کلیسای «اِگ هیل» (Egg Hill)، یک بنای تاریخی و ارزشمند در منطقهی «اسپرینگ میلز» (Spring Mills) ایالت پنسیلوانیا است که تاریخ احداثش به سال ۱۸۶۰ باز میگردد. بنای این کلیسای یک طبقه روی بستری سنگی قرار گرفته و در ساخت آن از چوب درختان کاج استفاده شده است. فعالیتهای متداول و روزمرهی این کلیسا در سال ۱۹۲۷ به حالت تعلیق درآمد و سرانجام در سال ۱۹۷۹ این مکان در فهرست مکانهای تاریخی و ملی کشور آمریکا قرار گرفت.
اما این کلیسای کوچک که در حاشیهی منطقهای جنگلی قرار گرفته، محل وقوع ماجرایی عجیب و البته دردناک بوده است، دست کم روایات موجود روی این مسئله صحه گذاشتهاند. ظاهرا در اوایل قرن نوزدهم، کشیش بدنام این کلیسا در پس درهای آن مرتکب جنایتی نابخشودنی شد. مردم محلی ادعا میکنند که شب هنگام زنگ این کلیسا گاهی به شکلی غیرمنتظره به صدا در میآید و علائم و نشانههای سیاهی روی دیوارهای کلیسا ظاهرا شده و سپس خیلی سریع و به شکلی اسرارآمیز محو میشوند.
اما واقعا چه واقعهی شومی با تاروپود این کلیسا عجین شده و باعث این رویدادهای عجیب شده است؟
در همان ابتدا بهتر است اشاره کنیم که فارغ از راست یا دروغ بودن این ماجرا، این حقیقتی است انکارناپذیر که نمیتوان به سادگی از نقش آن در شکل گیری این داستان چشمپوشی کرد. چرا که به هر روی تبعات این داستان، موجی از روایتهای محلی را به راه انداخت که همگی بر یک نکته صحه گذاشتهاند: تسخیر شده بودن این کلیسا.
گفته میشود که روزگاری در میان دیوارهای در حال پوسیدگی این کلیسای قدیمی، یک کشیش دیوانه نقشهای شوم را به مرحلهی اجرا درآورد. بر طبق این داستانها ظاهرا ماجرا از یک شب هالووین آغاز شد. شبی در اواخر سال ۱۸۰۰، زمانی که مردم برای عبادت و انجام مراسم دعا در کلیسا جمع شده و مشغول راز و نیاز بودند، بیآنکه بدانند سرنوشت چه بازی شومی را برایشان تهیه و تدارک دیده است.
اما کشیش در آن شب فراموش نشدنی به جای عبادت و انجام مراسم مذهبی، در پی انجام نقشهی خود بود که به قربانی کردن تمامی حاضران در کلیسا منتهی شد. در آن زمان کودکانی که به همراه والدین خود به آنجا آمده بودند، در حال بازی در زیرزمین کلیسا بوده و از تماشای صحنههای دردناک طبقه بالا معاف شده بودند، جایی که حاضران یکی بعد از دیگری به دلیل سم موجود در نوشیدنی مسموم شده و تسلیم مرگ میشدند. اما کشیش به این میزان بسنده نکرده و بعد از انجام بخش اول کار، سری هم به زیرزمین زده و با به قتل رساندن کودکان بیگناه، نقشهی خود را کامل کرد.
این داستان جزئیات ترسناک دیگری هم دارد، اینکه کشیش بعد از اتمام کارش، جسد قربانیان را از کلیسا خارج و در یک گورستان در همان نزدیکی به خاک سپرد. ظاهرا حین این جابجایی، ردی از خون قربانیان برجای مانده و نقش سیاه خود را تا همیشه روی پیکر این بنای مذهبی به جای گذاشته است. او در نهایت بعد از سروسامان دادن این جنایت وحشیانه، خود را در برج ناقوس به دار آویخت و به نزدگی خود نیز خاتمه داد.
بیش از یک قرن قبل، گروهی میگفتند این کلیسا هنوز هم در تسخیر روح این کشیش سنگدل است، جایی که او جنون خود را بیپروا به نمایش گذاشت. این درحالی است که عدهای دیگر معتقدند قربانیان این جنایت شوم نیز به سادگی این جهان را رها نکرده و در این محل پرسه میزنند. به طوری که شب هنگام، صدای گریه کودکان از داخل کلیسا به گوش رسیده و فریادهای دلخراش قربانیان، سکوت این منطقه را در هم میشکند.
