یك مربی اسپانیایی می خواهد برای ادامه فعالیت خود بعد از ترك آلمان راهی انگلستان شود و یك مربی ایتالیایی برای هدایت تیمی آلمانی برگزیده می گردد، یك مربی هلندی تا انتهای فصل هدایت تیمی در انگلستان را عهده دار می شود كه به تازگی به همكاری خود با یك مربی پرتغالی خاتمه بخشیده است كه این جابه جایی ها همه نشانی از بین المللی شدن فوتبال امروزی دارد و یک تیم انگلیسی در تلاش برای بازگرداندن همین سرمربی پرتغالی است.
برای بازیگران اصلی سناریوی این روزهای فوتبال اروپا مطابق مدل فوق می تواند نام هایی همچون گواردیولا، آنچلوتی، هیدینگ و ژوزه مورینیو را در نظر گرفت. در واقع فوتبال و رقابت موجود در آن را می توان با منطق یك اقتصاد پویا مقایسه نمود كه در آن سرمربیان موفق همان مدیران كنسرسیوم ها و كمپانی های بزرگ به حساب می آیند، آنها از ایده هایی فوق العاده برای سوددهی برخوردار هستند و تنها می بایست خود را با ویژگی های منطقه ای باشگاه هماهنگ نمایند تا بتوانند ایده های خود را به صورت كامل تری به اجرا درآورند.
پپ گواردیولا تا كنون با بارسلونا موفق به فتح لیگ قهرمانان اروپا شده و برای بایرن مونیخ تنها سه عنوان داخلی در سطح آلمان را به ارمغان آورده است، كارلو آنچلوتی جانشین او در مونیخ در چهار كشور مختلف طعم قهرمانی و فتح عنوانی را چشیده و همانند ژوزه مورینیو با دو تیم از دو كشور متخلف لیگ قهرمانان اروپا را فتح كرده است. این مربیان در سطحی متفاوت نسبت به سایر همكاران خود طبقه بندی می شوند و با فلسفه خود نشان می دهند كه فوتبال چه كاركرد منحصر به فرد و ویژه ای می تواند داشته باشد.
این سرمربیان بزرگ فهمی پیچیده و غیر قابل قیاس از فوتبال دارند و خطر شكست برای آنها بسیار كمتر است، چون آنها اغلب در باشگاه هایی به مربی گری می پردازند كه با كیفیت ترین و گران قیمت ترین بازیكنان را در اختیار آنها قرار می دهند، با این وجود مربیانی نظیر پپ گواردیولا بر طبق دیسیپلین خود و سیكلی سه ساله همواره تیم ها و یا به عبارتی كارفرماهای خود را تغییر می دهند كه این نشان می دهد چنین سرمربیان بزرگی هرگز وابستگی خاصی به تیم های خود ندارند و هویتی برای این تیم محسوب نمی گردند و نمی توان به خاطر این مسئله بر آنها خورده گرفن، چون چنین تصمیماتی را باید لازمه شغل آنها دانست.
گواردیولا هیچ تمایلی به باقی ماندن در مونیخ نداشت و مونیخی ها نیز نتوانستند با هر گونه پیشنهادی نظر وی را در این زمینه تغییر دهند و البته چنین واقعیتی به غیر از بایرن مونیخ برای باشگاه های بزرگ دیگری نیز بارها رخ داده است، این سرمربیان با حضور خود در باشگاهی جدید نه تنها دستیاران خود بلكه یك تیم كامل از همكاران خود را نیز به همراه می آورند، چون آنها ورود به چالشی جدید را همانند یك پروژه می دانند. برای نمونه هنگامی كه یورگن كلینزمن هدایت بایرن مونیخ را عهده دار شد علاوه بر آوردن تیمی كامل از همكاران انتخاب شده خود، درخواست نمود برای جاری شدن بهتر انرژی در باشگاه مجسمه های بودا در سراسر محل باشگاه نصب گردند كه با ورود سرمربی بعدی در قدم اول چنین مجسمه هایی جمع آوری گردیدند.
با این وجود موفقیت در فوتبال مدرن همانند دوران گذشته حرف اول را می زند و همه چنین جابه جایی ها و حتی ایده هایی عجیب تنها برای رسیدن به آن در نظر گرفته می شود و موفقیت در باشگاه های فوتبال شهرهای مونیخ، لندن، منچستر، مادرید، بارسلونا، تورین و پاریس تنها در فتح لیگ قهرمانان اروپا خلاصه می شود. رقابت های لیگ قهرمانان اروپا با حضور و تمركز تعداد قابل توجهی از برندهای معروف فوتبال، بر جذابیت این رشته ورزشی افزوده، از طرفی آن را به پدیده ای اقتصادی نیز بدل كرده است و البته سبب گردیده تا باشگاه های مطرح اروپایی به بازار كاری خوب و پردرآمد برای این دسته از سرمربیان متفاوت بدل گردد.
لیگ های ملی اروپایی نظیر بوندسلیگا به همین دلیل بیشتر برای این باشگاه های بزرگ بیشتر به رقابتی انتخابی برای كسب جواز حضور در لیگ قهرمانان اروپا بدل گشته اند، با وجود اینكه شاید لیگ های داخلی ارزش ورزشی خود را از دید این باشگاه ها از دست باشند، اما آنها هنوز در نزد هواداران این باشگاه ها از جایگاه بسیار ویژه ای برخوردار هستند. چون این لیگ ها هنوز هویت اصلی هواداران را تشكیل می دهند و آمار بالای حضور این هواداران در استادیوم های فوتیال در حین بازی های لیگ نیز چنین مطلبی را به اثبات می رساند و باید در نظر گرفت كه مربیان می آیند و می روند، اما این هواداران هستند كه همیشه ماندنی هستند.