتوانستند دروازهیِ حریف را تهدید کنند و در نهایتا با پنالتیِ دیوید بکهام، یک – هیچ به انگلیس هم باختند و حتی نتوانستند از گروهشان صعود کنند. اما در عین تعجب فدراسیونِ فوتبال آرژانتین بیلسا را حفظ کرد و او دو سالِ بعد با اتکا به جوانانی مثلِ خاویر ماسچرانو و کارلوس تبس تیمش را قهرمانِ المپیکِ آتن کرد.
بعد از این موفقیت بیلسا آرژانتین را ترک کرد و سالِ 2007 به عنوانِ سرمربی شیلی انتخاب شد. او با نتایجی درخشان دور مقدماتی را پشتِ سرگذاشت (مثلا بردِ یک –هیچ مقابلِ آرژانتین که باعثِ برکناریِ آلفیو باسیله و سر کار آمدن مارادونا شد) و شیلی را به جامِ جهانی برد. بیلسا بعد از جام جهانی و به دلیل مشکلاتی که با فدراسیونِ فوتبالِ شیلی پیدا کرده بود پستش را ترک کرد (گرچه هنوز خیلیها فکر میکنند این استعفا بابتِ خستگیِ ذهنیاش بود).
انتخابِ بعدی بیلسا انتخابی عجیب بود؛ اتلتیک بیلبائو، تیمی از هر لحاظ سنتی. اما همانطور که انتظار میرفت بیلسا از همان روزِ اول انقلابِ خودش را در باسک آغاز کرد و سیستم و جایِ بازیکنان بیلبائو را تغییر داد. این تغییرات باعث رسیدنِ آنها به فینالِ کوپا دل ری و فینالِ یوروپا لیگ (با پیروزیِ قاطعانهشان مقابلِ منچستر یونایتدِ سر الکس فرگوسن) شد. پپ گواردیولا درباره اتلتیک بیلبائویِ بیلسا میگوید: «اونا مثل حیوونایِ وحشی به ما حمله میکردند. هیچ تیمی را ندیده بودم که اینقدر پرسِ شدید بکند و فضایِ کمی به حریف بدهد.» مربی سابق بارسلونا اسمِ این نوع فوتبال را بعد از تساوی 2-2 دو تیم در استادیومِ سنت مامس، «مناجاتِ فوتبالی» گذاشت.
در این دوران بعد از یکی از بازیها، بازیکنانِ بیلبائو از بیلسا میخواهند که به سیستمِ سنتی چهار دفاعه بازگردند. بیلسا این درخواست را به رایگیری میگذارد. رایِ نهایی به سودِ دفاعِ چهار نفره میشود و بیلسا به بازیکنانش اعلام میکند که با 3 دفاع بازی میکنند! بیلسا برعکس دیگر اعضایِ خانوادهاش اعتقاد چندانی به دموکراسی ندارد.
همکاریِ بیلسا بعد از دو فصل و بعد از اینکه بهترین مهرههایش، خاوی مارتینس و فرناندو یورنته را از دست داد، قطع شد. بیلسا بعد از یک سال استراحت به المپیک مارسی پیوست. ال لوکو در مارسی هم خیلی زود انقلابِ تاکتیکیاش را آغاز کرد و اگرچه با تساوی مقابل باستیا و شکست برابرِ مونپلیه از دو بازیِ اولِ لیگ تنها یک امتیاز گرفت، اما از هفتهیِ سوم به بعد با عادت کردنِ تدریجیِ بازیکنان به فلسفهاش، مارسی در جادهیِ پیروزی قرار گرفت. جاناتان ویلسون دربارهیِ بازیِ مارسی – ریمز که در هفتهیِ ششم برگذار شد مینویسد: «60 دقیق اولِ بازی از آن دست نمایشهایی بود که دل آدم را گرم میکند. مالکیت توپ مارسی در این بازی شصت درصد بود اما بیشتر به نظر میآمد، چون موجِ حملهای بود که یکی پس از دیگری بر دروازهیِ ریمز فرود میآمد. هر وقت بازیکنِ حریف پاسی دریافت میکرد مارسیها پرسش میکردند و هر وقت خودشان توپ داشتند بدون معطلی حمله میکردند. خبری از مالکیت توپ استریلیزه و پاسهایِ عرضی مطمئن نبود. این بازی فستیوال پاسهایِ طولی بود، 5-0 ای که خیلی راحت میتوانست به 10-0 تبدیل شود. در بیشتر اوقات این بازی مارسلو بیلسا رویِ کولمنی که در منطقهیِ تکنیکال (محوطه فنی مربیان) قرار داشت نشسته بود. دیگر خبری از آن قدمزدنهایِ روزهایِ اتلتیکو بیلبائو (همیشه 13 قدم به جلو و 13 قدم عقب، همیشه!) و عینکی که از بندش آویزان بود، نبود. بیلسا بیشتر به گلفبازی تنها میماند، با همان دقت بیمارگونه به جزییات.»
حالا در حالیکه تنها 8 هفته به پایانِ لیگِ یک مانده، پاری سن ژرمن با 59 و لیون با 58 امتیاز از مارسیِ 57 امتیازه بالاتر هستند و همین اختلافِ کم، لو کلاسیکِ امسال را در این مقطع حساستر از همیشه میکند. اما جدا از این جنگِ قدیمی، پیروزیِ احتمالی مارسی در بازیِ یکشنبه شب شانس بردنِ یک لیگ معتبرِ اروپایی را برایِ اولین بار به بیلسا، این رومانتیک و ایدئالیستِ بزرگ، میدهد. و چه کنایهای شیرینتر از اینکه قهرمانیِ تیمِ بیلسا، با شکستِ پی.اس.جی، نماد و والاترین نمونهیِ سوپر تیمهایِ امروزی با پشتوانهیِ مالیِ اولیگارشهایِ خارجی به دست بیاید.