چند سال قبل دنیای هنر با پیدا شدن دوباره اثر «گمشده» هنرمند آمریکایی «نات تیت» به جنب و جوش عظیمی افتاد. داستان از این قرار است که «تیت» عضوی از صحنهآراییهای نیویورک در دهه ۵۰ بود. او بعد از سفر به اروپا و تحتتاثیر قرار گرفتن از نبوغ «باراک» و «پیکاسو»، با پریدن از استیتن آیلند موجبات مرگش را فراهم کرد.
دیدگاه گذشتهنگر «تیت» در یک سخنرانی توسط دیوید بووی در لندن دوباره عرضه شد. او در سخنرانیاش یادی هم از «گور ویدال» کرد. مردی که همه را میشناخت، پس طبیعتا «تیت» را هم میشناخته. در این عرضه دوباره، انتقادات خردمندانهای مطرح شد. «تیت» مبهم بود. مردم نامش را شنیده بودند اما واقعا زمان آن رسیده بود که ارزیابی دوبارهای از این دست هنرمندان عصر معاصر که به شکل عجیبی نادیده گرفته شدهاند، صورت میگرفت.
خیلی زود مشخص شد «تیت» یک کپیبرداری جالب توسط رماننویس مشهور، «ویلیام بوید» بوده. او این کپی برداری را با الهام گرفتن از هنرمندان انگلیسی جوان آن زمان انجام داد. خیلی از آنها همانطور که بوید اشاره کرده، چندان خوب نبودند.
دلیل اشاره کردن نام او در این مقاله بسیار ساده است. وقتی میبینم در هر متنی در مورد پاس دادن نام این مربی فوتبال آرژانتینی مورد احترام همه یعنی "مارچلو بیلسا" قرار دارد، «تیت» به یادم میآید. هفته گذشته هم نام او به عنوان یکی از نامزدهای احتمالی جانشینی "سم الردایس" در فصل آینده مطرح شد.
بیلسا, یادداشت, تحلیل ورزشی, گاردین, خبرورزشی, اخبار ورزشی, عصرورزش
به راحتی میشود صحبتهای انجام شده در هیاتمدیره را در مورد این مسئله حدس زد: «خب تا الان چه افرادی رو در نظر گرفتیم؟ یک اسطوره مورد احترام باشگاه؟ "اسلاون بیلیچ". یک مربی کارکشته لیگ جزیره؟ "رافا بنیتز". بسیار خب. الان یک ایدهآلیست عجیب و غریب کم داریم که به آکادمی بیشتر از بردن اهمیت بدهد. یکی که برای روزهای متوالی یک کفش بپوشد و با علامتدار کردن یک قسمت مشخص از کفش، به بازیکنانش یک تکنیک خوب را یاد بدهد.»
رفتن "بیلسا" به وستهم آدم را هیجانزده میکند. او یک آدم اغواگر است. یک جورهایی یک غول خیلی جالب و تحریککننده در فوتبال مدرن. اگر بیلسا الان وجود نداشت، احتمالا ضرورت داشت او را اختراع کنیم. شکی هم نیست که افسانه "بیلسا" مثل کارتونها به طور اغراقآمیزی سر زبانها افتاده است. مثل یک نابغه شطرنج، یک نِرد خدا، کسی که همیشه در خیابانها به دنبال زیبایی مطلق فوتبال میگردد.
"بیلسا" زمانی گفت:«۳۶ شکل مختلف از برقراری ارتباط از طریق پاس دادن وجود دارد.» شنیدن همین کافی است تا شما را هیجانزده کند. حتما میگویید بله، بیشتر! بیشتر! تصور کردن این موضوع حتی در اینجا هم محتمل است که فکر کنیم "بیلسا" میتواند به سرزمین خشکی مثل لیگ برتر بیاید و تبدیل به یک استاد فریبنده شود. یک جوک ساخته روشنفکران آمریکای جنوبی که بیاید و وضعیت ملول تاکتیکی انگلیسی را به رخ همگان بکشد.