اما همچون بسیاری دیگر از افسانههای این چنینی، حقایق موجود با ماهیت وجودی این داستان در تضاد است که باعث میشود نتوان به قطعیت در موردش نظر داده و یا بر صحت و سقم آن صحه گذاشت. اما به طور مشخص در این داستان نکتهای عجیب نهفته است، چرا ساکنان محلی برای بیش از یک قرن در برابر چنین جنایت شنیعی سکوت اختیار کرده و این راز مخوف را پنهان نگاه داشتند؟ واقعیت این است که هیچ کجا و در هیچ روزنامهی محلی به وقوع چنین جنایتی اشاره نشده است. از سوی دیگر طبق داستان، جسد کشته شدگان در گورستان کنار کلیسا دفن شده است و به هر حال حضور ناگهانی این تعداد سنگ قبر سؤال برانگیز بود، اما هیچ واکنشی از سوی هیچ فرد یا نهادی به این مسئله مشاهده نشده است؟
اما به هر حال این ماجرا تأثیر خود را خواه ناخواه بر زندگی ساکنان این منطقه و البته این بنای تاریخی گذاشته است.
مروزه ساکنان محلی میگویند آنها قربانیان واقعی این داستان ارواح هستند، به طوری که این بنای ارزشمند به صورت مرتب توسط نوجوانان جویای هیجان، خرابکاران و البته آن دسته از مردمان عاشقان دنیای ترس و پدیدههای ماورایی مورد بازدید قرار گرفته و ذره ذره در حال تخریب شدن است. از سوی دیگر در فضای مجازی، انبوهی از وبسایتها و ویدیوهای گذاشته شده در یوتیوب این آتش اشتیاق را شعلهورتر کرده و به تبعات این افسانه دامن میزنند.
مورخ محلی «بروس تیپل» (Bruce Teeple) در این مورد میگوید:
" واقعیت این است که تاریخ به لطف خلق و خوی ناخوشایند و زیاده خواه بشر، لبریز از داستانهای ترسناک واقعی همچون ساخت اردوگاه آشویتس یا ماجرای بوسنی و هرزگوین است. بنابراین جای سؤال است که چرا افسانههایی همچون ماجرای کلیسای اگ هیل اینگونه پرشاخ و برگ و محبوب میشوند؟
بیشک این قصه از پتانسیل خوبی برای ساخت یک فیلم ترسناک برخوردار است که میتواند به نحو احسن از عهدهی جذب مخاطب برآید، البته به شرط اینکه دست کم حقیقتی تاریخی در دل این داستان نهفته باشد. اما این اتفاق هرگز رخ نداده و تنها یک ایده است که مرور زمان بال و پر گرفته و محبوب شده است."
طعنهی تلخ ماجرا اما در این نکته نهفته که امروز حضور شبانهی این بازدیدکنندگان، به نحوی آرامش مردگان خفته در این گورستان را به تسخیر خود درآورده است.
این کلیسا اگرچه در یک ملک خصوصی قرار گرفته، اما این روزها باید برای بقای خود بجنگد. چرا که جویندگان اسرار دنیای پدیدههای ماورایی به هر شکل ممکن سعی در روشن شدن ماجرا دارند و در این مسیر، خواسته یا ناخواسته این بنای تاریخی را در معرض خطر قرار میدهند. وخامت اوضاع در حدی است که پلیس در این محل از گشتهای نظارتی نامحسوس استفاده کرده و از هر گونه رفت و آمد به کلیسا جلوگیری میکند.
از سوی دیگر در بسیاری از منابع موجود در فضای مجازی، از این کلیسا به عنوان یکی از مکانهای تسخیر شدهی ایالت پنسیلوانیا نام برده شده و این مسئله به صورت غیر مستقیم در جلب نظر بازدید کنندگان تأثیر گذار بوده است. اما به تازگی عدهای، از گردانندگان این سایتها درخواست کردهاند به عنوان شهروندانی مسئول نام این کلیسا را از فهرست مکانهای ترسناک خود خارج کنند.
اما به هر حال واقعیت این است که این داستان به قدری مورد توجه قرار گرفت که در برنامههای محبوب این حوزه از جمله «شکارچیان روح» به آن پرداخته شده است. در این میان بسیاری از احساسات ناخوشایندی صحبت میکنند که حین بازدید این کلیسا تجربه کردند و گروهی نیز از شنیدن صدای گریهی کودکان شکایت داشتند. در نهایت واقعیت این کلیسا چیست؟ یک داستان واقعی از خشونتی سبعانه یا قدرت نمایی تخیل انسان در جان بخشیدن به دنیای ذهنی او؟