لطفاً به تفسیر المیزان یا قصص قرآن چاپ انتشارات امیرکبیر نوشته صدر بلاغی و یا کورش کبیر نوشته استاد تاریخ دانشگاه تهران دکتر باستانی پاریزی مراجعه کنید .
اینکه کورش بزرگ همان ذوالقرنین قرآن یا یولقرانیم تورات است بی هیچ گمانی ثابت شده است و در این زمینه بیگانه و خودی و مسلمان و غیر مسلمانان بسیاری کتابها و مقاله ها نوشته اند ولی شگفت است که برخی بدون هیچ مدرکی می گویند : نه همه اشتباه می کنند و تنها ماییم که در تاریخ از تاریخ دانان و در تفسیر از مفسرین بالاتریم. برخی نیز چند وبلاگ ایرانی ستیز را که با افتخارات میهنی ما سر ستیز دارند بهانه می کنند و آنها را مدرک معتبر می انگارند.در تورات نیز یولقرانیم که دقیقاً ذوالقرنین معنی می دهد همان کورش است.ببخشید اثبات اینکه کورش همان ذوالقرنین است مانند این است که بخواهیم وجود خورشید را در آسمان روز ثابت کنیم .این کاملاً اثبات شده است ولی شگفت است که برخی این سخن را برنمی تابند .
ذو القرنین پیوند ( ذو + القرنین ) است . واژه ذو ، ذا و ذی در عربی به معنی دارنده است و قرن به دو معنی سده و شاخ است . ذوالقرنَین یعنی دارای دوشاخ . تاجی که بر سر این پادشاه بوده دارای دو شاخ بوده .شاخ در دوران کهن نماد توانایی بوده .هر چند امروزه چنین نیست .منظور از این دو شاخ افزون بر توانایی اشاره به در اختیار داشتن خاور و باختر جهان نیز هست . در قرآن و تورات نام ذوالقرنین آمده است . در تورات که ذره ای شک نیست که این همان کورش است .اما در قرآن متأسفانه برخی مفسّرین به اشتباه اسکندر مقدونی را همان ذوالقرنین دانسته اند و من فکر می کنم یکی از دلایل این اشتباه خطای نظامی گنجوی در نگارش اسکندرنامه است .نظامی از اسکندر مقدونی فردی دارای کمالات بشری و شخصی دانا و وارسته و یک انسان به تمام معنی معرفی کرده است . اما نظامی اشتباه کرده و معلوم نیست شاید کسی اطلاعات نادرست به او داده است . مولوی نیز در مثنوی خود از معاویه یک عارف وارسته می سازد آیا چون مولوی یک شاعر گرانقدر و توانا و برتر ایرانی است اگر اشتباهی کرد باید اشتباه او را درست بدانیم ؟ در شعر معروف( او خَدو انداخت در روی علی افتخار هر نبی و هر ولی ) می دانیم او در اصل تاریخی داستان دخل و تصرف کرده است و ماجرا آن گونه که او شرح می دهد در هیچ تاریخی نیامده است . نظامی نیز همچنین . نظامی از یک جنایتکار که جوانان ما را به خاک و خون کشید . جوانانی که تنها گناهشان دفاع از میهن در برابر حمله بیگانگان متجاوز بود و دختران ما را به بردگی گرفت و کشور ما را به نابودی کشاند و بی گناهان را قتل عام کرد یک مرد وارسته و عارف دلسوخته ساخته است ... ذوالقرنین بودن کورش کاملاً روشن و بدیهی است . شاید شما حرف بنده را نپذیرید اما شما نمی توانید حرف بزرگان تاریخ ایران مانند دکتر باستانی پاریزی استاد تاریخ دانشگاه تهران را نپذیرید .شاید ایشان را هم نپذیرید آیا المیزان علامه طباطبایی را هم نمی پذیرید ؟ پیشنهاد می کنم اگر شک دارید به منابع زیر مراجعه کنید . ذوالقرنین بودن کورش آن قدر واضح است که انکار آن از عجیب ترین کارها می تواند باشد . جالب است که بیگانگان بهتر از ما کورش را شناخته اند تا جایی که با افتخار نام سایروس یا سیروس یا کورُس را بر پسران خود می نهند به این امید که مانند او مردی بزرگ شود و منشور حقوق بشر او در سازمان ملل پیش چشم واردشوندگان به این سازمان است .از عجایب این است که برخی از خودی ها تلاش دارند ثابت کنند کورش انسان بدی بوده است .یعنی بدیهیات را می خواهند انکار کنند . در کتب تاریخی یونانیان نام این مرد بزرگ به نیکی یاد شده است .در اثبات این امر همین بس که بیش از دو هزار سال پیش دشمن زبان به ستایش او گشوده است .
