اختصاصی طرفداری - حدود 150 سال پیش بود که تراژدی پر از دردی برای ادوارد ویمپر و گروه کوهنوردی اهل بریتانیایش رخ داد. این اتفاق تنها چند دقیقه بعد از اینکه آن ها تبدیل به اولین انسان هایی شدند که به قله ماترهورن می رسند، به وقوع پیوست.
گروه با طناب به هم متصل شده بودند اما ناگهان داگلاس هادوی جوان، لیز خورد و به زمین افتاد. به میشل کروز فرانسوی برخورد کرد؛ رفت و رفت تا چالرز هادسون و برادرش، فرانسیس داگلاس ر ا نیز به زمین انداخت. دیگر کوهنوردان، طناب را سفت چسبیدند و مرگ سریع هم قطارانشان را نظاره کردند.
این اتفاق، یکی از مهم ترین اتفاقات تاریخ کوهنوردی است؛ شاید به اهمیت اولین صعود از اورست. شیرینی این اتفاق، به کام افراد بومی روستای زرمات، در کوهپایه های ماترهورن بود. کوهنوردی تبدیل به تفریحی برای جامعه اروپا شد و توریست های زیادی به روستای زرمات آمدند.
زرمات در حال حاضر میزبان بیشترین توریست در بین کوهپایه های سوئیسی آلپ است. قصد داریم برای درک بیشتر این فاجعه، یادداشت های خبرنگار تایمز را مرور کنیم.
هر شب کابوس سقوط رفقایم را می بینم؛ آن ها دست شان را به سوی من می گیرند و خواستار کمک می شوند.
یکی از دلایل اصلی این فاجعه، سهل انگاری کوهنوردان و صد البته دست کم گرفتن کوه بود. آن ها افراد بی تجربه ای را همراه با خود بردند و نقشه دقیقی برای صعود نداشتند. اد داگلاس، خبرنگار تایمز می نویسد:
گروهی از راهنماها منتظر ما بودند. به آن ها رسیدیم. چندی منتظر شدیم تا آن ها ما را آماده صعود کنند؛ مانند پر کردن خشاب تفنگ بود. در دوران ویمپر، آن ها قادر به انجام چنین کارهایی نبودند. در این دوران، هیچکدام از راهنماهای سوئیسی، تازه کارها و افرادی که دارای ضعف جسمانی هستند را به بالای کوه نمی برند. تنها گذاشتن تازه کاری همچون داگلاس هادو یکی از دلایل اصلی این فاجعه بود.
روند صعود امروزی بسیار پیشرفته تر و برنامه ریزی شده تر از روند صعود در یک قرن و نیم پیش بود. پیش بینی آب هوا، تمرینات آماده سازی نقشه صعود، همه و همه به صعود کمک زیادی می کنند.
راهنماها می خواستند ما در تست های کوهنوردی شرکت کنیم. در اواخر فصل تابستانه صعود بودیم اما کوهستان هنوز هم پر از برف بود. راهنمای ما، آندره آس پِرِن نام داشت و از نوادگان پیتر تاگوالدر بود؛ یکی از اعضای گروه ویمپر.
با تماشای روند صعود امروزی، خبرنگار تایمز بیشتر به دلایل این فاجعه پی می برد.
ویمپر از دلایل این اتفاق صحبت کرد. هنوز هم انتقادات شدید و بی رحمانه رسانه ها و جامعه از او را به یاد می آوریم. این داستان تا ابد با مرد انگلیسی خوش فکر، گره خورده است. چند هفته بعد از فاجعه دست به مصاحبه ای زد.
ویمپر در بین چندین رسانه (150 سال پیش را تصور کنید) به سوالات خبرنگاران پاسخ داد. سوالات زیادی درباره داگلاس و وضعیت خانواده اش سوال می شد؛ زیرا خانواده داگلاس، یکی از خانواده های اشرافی بریتانیا بود.
خبرنگاران از او سوال های تلخی می پرسیدند. "چرا فرزندان یکی از اشرافی ترین خانواده های بریتانیا باید به قله های دست نیافتنی صعود کنند و هرگز بازنگردند؟ آیا این یک وظیفه است؟ آیا عقل سلیم این را می گوید؟ آیا این کار مجاز است؟ اشتباه نیست؟"
چارلز دیکنز کوهنوردی را "احمقانه تر از شرط بندی" می خواند و معتقد است که این کار "بردی ندارد جز به رخ کشیدن توانایی ها" خود ویمپر درباره اتفاق می گوید:
هر شب کابوس سقوط رفقایم را می بینم؛ آن ها دست شان را به سوی من می گیرند و خواستار کمک می شوند.
