مطلب ارسالی کاربران
گونه هایش سرخ شد ودستانش رابالا برد(متهم ردیف اول:ماریو گوتزه)
اولین نگاه در ایستگاه مترو،لحظه تله پاتی،چند چشم خیره و پایان..اصلا ساده تر:عشق اتوبوسی.همان آدم های که برای دیدار با عشق رویایی شان در ایستگاه اتوبوس منتظر می مانند اما با هر رهگذری از اتوبوس بعدی عشق قبلی را فراموش می کنند.چندسالی می گذرد و اسمش را می گذارند: دوست داشتن ثانیه ای.اما یکی از آن ها آسان نیست.آسان نیست که ببینی و بگذری..که اگر هم رد شوی تمام روزهای سال را جهنم می کنی..کاش ایستاده بودم..
ماریو اینگونه شد...او دید ولی چشمانش را بست و فراموش کرد.مثلا جوری وانمود می کرد که انگار نه انگار روزی در وستفالن سینه چاکانی داشته.نه این یک لحظه نبود.آن نگاه12 سال طول کشید.شاید ما اشتباه کردیم.وقتی کودک بود دوستش داشتیم اما ما یاد نگرفتیم که نباید به احساسات نوجوانان اعتماد کرد. حالا هم ناراحت نیستیم.. فقط کمی نگرانیم!نگرانیم که وقتی اندوهگین است کسی کنارش نباشد.راستش را بگو ماریو!وقتی در باواریا در یک رستوران نشستی،کسی می آید وبگوید:این بار مهمان من باشید آقای گوتزه؟!...نه!ناراحت نیستیم..
حالا خیال کن این جام راهم گرفتی!پاداشت بیشتر شد..اما وقتی ببازی یا حتی قدر موقعیتی را ندانی کسی در ورزشگاه نمی ماند که به تو دلداری دهد..فقط شانس همرات باشد وهو نشوی..یک قلب زرد بیشتر از37 میلیون یورو می ارزید.می دانی!وقتی آن گل را زدی گلزن کرشن فقط یک لبخند زد..همین!آلمان قهرمان شده بود ولی بندر برای مصدومیت مارکو در کلیسا دعا می کرد..اندکی خوشحالی..(گونه هایش سرخ شد و دستانش رابالا برد... شاید گل زده بود..)