در مغرب کشور ایران کشمری بود که اتباع آن ، بنام پادشاهش آن را «قارون» میخواندند.ولی خود مردم آن کشور میگفتند که اسم مملکت آنها لیدی می باشد. کشور لیدی عبارت بود از نیمه غربی ترکیه امروزی.
در کشور قارون مردمی زندگی می کردند که قبل از این که قوم قارون را تشکیل بدهند به اسم «هاتی» خوانده می شدند و شهرت داشت که در زمان گذشته، دلیرتر از مردم هاتی وجود نداشته است و مشهور بود که سربازان هاتی در طول مدت هزار و پانصد سال در جنگ ها حتی یک اسیر ندادند و هرگز اتفاق نیفتاد که یک سرباز هاتی زنده دستگیر شود.
کشور قارون پادشاهی داشت به همین اسم ، و او در پایتخت خود به اسم «سردی» که شکل فرانسوی آن سارد و شکل یونانی آن ساردس می باشد بسر می برد.
می گفتند که شهر سارد دارای دیوارهایی است که با خشت های طلا ساخته شده و شهرت داشت که ثروت قارون به قدری است که هرگز نتوانسته اند طلای موجود در خزانه او را در یک روز وزن کنند.
شهرت می دادند که قارون دارای دو هزار زن می باشد و سالی یک مرتبه بعد از انقضای زمستان هنگامی که بهار فرا می رسد زن های خود را تجدید می نماید و دو هزار زن جدید خریداری می کند.
می گفتند که قرون در سه دریا که یکی در شمال و دیگری در مغرب و دیگری در جنوب کشور او می باشد شکتی هایی دارد که هریک از آنها دارای سه طبقه است و در آن کشتی های بزرگ سه دسته پاروزن که هردسته بالای دیگری قرار گرفته اند پارو میزنند و شایع بود هر یک از این کشتی ها 500 سرباز حمل میکنند که همه رویین تن هستند.
خواهر قارون زن آستیاک بود و پیش بینی میشد که قارون از شکست خوردن آستیاک و فاتح شدن کوروش راضی نخواهد گردید.
شهرت می دادند که قارون از تمامی اقوامی که آن طرف بغاز «گاو رو» (بغاز گاو رو یعنی راه عبور گاوان، همان بغاز «بوسفور» است و بوسفور یعنی راه عبور گاوها) زندگی می کنند باج می گیرد و اگر آنها از دادن باج خودداری کنند قارون کشتی های خود را مامور می نماید که بروند و اقوام مزبور را قتل عام کنند و هرچه دارند به یغما ببرند. و چون اقوام مزبور باج خود را جنسی میدادند قارون آن اجناس را در کشور های گوناگون می فروخت.
کوروش می گوید من از صحت قسمت اخیر واقف بودم و می دانستم که قارون کالاهای خود را در کشورهای جهان به فروش می رساند.
راجعه به سپاه قارون هم شایعات زیاد وجود داشت و یکی از چیزهایی که راجع به آن لشکر گفته می شد این بود که در ارتش قارون افواجی هستند که سربازانشان در میدان جنگ دشمن را می خوردند! قبل از جنگ سربازان مزبور را گرسنه نگه می دارند تا بعد از ورود به میدان جنگ برای خوردن سربازان دشمن اشتها داشته باشند!
می گفتند قارون وقت سردار دشمن را دستگی می کند با می طرز فجیع او را مورد مجازات قرار می دند و وی را به صلیب می کشد تا همه بتوانند سردار شکست خورده را ببینند و آن مرد آن قدر بر صلیب می ماند تا اینکه جان تسلیم کند.
کوروش اظهار میکند دیگر از چیزهایی که راجع به کشوز قارون شنیدم مردم به دو طبقه تقسیم شده اند : یکی ارباب و دیگری طبقه بردگان. و طبقه ارباب متشکل از 300 خانواده می باشد و در کشور قارون هر چه که هست به آن 300 خانواده تعلق دارد.
راجع به دلیری سربازان سپاه قارون آنها چیزها می گفتند و اظهار می کردند که دلیری آنها مثل شجاعت اجدادشان سربازان هاتی است.
اما قارون با آن همه ثروت و قدرت به شوهرخواهرش آستیاک کمک نکرد در حالی که وی درخواست کمک داده بود.