ویمپر کم کم معروف و حتی محبوب شد. به عنوان قهرمانی ملی در بین مردم بریتانیا جا افتاد و شاید اولین سلبریتی تاریخ ورزش بود. سخنرانی های الهام بخشی اجرا می کرد و وینستون چرچیل را به زرمات آورد. در آن دوران (اوایل دهه 1860 میلادی) زرمات تبدیل به یکی از مراکز توریستی اروپا شده بود و هتل های بزرگی، راه شان را به سوی این روستای بی نام و نشان باز کرده بودند.
خبرنگار تایمز:
اینجا هنوز هم پر از هتل، فروشنده و توریست است. ماترهورن بلندترین یا صعب الصعود ترین قله آلپ نیست اما به دلیل ساختار زیبایش مورد توجه کوهنوردان قرار می گیرد. وقتی در شهر قدم می زنی، کافی است سرت را بچرخانی تا چشمان برنده قله را بنگری.
باید در تست ها به راهنماها ثابت می کردیم که می توانیم با سرعت کافی از کوه صعود و نزول کنیم. هر چقدر بیشتر در کوهستان بمانی، بیشتر خسته می شوی و احتمال اشتباه کردنت نیز بالا می رود. پرن به من کمک می کرد از کوه پایین بیایم و در همین حال اطرافش را می نگریست؛ چهره اش وحشتناک به نظر می رسید اما ذاتا انسان کمک ورزی بود.
خیلی ها آن پایین نشسته اند و می گویند "کوهنوردی احمقانه تر از شرط بندی است." اما آیا آن ها این کار را تجربه کرده اند؟ بعید می دانم!
خود ویمپر کوهنوردی ماهر بود و می توانست با سرعت بسیار زیادی از سخت ترین شیب ها صعود کند.
خبرنگار تایمز:
به طرز معجزه آسایی هوا خوب شد و آماده صعود شدیم. طناب ها را گرفتیم و به سایه قدم نهادیم. شبی سرد و پرباد بود و انتظار داشتیم که راهنماها صعود را لغو کنند اما در ساعت سه و سی دقیقه بامداد، صعود را آغاز کردیم.
به سختی صعود می کردیم. چراغی به کلاهم وصل بود و از آن برای دیدن مسیر ردپای جلویی ها استفاده می کردم. بعد از سه ساعت حرکت، خورشید از راه رسید. دو سوم راه را طی کرده بودیم. کم کم به قله نزدیک تر می شدیم. بادی کشنده می وزید. برای اولین بار در زندگی ام به این نتیجه رسیدم که باید به کوه می آمدم و از آن صعود می کردم؛ حس خیلی خوبی داشتم.
خیلی ها آن پایین نشسته اند و می گویند "کوهنوردی احمقانه تر از شرط بندی است." اما آیا آن ها این کار را تجربه کرده اند؟ بعید می دانم!
پانزده دقیقه بود که از محل رخ دادن فاجعه رد شده بودیم. به قله رسیدیم و مجسمه شبح مانندی را در قله رد کردیم؛ سرمای هوا گزنده بود. دستکش هایم را در آوردم تا با دوربین، عکس هایی بگیرم اما انگشت هایم به واقع یخ زدند. دو هفته از صعودمان می گذرد و هنوز هم انگشت هایم احساس سوزش می کند.
منظره ای که پیش رویمان بود ارزش سختی ها را داشت. پیش رویمان سرشار از مه غلیظ بود. آفتاب به یخ ها می خورد و آن ها مانند دریایی از جواهر می درخشیدند و با سنگ های تیره، تناقض زیبایی ایجاد کرده بودند. سرم را بالا آوردم، افق شرقی را دیدم، مانند دامنی رقصان بود. دوستم مایکل داشت از خوشحالی منفجر می شد! همدیگر را در آغوش کشیدیم؛ دنیا این بالا بسیار زیباتر شده بود.
با توجه به زمان رخ دادن این فاجعه، جزییات زیادی درباره اش موجود نیست اما سعی داشتیم با مرور یادداشت های اد داگلاس، کمی با اوضاع و احوال کوهنوردان نگون بخت فاجعه ماترهورن آشنا شویم.
ویمپر می گوید:
اگر می خواهی، صعود کن؛ اما به یاد داشته باش که شجاعت و قدرت بدون احتیاط، بی معنا هستند. غفلتی کوچک می تواند خوشحالی کل زندگی شما را از بین ببرد. هیچ کاری را با عجله انجام نده، قبل از برداشتن هر گام، خوب بیاندیش. قبل از انجام هر کاری به عاقبتش فکر کن.
از همین سری یادداشت بخوانید:
دوستانم را خوردم تا زنده بمانم بخش اول، دوم و سوم
وقتی اشک بر پیشانی آسمان جاری شد
حتی فکر صعود از کی 2 را هم نکنید!