دانته در یک نگاه
دانته به عنوان یک مزدور به شکار شیاطین و هیولاهای جهنمی می پردازد. به نوعی کارآگاه ماورالطبیعه است! وی فردی با قدرت جسمانی بالا ، موهایی به رنگ سفید ، چشمانی به رنگ آبیِ سرد است که همیشه با ردای انگلیسی قرمز رنگ در عموم دیده می شود. علاقه وی به رنگ قرمز ستودنی است. جالب است بدانید که در شرق ، رنگ قرمز به شیطان نسبت داده می شود. دانته شاید در نگاه اول یک شیطان به نظر برسد ولی….یک شیطان دل شکسته!
دانته به عنوان یک مزدور نحوه کار با هر نوع سلاحی را بلد است. از شمشیر معروف پدرش گرفته تا ۲ کلت زیبای Ebony & Ivory ، مهارت کامل برای استفاده دارد. به عنوان کسی که خون یک شیطان در رگ هایش جریان دارد، از قدرت و چابکی بیشتری نسبت به یک انسان عادی برخوردار است. دانته شخصیتی بی اعصاب دارد و نسبت به دشمنان خود هیچگونه رحمی ندارد. از روزی بترسید که دانته ، هویت شیطانی خود را نشان دهد. در آن زمان می توانید شیطان واقعی درون وی را مشاهده کنید و به نوعی شخصیت اصلی وی را در میدان کار و زار ببینید. این قابلیتی است که به آن Devil Trigger می گویند.
یکی از عادت های دانته در تحقیر دشمنانش است. مگر می شود فرزند اسپاردا ، پسر متکبر و یاغی به سادگی از کنار دشمنانش رد شود؟! دیالوگ هایی که بین دانته و هیولاهای جهنمی رد و بدل می شود به یکی از مفرح ترین بخش هایی تبدیل می شود که بسیاری از هواداران سینه چاک دانته این لحظات را می پرستند.
به غیر از نسخه کذایی (!!!) چهارم ، دانته در ۳ نسخه قبل از عبارت Devil never cry استفاده کرده که به معنای ” شیطان هیچوقت گریه نمی کند” است. این عبارت کنایه ایی تلخ بود که شیطان با گریه کردن خود به ضعف خود اقرار می کند!
فرزندان اسپاردا
دانته و ویرژیل ، دوقلوهای شیطان Sparda بودند. Sparda اولین و تنها شیطانی بود که در ۲ هزار سال قبل دست به خیانت زده و از بشر حمایت کرد. وی به عنوان خائن شناخته شده و کشته می شود. بعد از مرگ پدر ، دانته و برادرش توسط مادری به نام Eve تربیت می شوند. خیانت Sparda فقط و فقط به علت عشق به یک انسان بود! حال سوال اصلی اینجاست که مگر شیاطین عاشق می شوند؟! همانطور که شیاطین شاید گریه کنند ، شیاطین هم شاید عاشق می شوند…..
دانته و ویرژیل به عنوان یک نیمه انسان ، نیمه شیطان به شمار می آیند. فرزندان اسپاردا در کودکی از محبت مادری نیز محروم می شوند. گروهی از شیاطین مسبب تمامی این اتفاقات را Eve می دانند و به سرپرستی Mundus به خانواده اسپاردا حمله می کنند و از آنجایی که دو طفل قدرتی در برابر آنها نداشتند ، مادر با فداکاری ، آنها را نجات می دهد. حاصل این حمله ، در کاشته شدن بذر نفرت در دل دانته تبدیل می شود و اینگونه بود که شکارچی شیاطین ، دانته برای انتقام لحظه شماری می کند…..