بیلسا, یادداشت, تحلیل ورزشی, گاردین, خبرورزشی, اخبار ورزشی, عصرورزش
غیر از اینکه بر خلاف تیت، "بیلسا" واقعا وجود دارد و در حال حاضر در فرانسه کار میکند. این هفته شایعه حضور بیلسا در وستهم در سایه یک ویدئو قرار گرفت. ویدئویی که از رختکن مارسی بیرون آمده و بیلسا بعد از تساوی بدون گل برابر لیون در حال صحبت کردن برای بازیکنانش است. او مثل یک فرمانده حرفهایی زیبا و تا حدی دیوانهوار را در مورد کار جمعی و مقاومت بازیکنانش در برابر بیعدالتی به زبان میآورد. حرفهایی که مورد تشویق بازیکنانش قرار میگیرد و بیش از همه جذبه "بیلسا" را نشان میدهد. احساسات مردی که اتفاقات او را تغییر نمیدهند و تمام نگرانیاش، متد و فرم تیمش است.
این متدها چه چیزی هستند؟ "بیلسا"در بیلبائو طرحهای رسوخناپذیری تولید کرد. مربعهای سبزی که با خطهای رنگی دیگر آراسته شده بودند تا نشان بدهند بازیکنانش چگونه باید همیشه در حال حرکت باشند. او گفته:«دویدون فهمیدن است، دویدن همهچیز است.» تیمهای او هم همیشه در حال دویدن هستند. همیشه در حال رو به جلو رفتن. دفاع، اولین فاز حمله است. شکلی که گاهی اوقات یک جاز مدرن عجیب غریب فوتبالی را نمایش میدهد.
بیلسا در واقع «نیل کاسادی» فوتبال مدرن است؛ یک ایدهآلیست خالص. مردی که الهامبخش مربیان بزرگ زیادی بوده؛ از "پپ گوآردیولا" تا "خورخه سمپائولی" سرمربی شیلی، که قبلا هنگام دویدن نطقهای بیلسا را با واکمن گوش میکرده
احتمال اینکه بیلسا به وستهم برود خیلی کم است اما آیا رفتنش به آنجا فوقالعاده نخواهد بود؟ اول از همه برای آن اتفاق نادر، برای نبرد فرهنگها. یک شخصیت فوتبالی حرفهای کوتهفکر برای کار کردن به بیذوقترین لیگ دنیا میآید. برای کسانی که دوست دارند فوتبال انگلیس هیچوقت نقابی از هنر و خلاقیت نداشته باشد، "بیلسا" یک عامل فتنه است. حتی فنخالی که همیشه میتواند نان آژاکس فوقالعادهاش در دهه ۹۰ را بخورد، در ابتدای فصل توسط عدهای یک پروفسور تو خالی نامیده میشد. یک «ژوزف ونگلوس» یک «نات تیت» دیگر.
بیلسا, یادداشت, تحلیل ورزشی, گاردین, خبرورزشی, اخبار ورزشی, عصرورزش
اعتبار "بیلسا" به عنوان یکی از بهترینهای فوتبال مدرن همچنان روی همان لحظههای غیر قابل لمس نوآوری تاکتیکی ساخته میشود. او جام نمیبرد. تیمهایش همیشه اوجهای خارقالعاده یا افتهای فاحش ناگهانی را تجربه میکنند. شاید به این خاطر که او از بازیکنانش میخواهد کار غیرممکنی انجام بدهند، به این خاطر که او همیشه خواهان یک پرفکشن بدون وقفه است.
رفتن "بیلسا" به وستهم یک رویای نامحتمل است اما میتوان از جهت دیگری هم به آن نگاه کرد. هواداران وستهم همیشه خواهان فوتبال تهاجمی و عملگرا هستند؛ تنها کاری که "بیلسا" همیشه به آن علاقه دارد. مالکان فعلی به نظر برنامه بلندمدتی دارند و "بیلسا" تمام فکرش همین برنامههای بلند مدت است. وستهم به صورت سنتی باشگاهی بوده که به مربیانش وقت بیشتری میدهد و از بازی دادن به بازیکنان آکادمی ترسی ندارد. از «مالکلم الیسون» بگیریم تا «کافه کاستاری» و «ران گرینوود».