Fcb.... Cccدوم و سوم هنرستان
انضباطم خیلی پایین بود و خیلی شر و شیطون بودم هر مدرسه ای رفتم اسممو ننوشتن و ردم کردن .حتی یادمه یه مدرسه رفتم یارو گفت دیگه از صد متری اینحا هم رد نشو . از یکیشون پرسیدم من کجا برم ؟؟؟؟آدرس یه هنرستان رو داد تو حاشیه شهر انقدر به مرکز شهر دور بود بهش میگفتن شبه جزیره . بهم گفتن اونجا تبعیدگاهه هرکسی رو که دیگه هیچ مدرسه ای راه نمیدن میره اونجا. وقتی رفتم اسم بنویسم یقه پیرهنم دو تا دکمه باز بود و موهای بلند و خط ریش چکمه ای . آقایی که اسم مینوشت بر خلاف بقیه مدرسه ها اصلا از قیافم ایراد نگرفت که هیچ حتی درست و حسابی بهم نگاهم نکرد . فقط پرسید چه رشته ای میخوای بری .گفتم هرچی شد . گفت کامپیوتر جا داره با نقاشی . گففتم نقاشی ضایع ست بنویس کامپیوتر . پرونده رو از من گرفت انداخت زیر میز گفت برو دوم مهر بیا. دوم مهر وقتی رفتم دیدم هرچی دیوونه ست ریخته اونجا و دیوونه ترینا هم تو کلاس ما . بعدها فهمیدم حتی معلما و ناطم و مدیرش هم تبعیدی بودن . یعنی زندگی که من تو اون دو سال کردم هیچکسی تا حالا نکرده آرزومه حتی یه روز نه حتی یه ساعت دوباره با همه اون بچه ها جمع بشیم یه جا