چند تن از بزرگانی که بر یکی بودن ذوالقرنین قرآن و مسیح عهد عتیق با کورش هخامنشی گواهی دادهاند عبارتاند از:
مولانا ابوالكلام آزاد مفسر بزرگ قرآن و وزیر فرهنگ هند در زمان گاندی در تفسیرالبیان ( ترجمه تفسیر سوره کهف از باستانی پاریزی)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان
آیتالله العظمی ناصر مكارم شیرازی و 10 نفر از مفسران بزرگ قرآن در تفسیر نمونه (مانند قرائتی، امامی، آشتیانی،حسنی، شجاعی، عبدالهی و محمدی)
تابنده گنابادی در کتاب سه داستان عرفانی از قرآن ـ
آیت الله میر محمد کریم علوی در تفسیر کشف الحقایق (با ترجمه عبدالمجید صادق نوبری)
حجه الاسلام سید نورالدین ابطحی در کتاب ایرانیان در قرآن و روایات
.
.
.تاریخ ایرانی: اندک افرادی را ممکن است در جامعه بیابیم که تاکنون نام کوروش کبیر به گوششان نرسیده باشد یا حتی برداشتی از این شخصیت در ذهن نپرورانده باشند. کوروش هخامنشی با حافظه تاریخی ما پیوندی ناگسستنی یافته است. از هر که در این مرز و بوم پرسش شود کوروش کیست؟ شاید نسبش، تاریخ زندگیش و حتی سلسله حکومتش را نشناسد اما از اخلاق و اعمال او باوری را به زبان میآورد. این سخنان در بسیاری موارد، بیش از اینکه به واقعیت یک انسان نزدیک باشد، یادآور اساطیر یونان و روم باستان است.
اما از حق نگذریم که تمامی این نظرات حتی اگر مفاهیم فرابشری نیز داشته باشند اصل انسانیت را همیشه به همراه داشته است. حال با توجه به محبوبیت روز افزون این شخصیت ایران باستان در چند دهه اخیر و در راستای درک و شناخت صحیح او که به گفته باستانی پاریزی کوروش سوم است و به گفته دیگر تاریخدانان کوروش دوم هخامنشی است، تلاش میکنیم بر اساس اسناد و مدارک موجود به شخصیتشناسی او بپردازیم؛ البته باید توجه داشته باشیم همان طور که دکتر ج. ه. الایف میگوید: «این اسناد یا بقایای باستانشناسی است یا تاریخنگاری یونانیان و یافتن حقیقت در این میان دشوار؛ زیرا بقایای باستانشناسی نیاز به تفسیر در کنار مستندات دیگر دارد و در آن دوره، تاریخ نگار شرقی وجود نداشته و اولین منابع به فاصله تقریبی صد سال توسط گزنفون، کتزیاس و هرودوت یونانی نگارش شده است.»
کوروش کبیر بر اساس منشور حقوق بشر او
این استوانه باقیمانده از تمدن هخامنشیان، یکی از بزرگترین منابع الهامبخش نویسندگان و تاریخدانان در شناخت شخصیت کوروش بوده است. در مهمترین بخش این منشور، کوروش خود به معرفی خود میپردازد: «منم کوروش، شاه بزرگ، شاه انشان، شاه قدرتمند، شاه بابل، شاه سومر، شاه اکد، شاه چهار گوشه جهان، فرزند کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه انشان، نوه کوروش، شاه بزرگ، شاه انشان، نبیره چیش پیش شاه بزرگ، شاه انشان... آن گاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، مردم با شادمانی گامهای مرا پذیرفتند، در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم، مردوک، خدای بزرگ، قلوب پاک مردم بابل را متوجه من کرد، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد، نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید، وضع داخلی بابل و جایگاه مقدسش مرا تکان داد... من برای صلح کوشیدم، من بردهداری را برانداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم، فرمان دادم همه در پرستش خدای خود آزادند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند...»
تساهل دینی کوروش
در سرتاسر منشور کوروش، از سوی این فاتح بزرگ با تساهل دینی بسیاری روبهرو میشویم که به اعتقاد هارولد لمب «این رفتار از آنجا نشأت میگیرد که کوروش به هیچ خدایی اعتقاد نداشته و احتمالاً تا اواسط زندگیش با زردشت مواجه هم نشده است، اما رفتار انسانی او موجب میشد که به تمامی خدایان احترام بگذارد، آنگاه که در بابل است دست در دست خدای مردوک میگذارد و در برابر آتشکده زرتشتیان به خدای اهورامزدا در کنار دیگر خدایان اشاره میکند....» البته برخی همچون گلدنر آلمانی و ابوالکاظم آزاد معتقدند کوروش زردشتی بوده است و برخی همچون مطهری و ویل دورانت این تساهل دینی را نه از روی کرامات انسانی و اخلاقی بلکه نشانگر سیاست کشورگشایی و استعمارگری او میدانند. چنان چه ویل دورانت او را همچون ناپلئون میدانست که با مرحمتی بیش از او برای خدایان دیگر تکریم میکرد.
