مطلب ارسالی کاربران
شاگرد اول نیوکمپِ؛ بی صدا اومد اما بی صدا نمیره
اون لحظه رو هر روز تصور میکنم...
لحظه ای که ترکیب بارسا اعلام میشه اما دیگه اسم تو رو نمیبینم
لحظه ای که نمیدونم چجوری وصفش کنم. این شماره تن خیلی ها بوده و اون خیلی ها عشق ما به بارسا رو بیشتر کردن؛ مارادونا، روماریو، ریوالدو، رونالدو و رونالدینیو.. همه ی اینا رفتن و با تزریق خاطراتی از اونا پیوندمون رو به این باشگاه مستحکم تر میکنیم و تک تک لحظاتی که با هم داشتیم بهمون یادآوری میکنن. اینکه چه سختیا که نکشیدیم اینکه چه اشکایی که نریختیم و همه ی اینا رو تو خاطراتمون تصویر کردیم و عشق بارسا رو با خونمون عجین...
روزی که رونالدینیو رفت ساعت هایی توام با بغض و ناراحتی برام به وجود آورد. اینکه شاعر رو دیگه تو این لباس نمیدیدم برام به شکل غیرقابل وصفی دردآور بود و بی صدا رفتنش واقعا غریبانه بود؛ واقعیت امر اینه که وقتی اون شماره رو تن تو دیدم حس خوبی بهت نداشتم با اینکه میدونستم لیاقت خودت رو نشون داده بودی اما
هنوز هم هیچکی رو لایق پوشیدن به تن کردن این شماره نمیدونستم اما چاره ای نداشتم جز اینکه باهاش کنار بیام...
الان که دارم به اون موقع فکر میکنم میبینم که این باشگاه عشق رو برای ما به بهترین شکل ممکن معنی کرد روزهایی که میگذشتن و روزهای بعدش نوید این رو میدادن که یکی دیگه قراره بیاد یکی که ادامه دهنده ی راه اون بزرگاست و یکی که دیدنش به ما آرامش میده یکی که میدونه چجوری ما رو دیوونه کنه و ثابت کنه لیاقت به تن کردن این پیراهن رو داره؛ پیراهن شماره ی 10، حس غریبانم به شادی عجیبی تبدیل شد و ساعت ها برام برای دیدن بازی دوباره ی تو تبدیل به ماه ها و سال ها شده بودن و هستن و جوری ما رو دیوونه ی خودت کردی که هرگز و هرگز و ابدا به بعد از تو فکر نکردم و به این لحظه فکر نکردم که یروزی توام میری و این پیراهن به یکی دیگه میرسه و چیزی که نمیتونم تصورش کنم ولی یه حقیقت تلخه اینه که هیچکی دیگه نمیتونه جای تو رو بگیره و اون روز نمیدونم چه حسی دارم اما مطمئنا حس خوب و خوش آیندی نیست ولی میدونم اون لحظه یه لبخند از روی رضایت و ته دلم دارم از اینکه تو دوره ای بودم که تونستم عشق بازیت رو از نزدیک ببینم.