به «سپ هربرگر» لقب معجزهگر «برن» را داده بودند. او تیم ملی آلمان را در جام جهانی سوئیس(۱۹۵۴) قهرمان جهان کرد.یعنی کمتر از دهسال پس از شکست آلمان در جنگ جهانی دوم و به دو نیم شدن آن، کار غیرممکن را انجام داد و غرور از دست رفته آلمانها را احیا کرد.
تیم او در مرحله مقدماتی ۳-۸ از مجارستان شکست خورد اما در فینال همین تیم را ۳-۲ برد.هربرگر یک فیلسوف بود که میگفت:« قبل از بازی مثل بعد از بازی است. هر بازی که تمام میشود، بازی بعدی شروع شده است. هر مسابقه فوتبال از یک نقطه شروع میشود. از آن لحظه که توپ را روی نقطهای میکارند. اما اولین ضربه که به توپ بخورد دیگر هیچ مسابقهای شبیه مسابقه قبلی نیست. ابدا و به هیچ وجه»
فوتبال شباهت بسیاری به زندگی دارد. ترکیبی از تلاش و کوشش و البته شانس و اقبال. مهم نیست برنده شوی یا بازنده. مهم این است که آنجا هستی و وقتی توپ جلوی پایت میآید، خوب یا بد ضربه را بزنی. این رسم زندگی است.
این بخشی از گفتگوی همکاری گرامی و ارجمند من آقای صدر با «تام تیکور» کارگردان فیلم «بدو لولا بدو» است که وقایع فیلمش را همچون یک مسابقه فوتبال قلمداد کرده است که در همان صحنه اول جمله معروف «جوزف سپ هربرگر» مربی افسانهای آلمانها را میشنویم. فوتبال که از منظر این فیلمساز همان زندگی است دستمایه تصاویری میشود که زندگی در آن جاری است.
میخواستم در مورد مردی بنویسم که پرسپولیس را زنده کرد. او دست به یک رنسانس و نوزایی زد و روح جداشده از کالبد این تیم پرطرفدار را به آن بازگرداند.
مربیان هموطن من هرگز صاحب فلسفهای نبودند که این تیم بدان نیاز داشت و در زمان مسئولیتشان در این باشگاه، با اندیشههایی که تنها بعدی فنی داشت روی نیمکت نشستند. این مطلب زمانی نوشته میشود که پرسپولیس صاحب جام نشده است پس نمیتواند مدیحهسرایی تلقی شود.همانطور که زمانی که در فصل گذشته این تیم در یک بازی دراماتیک قهرمانی را از دست داد، خبری از مرثیهسرایی نبود.
کاری که «سپ هربرگر» انجام داد و پشتوانهی موفقیت او بود، نگاهی است که به فوتبال به مثابه زندگی داشت. او در «برن» بود که ضربه را بزند. چه خوب و چه بد و رسم زندگی را به جای آورد. همین یکماه پیش بود که ایمان به زندگی، بارسلونا را از تاریکی به روشنایی رساند.
....ادامه دارد....