حکمرانی پدر ملت
در باب حکمرانی کوروش کبیر تاریخنگاران و تاریخدانان بسیاری سخن به میان آوردهاند. هرودوت، پدر تاریخ در بیان شخصیت کوروش میگوید: «کوروش، پادشاهی بخشنده و آسانگیر بود، همچون دیگر پادشاهان به جمع مال و منال حریص نبود؛ بلکه در بخشش و کرم افراط میکرد، داد مظلومان را میداد و آنچه خیر خلق در آن بود هدفش قرار داده بود.» در نوشتههای گزنفون هم شخصیت کوروش به همین سیاق بیان گردیده است. لمب نیز در تلاش است با دیدی گستردهتر و با توجه به دیگر شواهد موجود این شخصیت را معرفی کند، او معتقد است «نظر عامه درباره رهبران خود، روشن کننده حقیقت آن شخص است و ایرانیان کوروش را پدر مردم میخواندند، شاید فرمانده قابلی نبود اما قدرت رهبریش و سرعت تصمیمگیریش در کارزارها که بر پایه مشورت با فرماندهانش بود موجب گشت که در طول تاریخ از محبوبیت ویژهای برخوردار شود.» دکتر الایف نیز هم صدا با لمب، این پادشاه را نه شبیه پادشاهان خودکامه بلکه همانند پادشاهان مشورتخواه مغربی معرفی میکند.
گرندی، استاد دانشگاه آکسفورد نیز که در تاریخ قدیم مرجعی موثق محسوب میشود درباره حکمرانی کوروش کبیر با استناد بر نوشتههای گزنفون میگوید: «سیاست مملکتداری کوروش وابسته به محاسن اخلاقی، ملکات و فضیلت او بود... ملتها نه تنها رژیم جدید را پذیرفتند بلکه به آن روی موافق نشان دادند چنان چه در ده سال عمر کوروش پس از فتح بابل، میبینیم که هیچ شورش و سروصدایی در امپراطوری او رخ نداده است؛ صحیح است که ملتها در برابر او تسلیم شده بودند ولی این تسلیم در برابر سنگدلی و استبداد او نبود؛ چه حکومت کوروش، قتل، عذاب، تبعید و غارت نمیشناخت، گناهکاران را به تازیانه نمیبست و فرمان قتل عام نمیداد و ملتها را به راندن از کشور و موطن تهدید نمیکرد بلکه تمام تسلیمها بر خلاف دیگر حاکمان نتیجه این بود که امن و آرامش همه جا را فرا گرفته و گرگ و میش با هم زندگی میکردند... به جای خوف و وحشت عمومی سابق، داد و دادگستری و بخشش و مساوات تام نصیب اقوام شده بود.»
علاوه بر این، اشخاصی همچون آشیل شاعر یونانی هم عصر کوروش، دیودوروس سیسیلی تاریخنگار قرن اول پیش از میلاد، کنت دوگوبینو خاورشناس قرن نوزدهم، سرپرسی سایکس نویسنده قرن بیستم، اسکاریگر مورخ قرن بیستم و بسیاری مورخان دیگر در زمینه شخصیت کوروش اظهارنظر کردند و همه این نظرات بیانگر این حقیقت بود که کوروش فردی، حازم، مدیر، مدبر، عادل و مهربان است که تمام تلاشش در حکومتداری، در کنار گسترش قلمروش، رساندن خیر به ابنای بشر بوده است؛ وبه قول ویل دورانت «کوروش کسی بود که گویی برای فرمانروایی خلق شده است.»
