لعنت به اون یکشنبه.هیچ وقت نمی تونم فراموشش کنم.اصلامگه میشه فراموشش کرد؟
چندوقتی بودکه خبرهای رسمی وغیررسمیش روشنیده وخونده بودم روزی هزاربارتوهمه ی سایت هامی گشتم بلکه یکی تکذیبش کرده باشه اما...تااین که بالاخره اون یکشنبه لعنتی رسید
بقیه مسخرم می کردن،می گفتن دوران شمابه سراومده،می گفتن زمان افول پرفروغ ترین ستاره هم بالاخره فرا می رسه،امامن باورنمی کردم،تااین که اون یکشنبه رسید
پیش خودم می گفتم اصلا مگه میشه؟مگه اون میتونه این کارروبامابکنه؟
اماانگاریادم رفته بوداون برای این که منوبارفتنش ویران کنه،قبلش خودش روباخاک یکسان کرده تاتونسته تصمیم به رفتن بگیره
کاش هیچوقت همسرش خواهردوقلویی نمی داشت
...هرجوری بودبالاخره یکشنبه سیاه فرارسید...
میکروفون رابه دست گرفت،ازمدیران باشگاه، کادر فنی، کادر پزشکی، هواداران و بازیکنان تشکرکرد،ازآن ها خواست پشتیبان مربی بعدی باشند،ورفت...خداحافظ رئیس ،تمام...
یوسف ماآرام آرام به سمت درخروجی می رفت وماراباکلبه ی احزان تنهامیگذاشت
هیچ کس درآن لحظات اشک نمی ریخت،چون کسی باورنمی کردکه منچستریونایتدیتیم شده باشد،همه منتظربودندتاازخواب بپرندوبفهمندهمه اش یک کابوس تلخ بوده...امابیداربودند،همه شان،حتی جان چامپیون که قسم می خورددیدن این لحظات برایش باورکردنی نیست
حالا میگویندازآن روزها حدودچهارسال می گذرد،روی تقویم مدت هاست که ازسردترین وتاریک ترین شب تاریخ گذشته ایم،امادرتئاتررویاهاگویی هنوز یکشنبه است...
اصلاانگارهرروززندگی منچستری هایکشنبه است،انگاردریک جایی ازتاریخ گیرکرده اند،دربدترین جای آن...
بعدازپیرمردداستان ما،خیلی هاسعی کردند این تقویم راورق بزنند،امایک مشکل وجودداشت،انگارنیمکت داغ هم دریکشنبه گیرکرده بود،انگارآن هم نمی خواست کسی به جزقهرمان داستان را به خودببیند...
این روزهاهمه امیدوارندکه یک فرشته نجات بادمی مسیحایی جان تازه ای به کالبدمرده ی تیم ببخشد،شایدخاص ترین مربی دنیا،شایدیکی ازشاگردان سرالکس،شایدیک مربی جوان،شاید...
وهرروزصبح وقتی ماهواداران منچستریونایتدازخواب برمی خیزیم،ازخود می پرسیم:بالاخره کی دوشنبه می شه؟