مادرم بزرگ ترین مادر دنیا بود !
در سالهای قبل.. خیلی قبل.. او بسیار گنده شده بود ، به طوری که فضای زیادی را اشغال می کرد
او فرزندان زیادی داشت و همه فرزندان خود را دوست داشت و دارد !
اما خیلی از فرزندانش او را دوست نداشتند ، بعضی ها به دروغ می گفتند و می گویند که او را دوست دارند
اما دوست داشتن را نفهمیدند و نمی فهمند و احتمالا هم نخواهند فهمید
مادر من مهربان است ، او همیشه در طول این سالها به من و برادران و خواهرانم غذا می داده و می دهد و احتمالا خواهد داد
او بسیار هنرمند و زیباست ، هر چه خواستیم برای ما فراهم کرده و می کند
من احساس می کنم که خیلی از برادران و خواهرانم او را دوست ندارند و می خواهند که او بمیرد شاید ارث و میراثی نصیبشان شود
آنها او را دوست ندارند و نداشته اند و احتمالا هم نخواهند داشت
او غم از دست دادن خیلی از فرزندانش را در سینه دارد و این غم کم که نشده هیچ این روزها بیشتر هم شده است !
اما روزی رسید که مادرم با بهترین رژیم دنیا لاغر شد !
انقدر لاغر شد که دیگر چیزی از او باقی نماند و نمانده است و اگر ما کمکش نکنیم احتمالا نخواهد ماند
اگر ما مادرمان را دوست داریم باید با او صحبت کنیم که رژیم خود را عوض کند ، چون اگر این گونه پیش برود برادران و خواهران ما که او را دوست ندارند ، او را خواهند کشت
رژیم او خیلی به او فشار می آورد و در نهایت به ما هم فشار آورده است و احتمالا خواهد آورد
بیاییم به او و خودمان کمک کنیم که رژیمش را حداقل اصلاح کند
چون این وظیفه ماست ، حقی است که بر گردن ماست و ما باید از مادر به این خوبی حمایت و محافظت کنیم
اسم مادر ما ایران است ,,,
مادری که بود ، هست و اگر اینگونه پیش رود احتمالا نخواهد بود ! !
بهرام نورایی