بیداری دانته:
دانته از عیاشی خسته شده و تصمیم گرفته بود تا مغازه ایی به نام Devil never cry باز کند تا به عنوان یک مزدور به مبارزه با شیاطین بپردازد. پس از مدتی ، فردی اسرارآمیز به نام Arkham وارد مغازه وی می شود و وی را به ملاقت با برادر خود ، ویرژیل دعوت می کند. در ابتدای داستان ، برجی در چند متری دانته سر به فلک کشیده که به به برج آرخام معرفی شد. دانته برای رسیدن به نوک برج برای ملاقات با برادرش تلاش کرد و در راه خود با هیولاهای زیادی رو به رو شد که یکی پس از دیگری توسط فرزند خلف اسپاردا نابود شدند. دانته در خلال ماجراجویی خود ، توسط دختری جوان به نام Lady مورد حمله قرار گرفت. بعدا دانته متوجه می شود که لیدی دختر آرخام است که برای انتقام مرگ مادرش تصمیم گرفته که پدرش یعنی آرخام را نابود سازد. آرخام با ویرژیل ، برادر دوقلوی دانته همکاری می کند و قرار است که گردنبند دانته را از وی پس بگیرند تا بتوانند دنیای شیطاین را با استفاده از برج آرخام برای همیشه باز کنند تا از قدرت کامل اسپاردا استفاده کنند. مادر فرزندان اسپاردا ، برای حمایت از آنها دو گردنبند به آنها داد تا قدرت پدرشان را حمل کنند. ویرژیل طی نبردی بسیار حماسی ، دانته را شکست داده و گردنبند را از وی می دزد و از مهلکه فرار می کند. دانته مرگ را با چشمان خود دید ولی با اینحال از نیمه شیطانی خود کمک گرفته تا خود را بازسازی کند. دانته به سمت قسمت اصلی برج روانه می شود. جایی که ویرژیل باید از گردنبند برای باز کردن دروازه ها استفاده کند. در اینجا توسط Jester ، دلقک مخصوص و نوکر آرخام افشاسازی انجام می شود که هر دو برادر بازیچه دست آرخام شدند. آرخام فقط می خواهد برای مدتی دروازه جهنم را باز کند تا بتواند Force Edge را بدزد. Force Edge شمشیر اصلی اسپاردا بود که هم اکنون نیروی خفته اسپاردا را در خود دارد و صاحب شمشیر می تواند از حداکثر نیروی شیطانی اسپاردا استفاده کند. آرخام می خواهد که یک خدا در زمین باشد! در این بحران ، دانته به سمت دروازه جهنم روانه می شود تا جلوی آرخام را بگیرد ولی لیدی وی را به مبارزه فرا می خواند. دانته نیز طی یک نبرد وی را شکست می دهد و لیدی نیز برای کمک و جبران کارهای خود ، اسلحه قدرتمند خود را به دانته قرض می دهد. دانته به موقع به دروازه می رسد و با آرخامی رو به رو می شود که با استفاده از Force Edge به فرم شیطانی اسپاردا تغییرشکل داده است. نبردی بسیار سخت بین دانته و آرخام شکل می گیرد و دانته در می یابد به تنهایی نمی تواند از پس این هیولای شیطانی بر بیاید. دانته در همین افکار بود که ویرژیل نیز وارد مبارزه می شود و دو فرزند اسپاردا با یکدیگر متحد شده تا آرخام را از پا در بیاورند. آرخام توسط دوقلوها از دنیای شیاطین به بیرون پرت می شود و لیدی به بالا سر پدر خود می رود و انتقام خون مادر را از پدر می گیرد. دانته و ویرژیل از آن سو ، برای گردنبند های خود و Force Edge به مبارزه پرداختند. قدرت هر دو به یک اندازه بود. ویرژیل چابک تر و دانته قوی تر بود. در نهایت ویرژیل از دانته شکست خورده و تصمیم می گیرد که در دنیای شیاطین بماند. Force Edge متعلق به دانته می شود. دانته در انتهای مبارزه تصمیم می گیرد که برادر خود را نجات دهد و یا حداقل گردنبند وی را بگیرد ولی ویرژیل با تکبری که داشت به درون تاریکی سقوط می کند و دانته در نهایت به دنیای انسان ها بر می گردد. دانته برای از دست دادن برادر خود بسیار ناراحت بود. باران می بارید و دانته نیز اشک از چشمانش سرازیر شده بود. دیالوگی ماندگار در اینجا بین لیدی و دانته شکل می گیرد که بسیار زیبا است.
لیدی: دانته داری گریه می کنی؟
دانته: شیطان هیچوقت گریه نمی کنه!
لیدی: نمیدونم ولی شاید اگه شیطانی یکی از عشق هاش رو اون بالا…..ماورای این دنیا برای همیشه از دست بده…شاید گریه کنه.
دانته:( سکوت)……
و اینگونه بود که نام مغازه دانته از Devil never cry به Devil May Cry تغییر پیدا کرد.
ادامه دارد ...