کوروش اظهار می کند من اطلاع داشتم که قارون درخواست شوهرخواهر ش را برای کمک نپذیرفته و به خود گفتم که شایعات مربوط به قدرت و قوت قارون نباید صحت داشته باشد چون اگر وی آن طور که می گفتندقوی و توانگر بود باید به شوهرخواهرش کمک می کرد چون روابط آنها پیوسته خوب بوده است.
با اینکه من حدس زدم قدرت و ثروت قارون نباید زیاد باشد نمی خواستم با او در بیفتم و کارهایی را که برای آبادی کشور در پیش داشتم بر اثر جنگ با قارون متوقف کنم.
اما خود او عملی کرد که مرا وادار نمود مبادرت به جنگ کنم.
آنچه سبب شد که بین کوروش و قارون جنگ دربگیرد رودخانه «قزل آیرماق» بود . (این رودخانه در تواریخ قدیم یونان به اسم هالیس نوشته شده است.)
رودخانه قزل آیرماق از کشور کوروش سرچشمه می گرفت و به سوی دریا می رفت و در تمام طول رودخانه مسیر آب در کشور ایران بود و هنگامی که وارد دریا میشد باز مصب رودخانه در کشور ماد قرار داشت. بعد از اینکه کوروش کشور ماد را اشغال کرد و پادشاه پارس و ماد شد ، قارون در صدد برآمد که رودخانه قزل آیرماق را تصرف کند و آن را جزو کشور خود نماید.
قارون فکر کرد چون دیگر شوهرخواهرش پادشاه ماد نیست و وی نسبت به کوروش شرم ندارد می تواند رودخانه قزل آیرماق را تصرف کند.
کوروش نماینده ای را از طرف خود به کشور لیدی فرستاد تا به پادشاه آن کشور بگوید که عمل او ناصواب است و باید رودخانه قزل آیرماق را به ایران برگرداند ولی نماینده کوروش را در مرز کشور قارون دستگیر کردند و به سارد بردند و سر از بدنش جدا کردند و برای کوروش فرستادند و این به کوروش آشکار کرد که قارون سر جنگ دارد.
درمشرق کشور قارون مملکتی بود که مردم ایران آن را اوراتو می خواندند و عبری ها آرارات و امرزو آن کشور ارمنستان است. کشور ارمنستان بارها مورد هجوم پادشاهان کشور قارون قرار گرفت و هربار ارمنی ها از پادشاه ایران درخواست کمک می کردند ، ایرانیان به کمک آنها می شتافتند. در همان اوان که قارون رودخانه قزل آیرماق رو مورد تصرف در آورد مرتبه ای دیگر کشور ارمنستان مورد هجوم او قرار گرفت و ارمنی ها از کوروش درخواست کمک کردند.
کوروش برای قارون پیام فرستاد اگر دست از کشور اورارتو بردارد و رودخانه قزل آیرماق را مسترد بدارد وی از گناه او صرفنظر می کند و وبه مناسبت قتل فرستاده اش او را مجازات نخواهد کرد وگرنه باید برای جنگ آماده باشد.
قارون جواب درشت داد و گفت تو نمی توانی کشور مرا مورد حمله قرار بدهی و به فرض محال اگر به کشور من حمله نمایی دنیا تاریک خواهد گردید.
گفته قارون در گذشته مصداق پیدا کرده و در سال 585 قبل از میلاد هنگامی که پادشاه ایران به کشور قارون حمله کرد هنگام روز دنیا بر اثر کسوف کامل تاریک گردید.
امروزه میدانیم که تاریکی جهان هنگام کسوف موضعی است و فقط یک منطقه از زمین تاریک می شود و مناطق دیگر روشن می ماند. ولی در قدیم مردم عامی تصور می نمودند که هنگام کسوف تمام دنیا تاریک می شود!
قارون کشور لیدی در دوره کوروش به اسم «کروزوس» خوانده می شد.
کوروش بعد از اینکه دانست قارون رودخانه قزل آیرماق را مسترد نمی دارد و ارمنستان را تخلیه نمی کند در سال 556 قبل از میلاد مسیح تصمیم گرفت به کشور قارون حمله ور گردد.
ادامه دارد ...