شخصیت پیامبرگونه کوروش
ابوالکاظم آزاد، علامه طباطبائی و محمدابراهیم باستانی پاریزی شخصیت کوروش را پیامبروارانه و برتر از همعصرانش معرفی میکنند؛ چنانچه در تفسیر المیزان علامه طباطبائی آمده است: «آنچه قرآن از وصف ذوالقرنین آورده با این پادشاه عظیم تطبیق می شود، زیرا اگر ذوالقرنین مذکور در قرآن مردی مؤمن به خدا وبه دین توحید بوده کورش نیز بوده، و اگر او پادشاهی عادل و رعیتپرور و دارای سیره رفق و رأفت و احسان بوده این نیز بوده و اگر او نسبت به ستمگران و دشمنان مردی سیاستمدار بوده این نیز بوده و اگر خدا به او از هر چیزی سببی داده به این نیز داده، و اگر میان دین وعقل و فضائل اخلاقی وعده و عده و ثروت و شوکت و انقیاد اسباب برای او جمع کرده برای این نیز جمع کرده بود. و همچنین آزاد در کتاب کوروش کبیر خود، در بروز شخصیت این پادشاه ایران باستان بیان میکند: «کوروش از جنس دیگر شاهان نبود، بل وجودی نادر و بینظیر بود، چنانکه گویی برای زمان آینده بوده است؛ آموزگار به او چیزی نیاموخته بود و حکیمی به تربیتش همت نگماشته و حتی در شهر و آبادی نیز پرورش نیافته بود؛ آموزگارش طبیعت و حکمت ازلی مربی او بود. دامان کوه و صحرا مکتب پرورش اوست؛...او بزرگترین نمونه حکمروایی و بالاترین مثال حکمت و فضیلت شد.» و باستانی پاریزی نیز در مطلبی که در سال ۱۳۴۶ با نام کوروش در روایات ایرانی نگاشته است کوروش را مسیح موعود یهودیان، ذوالقرنین قرآن و نماینده یک حقیقت روحانی و خدایی میداند. شخصیت معنوی کوروش در جهان چنان برجسته شده است که در تانزانیا نیز برخی بر این باورند که منجی آنان همچون منجی یهود میباشد و او مردی از نسل کوروش است. البته در آن سوی بحث افرادی همچون شهید مطهری نیز وجود دارند که کوروش را نه تنها پیامبر نمیداند که «اگر انسانی حقطلب بود وظیفهاش بیان حقیقت و رهنمون به خدای واحد بود و بس؛ و بتها را همچون ابراهیم از بین میبرد. کوروش برای کشورگشایی خود مردم را در گمراهی نگه داشت و از آن بهره جست.»
علاوه بر این افراد بسیاری در این چند دهه تلاش کردند شخصیت ذوالقرنین قرآن و کوروش موعود یهودیان در تورات را شناسایی و انطباق آن با شخصیت کوروش کبیر هخامنشی را به اثبات رسانند چنانچه روز ۶ خرداد ۱۳۸۹ در سالن رایزن دایرةالمعارف بزرگ اسلامی همایشی بر این اساس برگزار شد و تمامی سخنرانان مقالهای در اثبات این نظریه ارائه داده بودند.
سخن آخر...
کوروش در تاریخ هر که بود و هر چه کرد، در حال حاضر در اذهان اکثر مردم جامعه ما تبدیل به اسطوره انسانیت تاریخ ایران شده است؛ اینکه باور ما از کوروش کبیر منطبق بر واقعیت اوهست یا نیست، تنها پاسخگوی بخشی از شرایط فعلی جامعه است و مهمتر از آن، این واقعه است که امروزه در این چند صباح اخیر چه روی داده که مردم دوباره چشم به اسطوره دوختهاند و بر نژاد پارسی تکیه زدهاند، باید جست این تعلق نشان از چیست و از چه میلی در جامعه نشات میگیرد.
منابع:
۱- کوروش کبیر، هارولد لمب، ترجمه دکتر رضازاده شفق، نشر علم، ۱۳۸۲
۲- تاریخ تمدن، مشرق گهواره تمدن، ویلیام دورانت، جلد دوم، فصل سیزدهم
۳- کوروش کبیر در قرآن و عهد عتیق، فریدون بدرهای، تهران، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۳
۴- تاریخ ایران باستان، حسن پیرنیا، جلد اول
۵- فرمان کوروش کبیر روی فرش قرمز در ایران، گردآورنده، مسعود شعبان یاراحمدی
۶- پیرامون انقلاب اسلامی، مرتضی مطهری
۷- تفسیر المیزان، ذیل تفسیر سوره کهف
۸- کوروش در روایات ایرانی، بررسیهای تاریخی، محمد ابراهیم باستانی پاریزی، ۱۳۴۶
۹- هخامنشیان، آملی کورت، ترجمه مرتضی ثاقب فر، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۹
دکتر علی شریعتی در کتاب بازشناسی هویت ایرانی اسلامی
صدر بلاغی در قصص قرآن
جلال رفیع در کتاب بهشت شداد
دکتر فاروق صفی زاده در کتاب از کورش هخامنشی تا محمد خاتمی
منوچهر خدایار در کتاب کورش در ادیان آسیای غربی
قاسم آذینی فر در کتاب کورش پیام آور بزرگ
دکتر فریدون بدره ای در کتاب کورش در قرآن و عهد عتیق
محمد کاظم توانگر زمین در کتاب ذوالقرنین و کورش
آیت الله سید محمد فقیه استاد اخلاق، حافظ کل قرآن و نماینده مجلس خبرگان دوم
استاد محیط طباطبایی
حجه الاسلام شهید هاشمی نژاد
سر احمدخان بنیانگذار دانشگاه اسلامی علیگر هند.
تندیس کورش که تاج دو شاخی دارد و ذوالقرنین نیز به معنی دارای دو شاخ است .